<$BlogRSDUrl$> Javaanehaa "جوانه ها"

Monday, April 30, 2007


راهپیمائی عصمت در مبارزه با بد حجابی در قم 





Thursday, April 26, 2007


پاسدار و دوربین و نامحرم و دیگر چیزها 




نوشته این آقا مرا یاد خاطره‌ای انداخت:

بهار ١٣٦٣ تازه هوا کمی گرم شده بود که به سرم زد همه دختر عمه‌ها و دخترعموها را به یک میهمانی پیک نیکی زنانه در بلندیهای توچال دعوت کنم.
صبح زود یک روز جمعه‌ سر قرار همه حاضر بودند و به موقع راه افتادیم بعد از پیاده شدن در پایان مسیر تله کابین توچال تقریبا یکساعتی هم پیاده راه رفتیم و درمحل مناسبی که تا چشم کار میکرد موجودی قابل رؤیت نبود، پشت یک صخره‌ای بزرگ جایی را برای اطراق و محل صبحانه تعیین کردیم. همانطور که سرگرم درست کردن بساط صبحانه بودیم بدون اینکه کسی چیزی گفته باشد خود بخود همه روسری‌ها را از سربرداشته بودیم و چندتایی هم حتی مانتوهایشان را درآورده بودند. باید بگویم که سنهایمان بین ١١ تا ٢٣ سال بود.
شاید یکساعتی گذشته بود و ما همراه با هر و کر کردن و تعریف از اینجا و آنجا و یا حتی مسخره کردن این و آن فرد فامیل داشتیم به مرحله پایانی مراسم صبحانه میرسیدیم که به ناگهان یکی از کوچکترها با هیس گفتن خود توجه ما را به صدای خس و خس نفس زدن کسی و یا حیوانی جلب کرد. ساکت گوشها را تیز کردیم که چه میتواند باشد. رزا پرسید آیا اینجاها خرس هم پیدا میشود؟ نکند خرس باشد که ناگهان یک پاسدار قوی هیکل مسن تپل مپلی که به زور در انیفورم خود جای گرفته بود از پشت صخره ظاهر شد. بعد از قدمی با پاهای باز در مقابل و بر سر بساط ما ایستاد و به نفس نفس زدن خود ادامه داد. به گردنش یک دوربین بزرگ که بیشتر شبیه آنهایکه شکارچی‌ها دارند و نه از نوع نظامی‌اش آویزان بود. با چشمان سرخ شده‌اش دوری زد و به تک تک ما نگاهی انداخت.
ما همه در یک لحظه پخی زدیم زیر خنده ولی بعد از مکثی انگاری که فهمیده باشیم اوضاع از چه قرار است به زور خنده‌هایمان را قورت دادیم و دستها به آهسته‌گی به سوی روسری‌ها و دگمه‌های مانتوها رفت.
- از آنجا که من مسئول بقیه بودم، به چشمهایش نگاه کردم ...یعنی خوب که چی؟
- همانطور که نفس نفس میزد گفت روسری‌هایتان سرتان کنید ....‌ها تا دستگیرتان نکردم.
- در همان حال که داشتم به این فکر میکردم که این حاج آقا پاسدار با این هیکل و شکم و نفس نفس زدن اگر ما بدویم و فرار را بر قرار ترجیح دهیم به گرد پای ما هم نمیرسد، پرسیدم چرا؟ ما که همه دختریم و این دور برها هم کسی نیست.
- او همانطور نفس نفس زنان در جواب گفت چرا اینجا کسی نیست؟ من دارم یک ساعت شما را با دوربین نگاه میکنم.
- و من جواب دادم: شما چرا یکساعت به نامحرم با دوربین نگاه میکردید؟ و خوب اگر شما نگاه نمیکردید کس دیگری نبود که مزاحم ما بشود.
- همچنان نفس زنان: این فضولی‌ها به تو نیامده زود باشید خودتان را جمع و جور کنید تا برادران را صدا نزدم.

و تعریف و تشریح این مورد تا مدتها موضوعی بود برای خنده و تفریح در میان فامیل ما.



Tuesday, April 24, 2007


دلت را میبویند مبادا ... 



