<$BlogRSDUrl$> Javaanehaa "جوانه ها"

Tuesday, July 31, 2007


"١٤ مرداد روز همبستگی وبلاگ نویسان با دانشجویان دربند" 


روز چهاردهم مرداد ماه، همه ی وبلاگ نویسان حامی، نام وبلاگ خود را به "١٤ مرداد روز همبستگی وبلاگ نویسان با دانشجویان دربند" تغییر می دهند.
برای پیوستن به این حرکت، در بخش نظر خواهی وبلاگ ١٤ مرداد، نام وبلاگ خود را وارد کنید.
علاوه بر تبلیغات گسترده در سایت ها و وبلاگ، هر وبلاگ نویس حداقل ۱۰ نفر از دوستانش را برای همبستگی با دانشجویان دعوت کند.
من هم همسایه ها را دعوت میکنم



Wednesday, July 25, 2007


یک داستان واقعی 


تهران اردیبهشت 58
یکی از دخترهای خاله بزرگه ام معلم انگلیسی دوره راهنمایی بود، که به تازگی در کنار تدریس در مدرسه دخترانه ای که رسماً استخدام شده بود، مشغول تدریس حق الزحمه ای در یک مدرسه پسرانه در شرق تهران نیز بود. از اتفاق پسر خاله کوچکه ام نیز شاگرد این مدرسه بود. در آن روزهایی که رژیم ضد زن تازه به قدرت رسیده دستور جنگ با زنان را صادر کرده بود و در یکی از برنامه هایش در این راستا از سوی "مشاوران امور تربیتی" اش دانش آموزان را علیه معلمان دگراندیش بسیج کرده بودند، دختر خاله ما بعد از اینکه اتومبیلش را در جایی بیرون از مدرسه پارک میکند و در میان همه همه پسرهای نوجوان به سوی در مدرسه روان میشود، به ناگاه میشنود که بچه ها از پشت سر او شروع به دادن شعار« یا روسری یا توسری» می کنند. وی که حسابی جا خورده بوده برمیگردد ببیند که آیا از شاگردان کلاس او هم در میان جمع شعار دهنده وجود دارد یا نه؟ که ناگاه همه ساکت میشوند و او پسرخاله مشترکمان را در میان جمع میبیند. وقتی آنها نگاهشان به هم گره میخورد، پسرخاله سرخ شده و فرار را بر قرار ترجیح میدهد و آنروز سرکلاس هم نمیرود. بعد از اتمام تدریس در آنروز، دختر خاله به سوی اتومبیل میرود و می بیند که با وسیله ای نوک تیز شعار " مرگ بر بی حجاب " بر روی بدنه اتومبیلش حک شده است. او هم سرراست به سمت خانه خاله کوچکه میرود ووقتی در به روی او باز میشود با عصبانیت سراغ پسرخاله را میگپرد. خاله که در جریان امور بوده میگوید: من اورا تنبیه کرده ام، ضمناً از جانب او به خاطر این بی احترامی ازتو عذر میخواهم و لطفاً او را ببخش. خاله تعریف میکند که پسرش نداسته چگونه به یکباره او هم به همراه جمع شروع به سر دادن آن شعار شده است.
دختر خاله ولی میخواهد خودش از زبان پسرخاله بشنود. بعد از اینکه پسرخاله سر به زیر افتاده از اطاق دیگری بیرون میاید و در مقابله خاله کوچکه و دختر، خاله بزرگه قرار میگیرد میگوید: ببخشید، آخر من از پشت متوجه نشدم که شمایید.
دختر خاله میگوید: گیرم که یکی دیگر از معلمان زن بود، چرا شما بچه ها باید نسبت به معلمان زنتان بی حرمتی کنید؟ خوب آنهای دیگر هم دخترخاله های کسی مثل تو هستند. ضمناً آیا تو روی ماشین من با چاقو شعار نوشته ای؟ که پسرخاله میگید نه و او بعد ازآن فرار مستقیم به خانه آمده است و در جریان شعارنویسی نمی باشد.
حالا آن دختر خاله بعد از اینکه چند سال پیش به خاطر مسائل عجیب و غریبی که در ایران بر سر راه زنان شاغل وجود دارد، خود را بازخرید کرده و مشغول تدریس خصوصی در خانه ها میباشد.
...و آن پسرخاله با همسر ایرانی اش در یکی از کشورهای اروپایی زندگی میکند و هر دو، مذهب و نامشان را تغییر داده و به نوعی میشود گفت با خانواده قطع رابطه کرده اند.



Tuesday, July 24, 2007


.... 


اول این خبر را بخوانید:

شادي صدر ، فعال زنان و وكيل دادگستري صبح روز دوشنبه اول مرداد ماه با احضاريه كتبي به دادسراي انقلاب فراخوانده شد.در احضاريه صدر، كه از سوي دفتر دادياري ويژه امنيت دادسراي انقلاب صادر شده ،‌ مطلب " اگر وكيل انتخاب نموده ايد، معرفي نماييد و اگر كسي را به عنوان شهود داريد، قبل از موعد مقرر معرفي كنيد،"، خط خورده است. همچنين در اين احضاريه سه روز مهلت براي معرفي به دادسرا داده شده است. دو روز پيش، محبوبه عباسقلي زاده نيز به همين معاونت احضار شده بود. شادي صدر و محبوبه عباسقلي زاده دو تن از فعالان جنبش زنان هستند كه در روز 13 اسفند به همراه 31 تن ديگر از فعالان اين جنبش بازداشت شدند و پس از آزادي 31 نفر ديگر، 16 روز در بند 209 زندان اوين بازداشت بودند. شادي صدر مدير و موسس موسسه "راه توانمند زيستن" (راهي) بود كه در زمان زنداني بودن وي، پلمپ شد و هنوز اجازه فعاليت دوباره پيدا نكرده است. صدر به همراه عده اي از وكلاي همكارش ،‌مسووليت رسيدگي حقوقي به پرونده زنان آسيب ديده اجتماعي را كه توان مالي دفاع حقوقي از خود را نداشتند ، به طور رايگان و با حمايت مالي يك موسسه غير دولتي هلندي به عهده گرفته بود. وي بارها درباره نوع فعاليتش در اين موسسه ، اهداف و فعاليتها به صورت كتبي ، شفاهي و نيز در رسانه ها توضيح داده است. در طول يك سال فعاليت موسسه راهي، نزديك به 1000 زن بي پناه، توانستند از مشاوره رايگان حقوقي بهره مند شوند يا با داشتن وكيل از خود در محاکم قضايي دفاع كنند.
.
خوب حالا اگر شما جای یکی از آن هزار زن بودید:
فکر نمیکردید که باز هم به یک موسسه غیر دولتی خارجی که بیشتر از قوانین کشورمان، بیشتر از مسئولان و دولتمردان کشورمان به فکر ما زنان بی پناه و مستمند است؟
فکر نمیکردید که چرا مسئولان این مملکت به فکر مردم این سرزمین نیستند و برای ایشان شیعیان جنوب لبنان و مسلمانان بوسنین و شیعیان طرفدار مقتی صدر و حتی نئو فاشیستهای سراسر جهان و.... مهم تر است و با دست و دل بازی به آنها کمک مالی میکنند، ولی برای من یعنی زنان این سرزمین اگر کمکی هم از سوی یک سازمان غیر دولتی خارجی برسد، مانع از آن شده و وکلا ، دست اندکاران و دلسوزان ایرانی دیگر به جرم " اخلاگر امنیت ملی" روانه دادگاه و زندان و میشوند؟
فکر نمیکردید که پس باز هم به خارجی ها غیر مسلمان، ما که از هموطنان مسلمان چیزی ندیدیم جز قوانین تبعیض آمیز، و بی پناهی و بی چاره گی در مقابل آنها؟
فکر نمیکردید که ...
و در آخر فکر نمیکردید که چرا یک عده ای از آنور آبها که از همه حق و حقوق شهروندی دموکراسی غربی برخوردارند به شما میگویند صدایتاد در نیاد و الا جنگ میشه. بدون اینکه فکر کنند خوب کی شرایط جنگ را در اینجا دارد مهیا میکند؟