دهانت را میبویند مبادا که گفته باشی دوستت می دارم
دلت را میبویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد

روزگار غریبی ست ، نازنین
عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه میزنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش رابه سوخت بار سرود و شعرفروزان می دارند
به اندیشیدن خطر مکن روزگار غریبی ست ، نازنین
آنکه بر در میکوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است

.نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند بر گذرگاه ها مستقر
با کنده و ساطوری خون آلود
روزگار غریبی ست ، نارنین
و تبسم را بر لبها جراحی میکنند
و ترانه را بر دهان
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبی ست ، نازنین
ابلیس پیروز مست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد



Monday, April 23, 2007


شلوار کوتاه، چند تار مو و آلودگی صوتی از عجایب شهر فرنگ "جمهوری" اسلامی 


"تیم عملیان نسوان" در شهر فرنگ
.
شهر شهر فرنگه .... خوب تماشا کنید... آی شهر شهر فرنگه
در این شهر نیمی از مردم آن در کنج خانه آبگوشت بزباش برای حاج آقاشون میپزند و یا بدحجابند و یا نوامیس مردم

آی شهر، شهر فرنگه خوب تماشا کنید و ببنید آلودگی صوتی و نوامیس مردم و چند تار مو چگونه به هم ربط دارند.

آی شهر، شهر فرنگه... ببینید که چگونه چند شلوار کوتاه و رژ لب پایه های حکومت "پرقدرت" ولایت فقیه را میلرزاند:


....در راستاي اجراي طرح ارتقاء امنيت اجتماعي با رويکرد امنيت اخلاقي از ساعت 10 صبح ديروز تا 14 امروز به هزار و 347 نفر از بدحجابان تذکر داده شده است.
سرهنگ پاسدار احمدي در گفت‌وگو با مهر در ارتباط با آخرين آمار و نتايج طرح مبارزه با بدحجابي فرماندهي انتظامي تهران بزرگ گفت: از ابتداي اجراي اين طرح هزار و 347 نفر مورد ارشاد و تذکر ماموران نيروي انتظامي قرار گرفته اند که از اين ميان 117 نفر توسط ماموران به پايگاه‌هاي پليس امنيت انتقال داده شدند.
وي گفت: از ميان 117 نفر از دستگير شدگان اين طرح 58 نفر پس از گرفتن تعهد و مناسب سازي ظاهر آزاد شدند و سايرين نيز پس از صورت جلسه شدن وضعيت آنان به مرجع قضائي ارجاع داده شدند.
رئيس مرکز اطلاع رساني پليس تهران بزرگ تصريح کرد: در ادامه اجراي طرح ارتقاء امنيت اجتماعي با رويکرد اخلاقي به 544 مورد صنف‌هاي مختلف در ارتباط با پوشاک نا مناسب تذکرداده و تعهد گرفته شد. همچنين 20 باب مغازه نيز در همين راستا پلمپ شده است.
احمدي گفت: 7 نفر به دليل مزاحمت براي نواميس مردم بازداشت و 47 خودرو نيز به دليل دارا بودن راننده بد حجاب توقيف شدند.رئيس مرکز اطلاع رساني پليس تهران بزرگ، همچنين خبر از توقيف 8 خودرو به سبب ايجاد مزاحمت براي نواميس مردم و توقيف 24 خودرو ديگر به دليل ايجاد آلودگي صوتي خبر داد.