Monday, July 23, 2007


نوشتن، نوشتن و باز هم نوشتن...به خصوص از تجربه ها نوشتن 


خورشید خانم از نوشتن میگوید. و چقدر درست و به جا میگوید!
د.
شنبه شب با چندتن از دوستان ایرانی و آلمانی رفته بودیم بیرون، صحبت به اینجا کشیده شد که ببینید در مورد حکومت نازیها چقدر کار شده و چقدر کتاب های واقعه نگاری، ثبت مدارک، خاطره نویسی و ... نوشته شده و بیرون آمده و هنوز در دانشگاهها بر روی آن دوران دارد کار علمی و تحقیقی صورت میگیرد؟ ولی وقتی به ایران نگاه میکنیم میبنیم که ایرانیها در اینمورد خیلی کوتاهی کرده اند.
من گفتم با اینکه به شما حق میدهم ما کم کاری کرده ایم ولی این قضیه کمی با هم متفاوت است. اولاً رژیم نازی هیتلری دیگر سرنگون شده بود که آغاز به کار تحقیق بر روی آن شروع شد، دوماً مردم آلمان نسبت به مردم ایران با توجه به مختصات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که قبل از آن دوازده سال داشته اند (حکومت نازیها) قابل مقایسه نیستند. و سوماً کسانیکه به نقد آن دوران نشسته اند اکثراً از نسل بعدی بوده اند و نه آنها که خود درگیر ماجرا بوده اند.
دوست آلمانی در جواب من گفت که اولاً خیلی از آلمانیهایی که در همان سالها مهاجرت کردند دست به کار شدن و در کشورهای میهمان از فاشیسم و حکومت توتالیتر، روانشناسی توده گرفته تا تاریخ نگاری برپایی رژیم هیتلری، چگونه گی راه فرارشان و خاطره نویسی دست به قلم زدند. روبه ما ایرانیان گفت: مثلاً همین شماها کو کتابهای خاطرات تان از دوران این رژیم؟
دوماً شاید مردم ایران در شرایطی نامطلوب از لحاظ فرهنگی به چاه رژیم ملاها افتادند و لی ایران در همان زمان دارای متخصصین علوم سیاسی، اجتماعی و تعلیم و تربیت سکولار بود، آنها چه کردند؟ به خصوص آنهایی که به کشورهای اروپایی و آمریکایی آمدند؟
سوماً رژیم ایران بیست و هشت سال است که در قدرت است و الان نسل دیگری در جامعه فعال است، به خصوص به خاطر جوانتر بودن ایرانیان نسبت به جوامع دیگر. آیا آنها دیدی انتقادی به قضایای اتفاق افتاده ندارند؟
و دوست آلمانی دیگری به کمک او آمد گفت همین شما زنهای ایرانی، مرتب سمینار و گروه تشکیل میدهید و برنامه سخنرانی برپا میکنید ولی همه اش به فارسی و بین خودتان، با خودتان و درگیر مسائل خودتان هستید و به بیرون نگاهی نمیاندازید و توجه ندارید. مثلاً همین شماها چرا نباید یک مرکزی را راه بیاندازید برای جمع آوری اسناد زنان ایرانی مقیم آلمان در مبارزه با و فرار از رژیم جمهوری اسلامی؟
دیدم واقعاً دارند درست میگند جوابی نداشتم به غیر از اینکه بار دیگر بگویم که دانشگاههای داخل را باید فراموش کرد و دانشجویانی هم که تازه گی برای دوره دکترا از ایران بیرون میآیند اکثراً مبتلا به یک محافظه کاری وحشتناکی هستند که به سوی این نوع از پروژه ها نمیروند. مثال زدم که چندی پیش زن جوانی را در مترو که ظاهرش معلوم بود ایرانی است مورد مخاطب قرار دادم. گفت دارد دکتری آموزش و تعلیم و تربیت را میگذراند. از وی پرسیدم چرا با اینکه از طرز لباس پوشیدنش کاملاً روشن است که معتقد نیست ولی این روسری کوچکی را که فقط فرق سرش را پوشانده به سر کرده؟ خندید گفت خوب عادت است و تازه اینجوری شوهرش راضی تر است و تازه اگر تصادفاً با سفارتیها برخوردی داشته باشد دچار مشکل نمیشود.
آنهایی هم که فاقد این نوع محافظه کاری ها نیستند، وقتی پایشان به اینجا میرسد دچار یک بحران هویت میشوند که تازه یادشان میافتد ایرانی هستند و چون آنها در رژیم ولایت فقیه (یک رژیم توتالیتر) پرو بال گرفته اند، همان تعاریفی را که رژیم از ایران و ایرانی بودن دارد را درشان زنده و تقویت میشود. آنها هم این موضوعات را نه میبینند، و نه برایشان اهمیت دارد و نه ارزش پرداختن و شاید حتی بعضی از آنها ماها را دور شده از هویت اصلی مان بدانند. در صورتی که چه کسی میتواند بگوبد ایرانی این است و آن؟ مضخرفترین حرفی را که اتفاقاً از ایرانیان آکادمیک پست مدرن می شنوی اصطلاح " دیاسپورای ایرانی " است. آخر چه کسی میتواند این دیاسپورا را تعریف و مشخصات آنرا تعیین کند؟ تازه در دوران مدرن که ارتباطات اینقدر پیشرفت کرده و هر پدیده ای (به خصوص فرهنگی ) با سرعت در حال شدن، تأثیر پذیرفتن و تغییر کردن است، صحبت کردن از دیاسپورای ایرانی مانند این جمله است که" فاطمه الگوی زن ایرانی است و بس". آخر کدام نگاه و کدام مشخصات از فاطمه (با توجه به تعاریف مختلف که از فاطمه وجود دارد) و کدام زن ایرانی و در کدام دوره و زمان مورد نظر است" و در ثانی چه کسی اینرا میگوید" و اگر هم بگوبد چرا باید مورد قبول همه باشد؟
ولی چیزی که مرا بعد از آن گفتگو به خود مشغول ساخت، همان کم کاری ما ایرانیان در مورد ثبت وقایع و تجاربمان است. بیآید شروع کنیم به نوشتن و بنویسم و بنویسیم. به قول خورشید خانم:
« درباره حرف زدن و نوشتن از تجربه ها خیلی های دیگه هم گفتن، و ادبیات فمینسیتی هم بهش توجه ویژه ای داره. نوشتن علاوه بر به چالش کشوندن قدرت، اثر شفا بخش هم می تونه داشته باشه. فهمیدن اینکه اونقدر قدرت داری که ساکت نمونی و جواب بدی به اونچه که به تو می گذره خودش می تونه به توانمند سازی ات کمک کنه.»
و به قول بل هوکس:
« "برای ما، حرف زدن [از واقعیت های زندگی امان] تنها یک نوع بیان قدرت خلاقانه نیست، بلکه یک مقاومت است، یک عمل سیاسی که سیاست های قدرت را که ما را بی نام و بی صدا می خواهد به چالش می کشد. به همین دلیل، این کار شجاعانه است، و به همین دلیل، این کار یک تهدید به شمار می آید. برای آنانی که که قدرت ستم پیشه در دستشان است، این تهدید حتما باید از بین برود، منهدم شود، و خاموش شود."»