Saturday, April 21, 2007


جنبش زنان و فرزندان آن ؟؟؟؟؟؟ 


این نوشته مهشید، نشان داد که من در این زاویه از دیدم نسبت به فعالین حقوق زنان در ایران، تنها نیستم و از این بایت خوشحالم و معتقدم که ما باید بتوانیم با حفظ موضع و استقلال فکریمان با یکدیگر قدمهای مشترک برداریم و از حرکتهای یکدیگر حمایت کرده و یا آنها را به نقد کشیم . در این میان نباید هیچ حسابگری و یا صلاح دیدی مانع بازگو کردن نظراتمان شود. من از دکتر رحیمی آموخته ام که حتی اگر در دیدن اشتباهی تنها هستیم، باید آنرا مطرح کنیم و از انگ خوردن هراسی به دل راه ندهیم، چرا که شاید یک جریان بدون توجه به انحرافات احتمالی قدمهایی بردارد که منجر به انحراف در مسیر اصلی گردد. مرسی مهشید جان:
.
این مصاحبه را با آقای گنجی بخوانید ( یا گوش کنید ) من با شنیدن این مصاحبه واقعا شاخ در آوردم. من هم مثل بقیه دوستان خارج از کشور که حساسیت نسبت به مسائل ایران در ایشان وجود دارد ، معمولا از افرادی که به ایران رفت و آمد میکنند سوالاتی در مورد وضعیت ایران میکنم. و معمولا جوابهایی که میشنوم خنده دارند. مثلا یکی از این جوابهای خنده دار را برایتان مینویسم . چند وقت پیش از زنی که ایران رفته بود سوال کردم وضعیت اقتصادی را چگونه میبنی ؟ گفت بی خیال باش بابا. اینقدر نشستی هی عم میخوری ، مردم همه وضعشون خوبه. من با تعجب گفتم : این چه حرفیه . گفت : اِ ، شوخی نمیکنم که . همه وضعشون خوبه . گفتم : همه ؟ مثلا کیا ؟ گفت ببین من این سه هفته رفتم ایران . خونه هرکی رفتم وضعش خوب بود . بابام اینا ، عموم اینا ، عمه جان ، خاله اینا ، دائی هایم ، همسایه ها ... خلاصه همه وضعشون خوبه. تو اینجا نشستی و هیچی نمیدانی.
مصاحبه ی گنجی مرا یاد صحبت های همین خانم انداخت .
ایشان میگوید : سنگسار حکم میگیرد و اجرا نمیشود . ( وکلای زنان و فعالان جنبش زنان در ایران روز شب ندارند برای الغای همین احکام و تبدیل آنها به احکام معقول تر ، ولی آقای گنجی به کل منکر اجرای حکم شده اند . دلم میخواست بدانم اگر اینهمه مبارزه روزمره زنان وجود نداشت باز هم احکام ، تک به تک ، تعدیل میشد یا نه ؟)
ایشان میگویند حکم حد زدن در میادین تعطیل شده است . چند وقت پیش بود که پسر نوجوانی در اثر همین حدهای میدانی جان خود را از دست داد . این تعطیلی ـ به گفته ی آقای گنجی ـ قبل از مرگ ایشان بود یا بعد از آن ؟
و آخر از همه ، به عنوان خامه ی روی کیک دستپخت خود ، ایشان میگوید که چند همسری واقعیت ندارد. ایشان به این دلیل که مردها توان معیشت خانواده را ندارند ، میگویند که خانواده ها دخترانی را انتخاب میکنند که شاغل باشند . و چون خود ایشان در پیرامون خود مردانی را نمیشناسد که ازدواج مجدد کرده باشند ، میگویند که این پدیده واقعیت ندارد.
خنده دار اینجاست که گنجی از آزاده که بر امر وجود ملموس چند همسری پافشاری میکند ، آمار میخواهد. او که خود روزنامه نگار است و به خوبی میداند که در ایران چنین آماری وجود ندارد ، تقاضای آمار میکند ولی برای صحت گفته های خود هیچ آماری ارائه نمیدهد و به اطرافیانش رجوع میکند. جالبتر اینکه گنجی انگار صیغه و ازدواج موقت را هم چند همسری نمیداند.
گنجی مرا به یاد آن خانم انداخت و حرفش تقریبا همینطور میشود : من چند همسره نمیشناسم ، هیشکی تو ایران چند همسره نیست ، بابام اینا ، عموم اینا ، شوهر خاله ام اینا ، داییم اینا ، هیشکی چند تا همسر نداره ....