Friday, July 20, 2007


خیابان، میدان و درخت ...و اعدام 


من در شش و یا هفت سالگی: مامان اعدام یعنی چی؟
مامان: یعنی بوسیله ای کسی را کشتن... که معمولاً اون زمانهای قدیم بوسیله طناب که یک سر ش به دور گردن مجرم حلقه میشد و سر دیگرش به شاخه درختی بسته میشد، صورت میگرفت..
من در حال تصور صحنه ای که مامان برایم از آن گفته: خوب چرا اینکار را میکردند؟
مامان: چون آن زمان قانون وجود نداشته که دستور بدهد باید با مجرم چه بکنند و هرکی هرکی و هرج و مرج بوده.
من: مامان مجرم یعنی دزد؟
مامان: مجرم یعنی کسی که کاری خلاف انجام داده.
من: هرج و مرج یعنی چی؟
مامان: یعنی اینکه حساب و کتابی در کار نبوده، نه قانونی، نه قاضی و خلاصه سگ صاحبش را نمیشناخته.
من: خوب چرا انو میکشتند؟
مامان: گفتم که برای اینکه قانون درست و حسابی نبوده
من: حالا چرا مامان بزرگ به اینجا میگه میدون اعدام؟
مامان: چون در زمانی که مامان بزرگ جوون بوده در این میدون آدمها را اعدام میکردند واسمش هم میدون اعدام بوده.
.... ومن به درختهای میدان نگاه میکردم و تصور میکردم که کسی را با طناب از شاخه یکی از درختان آویزان کرده اند... و حالا پس از گذشت چندین سال هنوز آن تصویر دوران کودکی در ذهنم است ...



Thursday, July 19, 2007


نکته ای درباره "اعتراف" 


ملوانان انگلیسی "اعتراف" کردند که به آبهای ایران تجاوز کرده اند، آزاد شدند و ازسوی رئیس جمهور و وزیر امورخارجه کادو گرفتند و بدرقه شدند.
رامین جهانبگلو "اعتراف" کرد که جاسوس است، آزاد شد.
و حالا هاله اسفندیاری و کيان تاجبخش "اعتراف" کردند که مزدور هستند و آزاد خواهند شد.
.
ولی
دانشجویان میگویند که جاسوس نیستنند و همچنان در بندند!



Tuesday, July 17, 2007


یاران را آزد کنید 


و


امیر یعقوبعلی فعال حقوق زنان پس از گذشت پنج روز از بازداشتش،به دستور قاضی پرونده بند 209 زندان اوین منتقل شد.این در حالی است که مجریان پرونده به خانواده ی او،وعده آزادی اش در روز یکشنبه به قید وثیقه را داده بودندصبح امروز مادر و خواهر امیریعقوبعلی مجددا به دادگاه انقلاب، شعبه امنیت مراجعه کردند و سرانجام حوالی ظهر موفق به دیدار قاضی سبحانی شدند.

بهناز مختاری مادر امیر می گوید:« ما امیر را ندیدیم. قاضی گفت صبح امروز دستور انتقال امیر به زندان اوین بند 209 را داده است و او اکنون در اوین است. آقای سبحانی گفت 11 مورد اتهام برای امیر مشخص کرده اند تا بررسی این اتهامات امیر باید درزندان بماند. من پرسیدم جرم پسر من چیست ؟

خواهرش پرسید مگر کارشان غیرقانونی بوده ؟ مگر امضا جمع کردن غیر قانونی است اما قاضی گفت ما کاری به قانونی یا غیر قانونی بودن نداریم. باید ببینیم چه سمتی داشته، امیر مرد است چکار به کار زنها دارد، برود بنشیند درسش را بخواند!»

با وجود تلاش خانواده و دوستان او هنوز سرنوشت این فعال حقوق زنان مشخص نیست و مسوولان تنها به گفتن عبارت "پرونده در جریان است"اکتفا کرده اندامیر یعقوب علی عصر چهارشبه به جرم نانوشته ی جمع آوری امضا برای کمپین یک ملیون امضا بازداشت شد و اکنون بی هیچ نشانه ای از رسیدگی به وضعیت او در بند 209 زندان اوین به سر میبرد.




Monday, July 16, 2007


فمینیسم سکولار: پیشقراول مدرنیته در ایران! 


..
..
متن سخنرانی دکتر مهرداد درویش پور در هفدهمین کنفرانس بین المللی بنیاد پژوهش های زنان ایران - مونترال

پیش از پرداخت به نقش جنبش فمینیسم سکولار در ایران و این که چرا از آن می بایست به عنوان پیشقراول مدرنیته در ایران نام برد، نخست مایلم برداشت خود را از دو مفهوم مدرنیته و نظریه میان برشی (Intersectionality [1]) که در این بحث نقش کلیدی دارند روشن سازم.

نظریه میان برشی یکی از جدید ترین گرایشات در اندیشه فمینیستی است که دیدگاه های تک بعدی را در تجزیه و تحلیل رویدادهای اجتماعی به زیر پرسش کشیده است. نخستین بار (گذشته از سوسیالیست فمینیست ها) این پسا فمینیست ها و یا دقیقتر فمینیست های پسامدرن بودند که به ناسازه ( پارادکس) اندیشه فمینیستی انگشت گذاشتند: نظریه ای که از یکسو با نقد حرکت از مفاهیم عام چون انسان، فرد و یا طبقه و ناکافی دانستن آن برای بررسی تجربه متفاوت و خاص زنان به ساختارشکنی در نظریه های عام گرا همچون هومانیسم، لیبرالیسم و حتی مارکسیسم میپردازد. از سوی دیگر خود با حرکت از مفهوم کلی دیگری به نام مردانگی و زنانگی و رده بندی انسانها تنها در قالب مرد و زن، تصویری تعمیم یافته و کلی از جنسیت به نمایش میگذارد [2] . یکی از اساسی ترین انتقادات نظریه های پساساختارگرا، پسا فمینیستی و از جمله نظریه Intersectionality به تئوری های عام فمینیستی آن است که جنسیت تنها یکی از عرصه های روابط ساختاری قدرت است و تقسیم بندی جنسیتی را شالوده هویت فردی و یا گروهی قرار دادن مسئله برانگیز است. همان گونه که تقسیم بندی انسان ها تنها بر پایه تعلق طبقاتی آن ها مسئله برانگیز است. در حالیکه تئوری های عام فمینیستی با حرکت از تعلق جنسیتی از منافع مشترک زنان، وحدت آنان علیه پدرسالاری، هم سرنوشتی و خواهری جهانی زنان سخن میگویند، نظریه میان برشی Intersectionality بر آنست که انسانها موجودی بیش از تنها زن ومرد بوده و ادعای خواهری زنان را غیر واقعی میخواند [3] . جنسیت نمیتواند تنها مبنای اشتراک منافع انسانها بوده و دیگر روابط قدرت در درجه دوری ونزدیکی انسانها به یکدیگر و هم سرنوشتی اشان نقش دارد. برای مثال موقعیت و منافع زنان کارگر و بورژوا یکی نیست و نمیتوان تنها بر پایه تعلق جنسیتی اشان انتظار هم سرنوشتی آنان را داشت. علاوه برآن گرایش جنسی، تعلق قومی، موقعیت سنی و نسلی، سلامت جسمی و دماغی و یا توان خواهی (نقص عضو فیزیکی و عقلی) و موقعیت شهری و روستائی از جمله دیگر حوزه های روابط نابرابرقدرت است که در موقعیت، منابع قدرت و طرز تلقی افراد اثر میگذارد.
به این ترتیب تئوری میان برشی به عنوان نظریه ای چند بعدی به بررسی حوزه های گوناگون روابط قدرت می پردازد و بر آنست که منابع قدرت در طرز تلقی افراد و روشن ساختن جایگاه آنان کلیدی است. برای نمونه این درست است که حتی زنان میان سال، دگر جنس خواه، سفید پوست و بورژوای جامعه غرب نیز از مردسالاری رنج میبرند. اما موقعیت، مصالح و طرز تلقی آنان نمیتواند بازتاب دهنده موقعیت زنان کارگر، جوان، هم جنس خواه و متعلق به گروهای قومی و نژادی تحت ستم باشد و هم از این رو نمیتوان از هم سرنوشتی این دو سخن گفت. این نظریه به ویژه با حرکت از تئوری های پسا استعماری بر آن است که گرایش نیرومندی در میان فمینیست های غربی وجود دارد که با حرکت از تجربه زنان سفید پوست دگرجنس خواه طبقه متوسط در جامعه غرب و تعمیم آن به کل جامعه زنان، عملا نسبت به دیگر حوزه های روابط نابرابر قدرت بی توجه بوده و به ویژه در برابر گفتمان های نژادپرستانه بی تفاوتند و خواسته و یا ناخواسته به بازتولید آن یاری میرسانند [4] . روابط گوناگون نابرابر قدرت می تواند به شرایطی منجر شود که بنابرآن برخی زنان تحت ستم چند گانه قرار گیرند، حال آن که در مورد دیگری موقعیت طبقاتی ممتاز حتی بر میزان ستمدیده گی جنسیتی او سایه افکند. بنا براین سخن از هم سرنوشتی کل زنان افسانه ای بیش نبوده و برخی از زنان حتی رویاروی یکدیگر قرار می گیرند.
به این ترتیب هرنوع حرکت از تنها تعلق جنسیتی و تلاش به تعمیم این تجربیات به دیگر گرو های زنان به سطحی نگری منجر شده و نمی تواند تنوعات میان زنان و منافع متفاوت آن ها را توضیح دهد. برای نمونه تجربه یک زن روستایی و شهری از جایگاه سنت و محیط پیرامون و نقش آن در تجدید تولید پدرسالاری و یا برداشت زنان سکولار و دین باور از جایگاه دین میتواند کاملا متفاوت باشد. همچنین تجربه زنان فارس تبار با زنان کرد و یا بلوچی که همزمان تحت ستم قومی اند در بسیاری زمینه ها متفاوت بوده و فمینیسمی که نتواند این موقعیت های متفاوت را بازتاب دهد تصویر کلیشه ای از زنان ارائه خواهد داد. حتی با حرکت از نظریه سوسیالیست فمینیستی نیز قابل فهم است که چرا تجربه زنان کارگری که میبایست محیط خشن پدرسالارانه حاکم بر فعالیت های سندیکایی را نیز به چالش بکشند بسیار متفاوت از تجربه زنان نویسنده و یا دانشگاهی است که از منابع قدرت بسیار بیشتری برای چالش هم سنگران خود برخوردارند. نظریه میان برشی در عین حال بر خلاف نظریه های کلاسیک مارکسیستی و فمینیستی هر نوع ادعای "تعیین کننده گی" یکی از حوزه های روابط قدرت نسبت به دیگری را رد کرده و بر آنست که شرایط و زمینه های مشخص (متن) تعیین کننده آنند که کدام یک از سلسله روابط نابرابر در مقطع مورد بررسی تعیین کننده تر از دیگری خواهد بود [5] . برای نمونه در جامعه ای چون ایران مرد هم جنس خواه ممکن است بیشتر تحت ستم باشد تا زن دگر جنس خواه. به عبارت روشنتر در ایران سرکوب هم جنس خواهی شدیدتر از سرکوب جنسیتی است. همچنین نتیجه برخی تحقیقات در سوئد نشانگر آن است که بسیاری از زنان مهاجر در بازار کار بیشتر از تبعیض نژادی و قومی رنج میبرند تا از تبعیض جنسیتی. حال آن که در مناسبات خانوادگی بیشتر به دلیل نقش زنانه خود تحت ستم هستند تا به دلیل تعلق قومی و مهاجر تبار بودن خود [6] . از این رو به هیج وجه نمیتوان از پیش تعیین کرد که کدام یک از سلسله روابط قدرت تعیین کننده موقعیت و رفتار زنان است. تنها زمانیکه به صورت مشخص تاثیر متقابل روابط گوناگون قدرت بر یکدیگر در مورد افراد و یا گروه های اجتماعی در متن زمان و مکان مورد بررسی قرار گیرد می توان منافع مشترک و یا متفاوت آن ها را روشن ساخت.
یکی دیگر از ویژه گی های نظریه میان برشی، فاصله گیری آن از دوانگاری و دوراهی عینیت یا ذهنیت به مثابه شالوده حقیقت، ابژه و یا سوژه، نقش تعیین کننده ساختار و یا فاعل اجتماعی است و با فراتر رفتن از ضرورت کلان نگری و یا خرد نگری سنتزی از هردو را به دست می دهد. در عین حال نظریه میان برشی در برابر عام نگری های فمینیسم کلاسیک و خاص گرایی، بومی نگری ونسبی گرائی های افراطی اندیشه های پست مدرنیستی نیز که دیواری بین فرهنگ های گوناگون میکشد از امکان ادغام عام و خاص در کلیتی به هم پیوسته دفاع میکند [7] .
به گمان من با این نظریه چند وجهی و پلورالیستی بهتر میتوان تنوع درموقعیت و مصالح زنان ایران را دریافت و از نسخه نویسی عام خوداری کرد. چه کسی میگوید ضرورتا جنبش فمینیستی ایران میبایست از استراتژی واحدی برخوردار باشد؟ چرا باید تلاش کرد خواست های زنان روشنفکر، تحصیل کرده و سکولار طبقه مدرن شهری را تا سر حد خواست های زنان محروم، مذهبی، کم سواد و سنتی روستاههای ایران پائین آورد و یا خواست ها و قدرت عمل اولی را به عنوان خواست و نیاز کل زنان جلوه داد؟ مسئله این نیست که مدعی شویم هیچ مصالح مشترکی بین زنان ایران وجود ندارد. کمپین یک میلیون امضا نمونه ای از جنبش هائی است که در آن میتوان برخی منافع مشترک زنان را علیه قوانین تبعیض آمیز به دستمایه کارزار مشترک و استراتژی واحد زنان بدل ساخت. اما مسئله اینجاست که به بهانه عقب ماندگی زنان روستائی و یا طبقه کارگر، اهمیت و نقش زنان سکولار طبقه متوسط مدرن شهری را در پیشقراولی و پیگیری اشان در خواست های برابری طلبانه و گذار به مدرنیته انکار نکنیم و یا انتظار آن را نداشته باشیم که به نام زبان مشترک بر تنوعات این جنبش پرده ساتر انداخته شود و یا بدتر از آن به نام منافع مشترک، تضاد منافع در میان زنان را کم رنگ نمود. در قسمت بررسی مبارزات تاریخی زنان ایران به این ویژه گی ها و تنوعات جنبش زنان ایران خواهم پرداخت تا روشن شود چرا در شرایطی که بخشی از زنان به عنوان پیش قراولان گذار به مدرنیته ایفا نقش نمودند، بخش دیگر به عنوان سربازان انقلاب اسلامی عمل کردند.