حالا حرف بر سر این است که : اکبر گنجی یک انسان معمولی است، انسان جسوری است با یک سری توانایی های معمولی ،سرسخت است جان سخت است و مبارز است و برای باور های خود اقدام و حرکت میکند. نظراتی دارد و صحبت هایش بر اساس نظرات خودش است. من ابدا معتقد نیستم که قرار است نظراتش را مطابق نظر و میل من تغییر دهد و یا حالا که میکرفن در اختیار دارد ، حرفهای من را بزند. برایش احترام قائلم. تا زمانی که مایل است همراه باشد ، همراهی اش را ـ مثل همراهی هر انسان شریف دیگری ـ قدر میدانم . ولی همین. نه بیش و نه کم.
درد اصلی من نه از صحبت های گنجی ، بلکه از صحبت های همراه ِ همیشگی و عزیز جنبش زنان ، نوشین احمدی در جمعی بود که به مناسبت در بند بودن دو یار جنبش زنان گرد آمده بودند . به این قسمت نوشته توجه کنید : ... به همین خاطر بود که امروز وقتی به اینجا می آمدم آرزو می کردم ای کاش تخیل زنانه ی اکبر گنجی امروز نیز با ما همراه شود و برای محبوبه و ناهید ما پیامی بفرستد. برای ناهید کشاورز که روزها همراه او در اعتصاب غذا شرکت کرد، همراه او رنج کشید، برای او مادرانه اشک ریخت تا اکبر گنجی تبدیل بشود به فرزند جنبش زنان تا برای ما پیام هایی بدهد که نه مانند برخی مردان سیاست از سر نصیحت و آمریت بلکه از سر همراهی و همدلی باشد....
که یعنی ناهید کشاورز ، زنی فعال در جنبش زنان ، نقش مادر بگیرد و اشک مادرانه بریزد برای گنجی ، تا او تبدیل شود به فرزند جنبش زنان که برای جنبش پیام هایی از سر همراهی و همدلی بدهد ؟ یعنی نقش جنبش زنان همان است که به هر زنی تفهیم شده بود ؟ که بنشیند و بزاید شیران نر ؟ اینگونه مایلیم سنت ها را پشت سر بگذاریم ؟ به جای جنگجویان حسینی ، همدلان جنبش زنان را بزائیم و یا مادرانه برایشان اشک بریزیم ؟
مسئله این نیست که این " فرزند جنبش زنان " ساز خود را بزند. گنجی باید حرفهای خود را بزند و نه حرفهای هیچ کس دیگر ، اگر او معتقد است که سنگسار و چند همسری و یا ضرب و شتم و خشونت خانگی معزلات جنبش زنان نیستند ، این نظر اوست و حق اوست که به عنوان نظر خود بیان کند. اما چه چیزی او را " فرزند جنبش زنان " میکند ؟ چند مقاله و نگاه دلسوزانه در مورد مسائل زنان ؟ اصولا جنبش زنان چرا به فرزند ( آنهم از نوع مذکرش ) نیاز دارد ؟ آیا وظیفه جنبش زنان نیز مثل وظیفه ی سنتی زنان ، زایش است ؟ حالا اگر این جنبش نخواهد فرزند بزاید و " مادرانه " برایشان اشک بریزد ، و تنها بخواهد از همکاری و همراهی مردان بهره ور شود ، میسر نیست ؟ این اغراق ها و تفریط ها را همه میشناسیم ، خودم هم حتما گاه دچار آن هستم . اما این را بپذیریم که به عنوان فعالان جنیش زنان ، نقش مهمی در شکستن تابو ها و الگوهای سنتی داریم . بازسازی آنها با شکلی مدرن ، گامی به پس است در جهت کمرنگ کردن نقش هایی زنانه ای که در جامعه رایج است.
پس نوشت : حدس میزنم که این نوشته ، مثل همه ی انتقادهای دیگرم ، از محبوبیت ِ نداشته ام در میان دوستان خوبم ، خواهد کاست . اما من فکر میکنم که انتقاد باید علنی مطرح شود . این زمختی های ما تنها در برخوردهای علنی است که تراش خواهد خورد و صیقل خواهد یافت. فرهنگ مرد ـ مدار ، فرهنگی است که همه ی ما با آن رشد کرده ایم. جانشین کردن آن فرهنگ با فرهنگ برابر طلبانه و عاری از هویت های جنسیتی ، با انتقاد و انتقاد از خود میسر است و بس. امید آنکه با این نوشته در این راستا برخورد شود ، در راستای ساختن ، و نه شکستن. که قصد ساختن است ، و نه شکستن.