مفهوم دیگری که در این بحث میبایست در آن مداقه نمود این است که آیا مدرنیته به عنوان پدیده های جهان شمول در همه جا از یک خصلت برخوردار است و یا از تنوعات بومی نیز برخوردار است . امری که کلیشه سازی از خصلت های عام و مشترک مدرنیته را فاقد موضوعیت میکند؟ "ژرژ بالانتیه" در بررسی اینکه آیا مدرنیته به دلیل زادگاه غربی خود ضرورتا پروژه ای مختص غرب است یا نه از مفهوم "بیش مدرنیته" استفاده میکند [8] . به عبارت روشنتر مدرنیته پروژه ای است که در مفهوم "وبری" شالوده آن تحول از یک جامعه سنتی به سوی جامعه ای عقلانی است که در آن از مذهب و دیگر باورهای آسمانی راززدایی شده و دانش دنیوی و علمی مبنای هدایت اموراست. جامعه ای که ایدئولوژی های پیشرفت، گسست از سنت گرایی و نوآوری فکرانتقادی و یا به زبان آنتونی گیدنز اندیشه بازتابنده و درنگنده را جایگزین تبعیت از کنش خودانگیخته، احساسی و یا دنباله روی از سنت و تقدیس آن کرده است [9] . این روندی نیست که تنها درغرب طی شده باشد، گیرم که زادگاه این تحول در غرب بوده و در آنجا به عروج رسیده باشد. این روندی است جهانی که بنابر آن سنت و مدرنیته به چالش دائمی یکدیگر میپردازند. باور به جهان شمولی ارزش های مدرنیته بدان معنا است که جوامع گوناگون دیر یا زود به آن سمت (یا از طریق دینامیسم درونی تحول و یا با یاری جوامع مدرن غربی) سیر خواهند کرد. پذیرش مفهوم بیش مدرنیته بدان معنی است که جوامع گوناگون ممکن است به درجات متفاوتی و با تنوعات بومی مختلفی مدرنیته را تجربه کنند. برای نمونه در کشوری که توسعه صنعتی و مدرنیزاسیون در آن از درجه بالاتری برخوردار است، اندیشه مدرنیته نیز میتواند در آن درونی تر، عمیق تر و گسترده تر باشد، حال آنکه در جامعه ای که از ساختار صنعتی ضعیف تری برخوردار است ممکن است نوعی مدرنیته ناقص در آن توسعه یابد. چیزی که مثلا در مورد ایران نیکی کدی از آن با واژه های مدرنیته ناقص و یا مثله شده و یا شبه مدرنیسم نام میبرد [10] .