Wednesday, April 18, 2007


قضیه کمکهایی(از )(به) خارج 



این متن را با لحجه و لحن خمینی بخوانید:

ولا کن... این پولهایی که ما از جیب شما مستضعفان به حزب الله لبنان میدهیم برای حفظ بیضه اسلام است.
اگر یک لبنانی بگوید حزب‌الله لبنان جاسوس ما است، من توی دهنش میزنم، من دمار از روزگارش در میآورم.
اگر کسی در لبنان بگوید حزب الله لبنان برانداز است ما خوشمان میاید چون ما همیشه و در همه جا خوشمان میاید که همیشه در راه اسلام بگوییم ... من تو دهن این دولت میزنم، من خودم دولت تعیین میکنم.
انشاالله که در را حفظ اسلام و سنت پیامبر اکرم بکوشیم.
ولاکن... ما به فاشیستهای آلمانی و همینطور فاشیستها و نیروهای نژاد پرست همه دنیا هم کمک میکنیم. آنان مردمانی هستند که از دستورات اسلام پیروی میکنند و به مانند ذوب شده‌گان خودمان با چوب، چماق و چاقو هر جا کافر و منافقی را ببنند رأفت اسلامی را به وی نشان میدهند.
اصلاً من خودم دستور دادم به همه مساجد در اروپا و آمریکا و کانادا و کذا و کذا حتی در کره مریخ کمک کنند، پس ما برای چه سفارت و قنسول داریم؟ برای اینکه آنها بروند توی سر کافرین بزنند و برای مسلمانها دیگهای پلو بار بزارند و هی اسلام ما را تبلیغ کنند.
ولاکن... من این مسلمان بوسنین را خوب میشناسم، اصلاً من خودم آنها را بزرگ کرده‌ام و شبها قبل از خواب بردمشان تا جیششان را بکنند. باید به آنها نفت مجانی داد، این کمک به حفظ بیضه اسلام است.
اصلاً این بشار الاسد در دامن خودم بزگ شده و باید به او هم نفت مجانی داد. مهم اسلام است.
مقتدی صدر را هم خودم بزرگ کردم، دستور قتل و کشتار میدهد که بدهد. این طفل معصوم خوب زمان صدام افلقی جرأت نداشت انقلاب کند و با کفار بجنگد، حال که صدام نیست میتواند به راحتی مبارزه کند و دستور جهاد بدهد، اینرا میگویند تاکتیک اسلامی. درست همانطور که حضرت محمد صل الله عليه وسلم اوئل رسالتش در مکه جرأت مخالفت با مشرکین را نداشت و خیلی رعوف و دلنازک بود و همیشه میفرمودند با دگراندیشان مهربان باشید، ولی وقتیکه در مدینه نیرویی بهم زد دستور کشتار کفار و مشرکین را داد. اسلام را زنده نگه دارید تا ما زنده باشیم.
من همه را خودمان بزرگ کرده‌‌ایم، ولاکن این پوتین را این آقای رفسنجانی و آقازاده‌ها بزرگ کرده‌اند و میگویند او خدمتگزار نظام اسلامی ما است. پس نفت دریای خزر را بهش میدهیم. چون اسلام هسته‌ای مهم است.
اینهمه را گفتم که بگویم یعنی چی که هی میگویند به خارج کمک میکنید. ما کمک نمیکنیم ما در خدمت اسلام و رسول خدا و بیضه‌اشان هستیم.
ولی این ضعیفه‌ها که رأی دادنشان را ما عینهو فحشا میدانستیم و حالا باید فقط به نظام اسلامی ما رأی دهند، اینها از نیروهای خارجی از طریق اَنترنت که یک جاسوس غربی هست کمک میگیرند. ببندید آنها را ... خفه کنید آن اَنترنت را ... بشکنید آن قلمها را که امضا جمع میکند... اصلاً این آقای خلخالی کوجاست؟
آخر ضعیفه تو برو برای شوهرت آبگوشت بپز و هی بچه بزا تا به بهشت بروی و در آنجا خواهی دید که شوهرت با حوریان بهشتی سرگرم خواهد بود و تو آزادی. بدبخت، بهشت زیر پای توست...



Tuesday, April 17, 2007


... و باز هم طرح یک سوال ... 



شهرزاد نیوز مینویسد:
فریاد زنان در ایران و سکوت زنان در خارج کشور!

زمانی، خارج از کشور مرکز فعالیت‌های عملی و نظری در حیطه مسائل زنان و مبارزات آنها بود. جدل‌ها و دیالوگ‌ها از یک سو و نمایش‌های خیابانی در میادین شهرهای اروپائی از سوی دیگر ، وضعیت زنان در ایران را به افکار عمومی جهان معرفی می‌کرد. این در حالی بود که مبارزه زنان در ایران بی سر و صدا و "زیر پوست شب و شهر " در جریان بود.
در ایران، ماه‌هاست فریاد فعالین زن طنین افکن شده است. در مقابل این فریاد، کوکتیل سرکوب، فشار، زندان، ضرب و شتم، خانه گردی و اتهام، تحقیر و توهین به آنان خورانده می‌شود تا بدین وسیله دایره تاثیرگذاری‌شان را محدود کنند و قدرت مانورشان را کاهش دهند.
در خارج از ایران، هرساله، خصوصا چند هفته ای قبل از 8 مارس، دهها سازمان و گروه زنان با انتشار اطلاعیه‌های شماره گذاری شده، خبر از برگزاری مراسم و جشن و راه پیمایی های کوتاه و بلند خود می دهند.

در ایران، فریاد فعالین زن از خیابان و دانشگاه و بند 209 اوین بلند شده است. اما درخارج از ایران،شاهد سکوت گروه های زنان ایرانی هستیم. می‌توان با اهداف این یا آن سازمان و گروه و کمپین موافق بود یا مخالف. اما بحث بر سر این نیست. بحث بر سر سکوت در مقابل سرکوب است. چرا سکوت؟
.
.
این سوال من هم هست، چه باید کرد؟
*********
عکس از کسوف



Sunday, April 15, 2007


...نگرانی... 


محبوبه و ناهید آزاد شدند ...
ولی میدانیم که تازه این یک آغاز است.
....
برای آزادی آن دو خوشحالم، اما خبرها نشان از روزهای سختی در آینده به همراه دارند:
نوشین احمدی خراسانی، ژیلا بنی یعقوب،سارا لقمانی و سوسن طهماسبی به دادگاه احضار شدند.
.....
به گزارش محافل دانشجویی در ایران، روز شنبه ۲۵ فروردین بیژن صباغ فعال دانشجویی دانشگاه مازندران (دانشکده فنی) در برابر در اصلی دانشگاه توسط نیروهای ناشناس ربوده شده و به مکان نامعلومی منتقل گردید و تا این لحظه از وضعیت وی هیچ اطلاعی در دست نیست.
......
دادگاه انقلاب اسلامی پس از رسيدگی به پرونده آزاده فرقانی،وی را به اتهام اقدام عليه امنيت ملی از طريق شرکت در تجمع روز ۲۲ خرداد سال ۸۵ در ميدان هفت‌‏تير تهران،به تحمل دو سال حبس که به مدت پنج سال به حالت تعليق در‌‏می‌‏آيد،محکوم کرد.
.....
و در آخر نگران کننده ترین خبر:
روز سه شنبه غلامحسين محسنی اژه ای،وزير اطلاعات جمهوری اسلامی برای اولين بار و رسما از جنبش زنان را در کنار جنبش دانشجويان به عنوان برنامه تازه دشمنان بر عليه دولت نامبرد.
آقای محسنی اژه ای گفت «سياست جديد دشمن برنامه‌ريزی برای جنبش‌های گوناگون تحت پوشش جنبش زنان، جنبش دانشجويان است» و هدف اين جنبش ها را تضغيف دولت آقای احمدی نژاد عنوان کرد.



Saturday, April 14, 2007


... که مثل هر کس نیست 




هر دم‌شان امید
هر لحظه‌شان اضطراب
هرثانیه‌شان گفتگو
هر دقیقه‌شان آگاهی
هر ساعت‌شان تشویش
هر روزشان هشتم
هر ماه‌شان مارس
...
نام‌شان محبوبه‌‌ها...
... ..... ناهید‌ها ...
توشه‌شان شجاعت
............. متانت
ابزارشان چرا این؟
........و نه آن؟
قدمهایشان استوار
............... پایدار
...
راهشان نه آسان
..............اما
.............خطیر
............خطیر



Thursday, April 12, 2007


کمدی تراژدی "جمهوری" اسلامی 


من لینکدونی ندارم و راستش اگر هم داشتم حیف میبود که این چند خط از الیزه به لینکدونی روانه شوند، برای همین:
١- ناهید کشاورز و محبوبه حسین‌زاده به تشویش اذهان عمومی متهم شده‌اند.
٢- کار این دو نفر و همه‌ی اعضای دیگر کمپین یك‌ میلیون امضا٬‌ چیزی نیست جز آگاه‌سازی مردم نسبت به قانون. درست است که امضا گرفتن از افرادی که به این قوانین معترض هستند نیز بخش دیگر کار کمپین است٬ اما ممکن است شما با ۱۰ نفر صحبت کنید و قوانین را برایشان توضیح دهید و دو سه نفر (یا کم‌تر یا بیش‌تر) امضا کنند. پس بخش اصلی کار٬ توضیح قوانین جمهوری اسلامی ایران به مردم متبوع این دولت است.
.
نتیجه منطقی ۱: توضیح قوانین به مردم باعث تشویش اذهان عمومی می‌شود.
نتیجه منطقی ٢: قدیمی‌ها بچه‌های معلول ذهنی‌شان را در پستوی خانه پنهان می‌کردند و نشان کسی نمی‌دادند تا آبروداری کنند. جمهوری اسلامی هم ترجیح می‌دهد قوانینش در پستوی دادگاه‌ها و پرونده‌ها باقی بمانند و مردم تا کارشان به قوانین نیفتاده (و هم‌چنین جامعه‌ی جهانی) از آن‌ها خبردار نشوند. انگار آبرویی هم مانده که برود.
‌نتیجه منطقی ٣ :‌ قانونی تصویب نکنید که مجبور بشوید در پستو قایمش کنید.
حالم دارد از این همه رذالت و حماقت و سنگدلی به هم می خورد.
.
شما چی، حالتان به هم نمیخورد؟



Wednesday, April 11, 2007


بنیاد پژوهشهای زنان ایرانی و تئوری نسبیت فرهنگی و فمینیسم بومی .... 