در ایران ایدئولوژی مدرنیزم و تجددخواهی با انقلاب مشروطه آغاز نشد، بلکه به دوران قبل از آن برمیگردد. رهبران سیاسی نظیر سپهسالار، امیر کبیر، مستشارالدوله و اندیشمندانی چون مراغه ای، ملکم خان، میرزا آقاخان کرمانی، آخوندزاده و طالبوف در سطوح گوناگون ایدئولوژی ترقی خواهی را در جامعه ما اشاعه دادند. روشن است در آن شرایط جامعه ایران، انقلاب مشروطه به معنی دقیق کلمه کاملا مدرن نبود، اما با این همه ایدئولوژی انقلاب مشروطه هسته های جدی از مدرنیته را به همراه داشت و اساس انقلاب مشروطه با باور به ایدئولوژی پیشرفت توام بود. باور به قانون و حاکمیت قانون و اینکه قدرت سیاسی میبایست منبعث از ملت باشد و شکل گرفتن مفاهیم دولت ملی و مجلس شورای ملی از زمره مفاهیمی است که در سطح سیاسی و اجتماعی اندیشه مدرنیته در ایران را مطرح میکند. بدین معنی اگرچه مشروطه به استقرار و یا پیروزی مدرنیته در ایران منجر نشد ولی به گمان من یکی از نقطه عطف هایی است که در تاریخ سیاسی ایران در آن از ایدئولوژی پیشرفت و رابطه با جهان غرب استقبال شده است. این نیز درست است که قانون اساسی مشروطه ماحصل سازش سه رکن شریک در آن یعنی روشنفکران غربگرا، روحانیت، و یکه سالاری پادشاهی بود که برآیند هر سه در شکل بخشیدن به آن نقش ایفا کرد و این توازن قوا باعث شد که در واقع ایران در آن دوران از یک قانون اساسی کاملا مدرن بهره مند نباشد اما با این وجود قانون اساسی مشروطه از قوانین اساسی بلژیک و فرانسه و نظائر آنها نیز الهام گرفته بود. در این معنا وجود عناصر اندیشه مدرن در ایدئولوژی مشروطه را نباید دست کم گرفت و باید به عنوان نوعی از "مدرنیته ایرانی" که ضرورتا نه از عمق و گستردگی مدرنیته فرانسه برخوردار بوده است و نه ضرورتا همان راه را میپیماید در نظر گرفته شود. البته این پروژه با مدرنیزاسیون اجباری دوران پهلوی روند دیگری یافت که با تقلید از "آتاتورک" نوعی از پیشرفت صنعتی شالوده مدرنیزاسیون شد و درازای آن از آزادی، دموکراسی، سکولاریسم، برابری زن و مرد، فکر انتقادی و گسترش جامعه مدنی و دیگر عناصر اندیشه مدرنیته خبری نبود. از اینرو تجددستیزی بعدی به عنوان واکنشی در برابر مدرنیزاسیون اجباری و سطحی پیشین شکل گرفت که بدلیل درونی نشدن اندیشه مدرنیته بسادگی در انقلاب اسلامی چیره شد.

موقعیت زنان در دوران انقلاب مشروطه و بعد از آن تا انقلاب اسلامی ایران با دو پیامد و دو ویژگی قابل مکث و تامل روبرو بوده است. ‏نخست خواست های زنان از این دوره به بعد به شکل جدی در جامعه مطرح میگردد. ‏دوم جنبش سواد آموزی زنان که از مشروطه آغاز شده بود و تا امروز ادامه دارد تاثیرات چشمگیری بر موقعیت و آگاهی زنان از منافع خود بر جا گذاشته است.
در مورد ویژه گی های جنبش زنان‏ نخست آن که جنبش زنان در ایران به لحاظ تاریخی به غیر از موارد استثنائی بیشتر زبان و بار سکولار داشته است. با نگاهی به تلاشهایی که تاج السلطنه، صدیقه دولت آبادی، شرکت روستا، جمیله صدیقی، محترم اسکندری و بسیاری از چهره های زنان از آغاز به این سو انجام داده اند، میتوان به روشنی دریافت که زبان مبارزات زنان برای بهبود وضعیت و موقعیت خویش در جامعه اساسا سکولار بوده است. حتی اینکه چهره ای چون "طاهره قره العین" را در حوزه طرح مسائل مربوط به زنان و به ویژه کشف حجاب میبایست بیشتر به عنوان چهره ای سکولار و یا دینی تلقی کرد جای مکث وجود دارد. اگر به تلاش های انجمنهای زنان نیز نیک بنگریم ( چه در آستانه انقلاب مشروطیت و بعد از آن و چه به ویژه در دوران پهلوی) میبینیم که اغلب آنان برای بیان حقوقشان از زبان دینی استفاده نمیکنند. امری که از اهمیت بسیاری برخورداراست. بررسی تاریخی جنبش زنان از دوران مشروطه به این سو نشان میدهد دین گرایان در مبارزات برای بهبود موقعیت زنان غالبا هیچ نقشی مثبتی ایفا نکرده اند. برعکس این زنان سکولار بوده اند که به نوعی پیشقراول در طرح خواسته های زنان بوده اند. نگاهی به ادبیات انجمن نسوان، پیک نسوان، زبان زنان، نامه بانوان و یا نوشته های فخرآفاق پارسا و غیره به روشنی نشان میدهد که گرچه اینان زبان روشن لائیک امروزی را نداشته اند و برخی خود را مسلمان زاده میخواندند اما کلامی را که برای طرح مسائل زنان استفاده میکردنند سخت خصلت دنیوی داشته است [11] .