هر ساله در حوالی نوروز برنامه سمینار بنیاد بیرون میاید و من را به جنب و جوش برای پیدا کردن بلیط و رزرو هتل و ...می‌اندازد، ولی امسال بعد از دیدن برنامه و به خصوص که در آن سر دنیا هم ( مریلند ) برگزار میشود، شور و حالی برای رفتن پیدا نکردم.
من شرکت کننده تعدادی از سمینارهای بنیاد در سالهای گذشته بوده‌ام، حتی سمینار مونترآل در سال گذشته، که آنهم آن سر دنیا بود. ولی وقتی میبینم که سعی شده سخنرانان و حتی هنرمندان دعوت شده به سمینار امسال همه تقریباً از یک جریان فکری باشند. یعنی برگزار کننده‌های امسال به تنها چیزی که فکر نکرده‌اند تنوع افکار و عقاید در میان زنان ایرانی است و حتی سعی ند‌اشته‌اند که در به جریان انداختن یک گفتمان در بین نیروهای مختلف در جنبش زنان بکوشند و خواسته‌اند سمینار امسال بنیاد را وسیله‌ای برای تک صدایی کردن جنبش زنان ایرانی خارج از کشورقرار دهند. این یعنی که حقیقت صد در صد نزد یک جریان است و دگراندیشانی مانند من یا باید همانجا که هستند بمانند و یا به روی خود نیاورند که آش چقدر شوره و من این هردو را توهین به خود میدانم. حتی سمینار وین که یکی از بدترین سمینارهایی بود که من در آن شرکت داشتم، سعی شده بود چند صدایی بودن در آن حفظ شود.
در سفری هم که در تعطیلات چند روز پیش داشتم در همین مورد صحبتی با یکی از دوستانم که رابطه نزدیکی با برگزارکننده‌گان سمینار امسال دارد داشتم. آن دوست گفت کسان دیگری مطلب نداده‌اند. که این مرا قانع نکرد. تحمل مخارج، پرواز طولانی، منگ بودن در اثر اختلاف ساعت و بهم خوردن زمان خواب و بیداری و.... شنیدن اینکه فمینیسم انواع مختلف دارد ( غربی، شرقی، بومی، اسلامی و....) نه نمی‌ارزد. شاید بتوان آن وقت را گذاشت روی یک کار ترجمه و یا نو کردن دیدار عزیزانم. ‌



Tuesday, April 10, 2007


...... 



چندی پیش یک جایی خواندم که احتمال میرود احمدی نژاد جاسوس اسرائیلی ها باشد، چراکه از وقتی او سرکار آمده فقط منافع اسرائیل را تأمین کرده. ولی حالا پس از چند روزی که نبوده ام و به خانه برگشته ام، آمدم ببینم دنیا دست کیست، میبینم نخیر این رنیس جمهور برگزیده خلیفه گری تهران باید جاسوس صنایع نظامی کشورهای اروپایی (از جمله آلمان) و آمریکا باشد. خودتان بخوانید و قضاوت کنید. البته کسانی مثل مانی، نویسنده چهاردیواری و سیما و ... ، میگویند تقصیر جاسوسان استعمار پیر و امپریالیسم جوان و اسرائیل و شاید هم زنان ایرانی است که دولتهای کشورهای نفت خیز مسلمان سیاستهای امپریالستهای جهانخوار را اعمال میکنند و به همین دلیل هم عقب مانده اند. ولی باور کنید این رئیس جمهور طبق گقته های جنتی منتخب امام زمان است. نمیدانم چه جوری این رنیس جمهور مهرورز که امام زمان هم مدتی پیش حتی هاله نورانی اش را به وی قرض داده بود جاسوس از آب درآمد. شما چیزی میدانید؟



Saturday, April 07, 2007


ناهید و محبوبه را آزاد کنید. 





Thursday, April 05, 2007


آی ناسیونالیستها، توهین از این بالاتر؟ 


من مدتهاست که از ایران و مردم ایران دورم و تنها پنجره رابطه من با آنها سایتهای خبری، وبلاگها و همینطور نشریاتی است که یا پدر و مادر و اقوامم برایم میفرستند و یا خود آنهایی را که در خارج از کشور دردسترس هستند تهیه میکنم. بعد از خواندن این گزارش این سؤال برایم پیش آمد که آیا واقعاً کسانی در ایران هستند که این جفنگیات را باور کنند؟ و یا آنکه اینها گزارشاتی است که فقط خود گزارشگران ( و یا احتمالاً کارگزاران رژیم و به احتمال زیاد هم خیلی از تورنتوئی ها ) باورشان میشود؟ جریان چیست؟ ببینید چگونه به خواننده ( ایرانی) توهین میشود؟ آیا نباید یکبار دیگر این جملات افلاطون را به خاطر آوریم وقتی که میگوید:
.
....حاکمان نمیتوانند به مردم حکومت بکنند، مگر آنکه، خود مردم شبیه هیئت حا کما ن باشند، مردم حکومتگران دیگری نخواهند داشت ، مگر حکومتگرانی که شایسته آنها هستند، اگر در جامعهً حکومت گرانی هستند، که فاقد عقل و هوشمندی هستند، برای اینست، که حکومتگران در حقیقت، تصویر واقعی آن جامعه اند، که مخالف هوشمندی و خردگرائی است.
..... حاکم کردن خردگرائی ، و هوشمندی در سیاست، عملی است بس دشوار. در جائیکه سیاست هدفش تعریف و تمجید افکار عمومی باشد،خرد گرائی نمیتواند، به موفقیت برسد . بد تر از آن، حکومت کردن، به نفس خود، هوشمندی و خرد گرایی حاکمان را به فساد میکشاند، و آنها را از راه تعادل و شناخت واقعیت‌ها باز میدارد......... تنها بر مبنای استعداد، کارائی و موفقیت دولت در بالا بردن سطح شعور و آگاهی مردم است، که ارزش و لیا قت آن حکومت را میتوان سنجید.........
.....................................
چند روزی را در سفر خواهم بود
.



Tuesday, April 03, 2007


اخبار 


١- رادیو " شیخ نورافشان" که فرستاده‌ و خبرنگار ویژه‌ای در تورنتو، اورشلیم و لندن دارد گزارش میکند که پنج ضعیفه جاسوس را که در حال پخش کردن اشرفیهای ساخت هلند که مارکهای پست کلنیالیزم بر روی آنها حک شده بودند در باغ "اللاله" توسط مآموران داروغه باشی طهران که زیر نظر مستقیم خلیفه‌گری "سلطان صاحب‌الایران" کنترل و اداره میشود، دستگیر و به "عدالتخانه" الوزرا روانه گردیده‌اند.

٢- رادیو "پاریس" اما حکایت میکند که تعدادی از دخترهای لوس و ننر رفسنجانی که تنها کاری را که خوب انجام میدهند، همان جیغ زدن و سر وصدا به راه انداختن است در حین باد زدن خود با عکسهای پدرشان در پارک لاله توسط مأموران ضد امپریالیست سابق نوازش شده و با ماشینهایی لوکس و مجهز به انواع تجهیزات رفاهی به هتل وزرا برده شده‌اند و در ضمن از سوی شاهدان عینی گزارش میکند که از آنها با فرشهای قرمز در جلوی اقامتگاهشان استقبال شده است. یکی از پسرهای رفسنجانی هم به خبرنگار این رادیو گفته است که خواهرانش امروز نهار قرمه سبزی میل خواهند کرد.

٣- رادیو زنستان:
تعدادی از اعضای کمپین " یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز" امروز (سیزده فروردین) در پارک لاله به جمع آوری امضا می پرداختند، بازداشت شدند.
ناهید کشاورز، سارا ایمانیان و همسر وی، محبوبه حسین زاده و سعیده امین بعد از بازداشت ابتدا به اداره مفاسد اجتماعی وزرا انتقال داده شده و بعد به کلانتری صد و چهار میدان نیلوفر تحویل داده شدند. بعد از ساعتی پرسش و پاسخ بازداشت شدگان بار دیگر به اداره مفاسد اجتماعی وزرا انتقال داده شدند و امشب را در بازداشت به سر خواهند برد.
مسولان کلانتری به خانواده های بازداشت شدگان گفته اند که فردا صبح به کلانتری صد و چهار مراجعه کنند تا وضعیت بازداشت شدگان را پیگیری کنند.




گیرم که درباورتان به خاک نشسته ام، و ساقه های جوانم ازضربه های تیرهایتان زخمدار است، با ریشه چه میکنید ؟ گیرم که در سراین باغ بنشسته در کمین پرنده ای، پرواز را علامت ممنوع میزنید، با جوجه های نشسته در آشیان چه میکنید؟ گیرم که میکشید، گیرم که میزنید، گیرم که میبرید، با رویش ناگزیر« جوانه ها » چه میکنید؟



صفحه اول


تماس



آرشیو




همسایه ها


Weblog Commenting by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?