دیگر آن که باید از خود پرسید بر چه پایه ای و تا چه درجه ای و از چه زمانی میتوان از استقلال جنبش زنان در ایران سخن گفت. برای مثال آیا حضور زنان در انقلاب مشروطه به گونه ای مستقل بوده است؟ به سختی میتوان در دوران مشروطیت از وجود جنبش اجتمایی مستقل زنان در ایران سخن گفت. اگرچه زنان در جنبش "تنباکو" و در انقلاب مشروطه نیز نقش مهمی داشتند ولی این مبارزات غالبا با کلامهای زنورانه توام نبوده است. حضور زنان در جنبش تنباکو نه با خواست برابری زنان و مردان بلکه بیشتر به منظور شرکت در جنبش عمومی ضد استعماری بوده است.
درکل انقلاب مشروطه نیز زنان به عنوان بخشی از لشگر مشروطه خواهان شرکت کردند و به ندرت از شعارهای مستقل زنانه خبری بوده است. حتی قانون اساسی ۱۲۸۵ ایران نیز هیچ حقی برای زنان قائل نشده بود.
گرچه در میان نشریات و ادبیاتی که از آن نام برده شد عناصری از خواسته های زنان علیه حجاب، آموزش و حق اشتغال زنان مطرح شده اند که عناصری از ایده های زنورانه را در بر داشته است، اما تا قبل از انقلاب 1357 به سختی میتوان از جنبش مستقل زنان در ابعادی گسترده رد پایی یافت. بی تردید میتوان از پیش ازانقلاب مشروطه به این سو از مبارزات زنان ایران برای حقوق خود سخن گفت. اما اگر بر پایه تئوری جو فریمن "وجود شبکه ارتباطی گسترده"، "شبکه های همگرا" و" افراد سازمان دهنده" نقش کلیدی در شکل گیری جنبش های اجتماعی داشته باشد به سختی میتوان از وجود این پیش شرط ها در مبارزات زنان در آن دوران سخن گفت [12] .
در دوران رضا شاه و محمد رضا شاه نیز گرچه انجمن ها و سازمان زنان به ویژه در سالیان 1327 تا 1332 شکل گرفتند اما مبارزات زنان در دوران پهلوی اغلب دنباله روی ایدئولوژیهای سیاسی جامعه (از طرفداران حکومت پهلوی، ملی گرایان، چپ گرایان و اسلام گرایی سیاسی) بوده است. این واقعیتی است که در دوره پهلوی گامهائی بسمت بهبود حقوق زنان برداشته شد و موقعیت زنان در دوران پهلوی در مجموع بهبود پیدا کرد. مدرنیزاسیون دوران پهلوی صرفاً به توسعه شهرنشینی و صنعتی کردن جامعه خلاصه نمی‌شد، بلکه تلاش در عقب راندن نقش مذهب و برداشتن گامهائی در جهت بهبود وضعیت زنان و مردان هم از دیگر تجلیات آن بود. گام مهم دیگر تلاش رضاشاه در عقب راندن روحانیون و محدود ساختن نقش و نفوذ آنها بود. وی سعی کرد قانون اساسی را به نفع جامعه سکولارتر نماید. همچنین توسعه مدارس دختران، تلاشی برای مدرن ساختن جامعه بود که زنان از آن سود بردند. قانون کشف‌حجاب نیز رغم تمام انتقادات وارد به آن عملاً در به عقب راندن سنت و گشایش راه برای زنان در جامعه نقش مثبتی ایفا کرد. قوانین حمایت خانواده نیز در دوران محمد رضا شاه نقش موثری در بهبود موقعیت زنان ایفا نمود. هرچند که علاوه بر نظام دیکتاتوری، عدم وجود جنبش مستقل زنان خود یکی از دلایل کم توجهی جامعه به این " اصلاحات ازبالا" و سازمان های زنان طرفدار نظام بود.
در واقع مشارکت گسترده و میلیونی زنان با انقلاب 1357 و به صورت عمده به عنوان سربازان انقلاب اسلامی شکل میگیرد. پس از روی کار آمدن حکومت اسلامی اما هم تجدد طلبی به مهمترین تب جامعه تبدیل میشود و هم تا آنجا که به مسئله زنان برمیگردد حاکمیت دینی با چالش رو به گسترده زنان روبرو میگردد. از نظر من 17 اسفند 1357 یکی از مهمترین نقطه های عطف بروز جنبش مستقل زنان ایران در ابعاد گسترده اجتماعی است. در واقع در این دوره است که کلام مستقل زنانه از دایره این و آن چهره برجسته زن همچون فروغ فرخ زاد و دیگران فراتر رفته و به کلام و اندیشه گروه های هرچه گسترده تری از زنان بدل میگردد. این بار زنان نه با دنباله روی از این و آن ایدئولوژی و یا جنبش سیاسی، بلکه با خواست های کاملا مستقل زنورانه در صحنه حضور مییابند.

خلاصه آن که جنبش مشروطه زمینه مهمی برای به تحرک درآمدن و حضور زنان فراهم میکند، همان گونه که زنان نیز با با خواست آموزش و تحصیل و رویارویی با حجاب اجباری و غیره به رشد جنبش مشروطه یاری میرسانند. اما جنبش زنان به مثابه یک جنبش اجتماعی مستقل و فراگیر غالبا در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی و در تقابل با آن شکل گرفته است. آیا تضعیف ایدئولوژی های دیگر در میدان یافتن کلام فمینیستی موثر بوده است؟ و یا شاید شدت یابی ارزش ها و قوانین مردسالار و به عقب رانده شدن زنان در پی انقلاب اسلامی نقش تعیین کننده تری در شکل گیری خوداگاهی زنانه و درک ضرورت استقلال جنبش زنان داشته است؟ پاسخ هرچه باشد گسترده تر شدن جنبش زنان پس ازروی کار آمدن جمهوری اسلامی گرچه برای نخستین بار زنان اسلامگرا و مسلمان را نیز با اندیشه های فمینیستی درگیر نمود اما نقش زنان سکولار و وزن آن ها در پیشیرد این مبارزات برجسته تر گشت. به عبارت روشن تر نه تنها در دوران جنبش مشروطه زنان سکولار نقشی پیشاهنگ در مبارزات زنان داشتند بلکه در دوران پس از انقلاب اسلامی نیز نقش پیش قراولی زنان سکولار در رویارویی با ایدئولوژی، سیاست و قوانین زن ستیزانه استبداد دینی و سنت و ساختار پدرسالاری در ایران بیش از هر زمان دیگری برجسته تر شده است. کافی است نگاهی به ترکیب زنان نویسنده، هنرمند، ناشر، سردبیر و روزنامه نگار، هنرپیشه و کارگردان و فعالان تشکل های زنانه در داخل و خارج از کشور انداخت تا نقش و وزن زنان سکولار در برپایی جنبش زنان ایران روشن گردد.

از منظر نظریه میان برشی کاملا قابل فهم است که حضور زنان ایرانی در پیکارهای اجتماعی و به ویژه در انقلاب 1357، هرگز حضوری یکدست و همگون نبوده است. اگر زنان طبقه متوسط شهری تحصیل کرده، سکولار و متجدد جامعه‌ی ما از انقلاب مشروطه تا به امروز با انگیزه و قصد تحقق خواسته‌های زنورانه، تجدد و دمکراسی در این پیکارها شرکت کردند، اما بخش دیگری از زنان ایران با انگیزه‌ و ارزشهای سنت‌گرایانه و بنیادگرایانه و به بعنوان سربازان انقلاب اسلامی در انقلاب 57 شرکت کردند. گرچه در جریان انقلاب بسیاری از زنان با پا گذاشتن از خانه به اجتماع (همچون در دوران مشروطه) با نوعی بیداری سیاسی روبرو شدند و افزایش مداخله‌ی‌ زنان در اجتماع به رشدشان یاری رساند، اما انقلاب اسلامی با تبدیل زن ستیزی به ایدئولوژی رسمی جامعه منجر به عقب راندن زنان در بسیاری از زمینه‌ها شد. بنابراین نفس حضور گسترده‌ی زنان در پیکارهای اجتماعی معیار مناسبی برای سنجش میزان دستیابی زنان به خواست رهایی و یا برابری نیست، بلکه شعار و مضمون مطالباتی که این جنبش ها در پیش می‌گیرند در روشن ساختن درجه رادیکالیسم و استفلال آنان تعیین کننده است.
رابطه‌ی قدرت و جنسیت رابطه‌ی شناخته شده‌ای در جامعه‌شناسی زنان است. به عبارت روشن‌تر، کنترل زنان در بسیاری از جوامع، پایه‌ی کنترل فرد و سازمان دادن ایدئولوژی‌ها و نظام‌های توتالیتر بوده است. بنیادگرایان در دفاع از ارزش‌های پیشامدرن و عنادشان با تجدد، تاکید خاصی بر دفاع از الگوی زن سنتی و دشمنی با زن مدرن دارند. بنیادگرایی اسلامی در ایران در اولین گام پس از به قدرت رسیدن با اجباری ساختن روسری تلاش نمود تجددستیزی و غرب ستیزی خود را به نمایش گذارد و تحکیم قدرت خود را از طریق کنترل زنان محک زنند. به این ترتیب زنان موقعیت نمادین در روشن ساختن کم و کیف قدرت سیاسی در یک جامعه یافتند. اگر بنیادگرایی اسلامی در ایران با به عقب راندن زنان کوشید تا اقتدار خود را به نمایش بگذارد، زنان نیز به عنوان اصلی‌ترین نیروی چالشگر نظام اسلامی در ایران، مقاومت خود در برابر آن و تمایلشان را در به عقب راندن سنت به طرق گوناگون به نمایش ‌گذاشتند.
در دوران اصلاحات، برخورد زنان با اصلاحات و اصلاح طلبان با زنان رابطه ای دوگانه بود. از یک سو هردو برای به عقب راندن بنیادگرایان نیازمند یکدیگر بودند. از سوی دیگر حمایت از خواست های زنان دغدغه ذهنی اصلاح طلبان نبوده و نیست. علاوه بر آن دل نگرانی آن ها از استقلال طلبی جنبش زنان که بی تردید رادیکالیسمی ورای خواست های اصلاح طلبان دینی را در بر دارد در این بی اعتناعی ذی نقش بوده است. در این دوره نوعی بیگانگی و شکاف عمیق بین پروژه های اصلاح طلبی دینی و جنبش زنان به چشم میخورد. حتی برخی از متفکران و نظریه پردازان "نو اندیش دینی" نظیر آقای جلایی پور، آشکارا به انکار وجود جنبش زنان در ایران پرداختند [13] . بسیاری از مدعیان "نواندیشی دینی" آن قدر از زمانه عقب اند که حتی نمیدانند که شعار "اول اصلاحات بعد حقوق زنان" تکرار یکی از کهنه ترین نظریه های اجتماعی است که بیشتر از آن باید به عنوان یک قصه ملال آور قدیمی یاد کرد. از اصلاح طلبانی دینی که حتی در پیگیری امر اصلاحات نیز از خود بی کفایتی نشان دادند و برآنند که به جای پافشاری و دفاع از جنبش و خواست های مستقل زنان، باید ابتدا جنبش اصلاحات به نتیجه برسد و یا از آن بدتر به انکار جنبش زنان میپردازند انتظاری بیشتری نمیتوان داشت. آنان که حتی در باره تجدد طلبی و سکولاریسم با زبان دست و پا شکسته سخن میگویند در زمینه موضوع "حساسی" به نام زنان، در بهترین حالت نوعی اصلاح طلبی مردسالارانه را به نمایش می گذارند و در بدترین حالت میکوشند به پدرسالاری رنگ و لعاب دینی زده و به آن مشروعیت بخشند. این حقیقت که آنان حاضر نمی شوند برابری حقوق زنان و مردان را به یکی از اولویتهای سیاسی پروژه خود تبدیل کنند، نشان گر این واقعیت است که به زنان به عنوان سیاهی لشگر جنبش اصلاحات می نگرند. بی دلیل نیست که زنانی که پیشتر برای به عقب راندن بنیادگرایی اسلامی در دوم خرداد به صورت چشمگیر شرکت نمودند به محض آن که دریافتند این جنبش به مطالبات زنان وقعی نمی نهد از آن فاصله گرفتند.

یه این ترتیب عمدتا در پی انقلاب اسلامی ایران است که شاهد شکل گیری نوعی خودآگاهی جنسیتی و جنبش مستقل زنان در ایران هستیم‌. زنان سکولار طبقه‌ی متوسط مدرن شهری که که از همان ۸ مارس سال 1357 مبارزه‌ی فعالی را علیه حکومت اسلامی آغاز کردند گروهی هستند که بیشترین لطمه در انقلاب ایران به آنان وارد آمد. هم از این رو نقش پیشاهنگی در گذار به مدرنیته یافته اند. این در حالی است که امروزه همچنان بخش گسترده‌ای از زنان ایرانی طبقه متوسط شهری در برزخ سنت و مدرنیته بسر می‌برند.
با این همه در این دوران زنان ایرانی به رغم محدودیت های قانونی و عرفی توانسته اند به موفقیت هایی دست یابند. به ویژه زنان طبقه متوسط شهری ایران با شعارهایی نظیر خشنونت در خانواده ممنوع، دفاع از حقوق برابر بین زن و مرد، مبارزه برای آزادی های فردی، اجتماعی، جنسی و خانوادگی و خواست های سیاسی نظیر آنکه باید بتوانند در حد رهبری جامعه حضور یابند به پیشقراولان گذار به مدرنیته تبدیل شده اند. یکی دیگر از پیشروی های زنان ایران در حوره تحصیل است. برای نمونه سطح تحصیلات زنان ایرانی با هیچ یک از زنان کشورهای پیرامون منطقه قابل قیاس نیست در حال حاضر حدود ۶۵ درصد از زنان را دانشجویان و فارغ الاتحصیلان دانشگاه تشکیل می دهند، هرچند تنها ۱۴ درصد از آنان در بازار کار حضور دارند [14] . بیکاری زنان تحصیل کرده زنگ خطری را در ایران به صدا در آورده است و می تواند یک معضل اجتماعی را در آینده سبب شود.
در این دوره به ویژه زنان طبقه مدرن متوسط شهری و سکولار به خودباوری چشمگیری رسیده اند که تفاوت بنیادین با موقعیت زنان در اغلب جوامع همجوار ایران دارد. در واقع تحول اقتصادی سال های پایانی دوران پهلوی در ایران باعث پدید آمدن طبقه متوسط شهری شد که توقعات این طبقه اثر نیرومندی در جامعه و از جمله در بین زنان این گروه به جای گذاشته است. میتوان گفت جنبش زنان در جامعه ایران در این دوره عمدتا از خواست های طبقه متوسط مدرن شهری و سکولار الهام گرفته است
نه تنها در گذشته بلکه از زمان روی کار آمدن جمهوری اسلامی ایران تا به امروز، زنان سکولار برای آزادی حجاب و دیگر حقوق خود تظاهرات کوچک و بزرگی را سازمان داده اند. همچنین از طریق انتشار نشریات و مجلات، سازمان دادن گردهمایی ها و کنفرانس ها حضور یک گرایش اجتماعی مهم در جامعه را نشان داده اند. بخش مهمی از کتاب ها و متونی که در این دوره منتشر شده است مربوط به موضوع زنان است. در حوزه هنر، فیلم و ادبیات شاهد گذار از سلطه "رئالیسم سوسیالیستی" به گفتمان فمینیستی هستم. انتشار ده ها مجله و یا سایتهای اینترنتی زن ورانه، فعالیت چشمگیر زنان اندیشمند، نویسنده، هنرمند و کارگردان سینما، سردبیران مجلات، ناشرین، حقوق دانان و دیگر فعالان سیاسی و اجتماعی زن و صدها تشکل و محافل زنانه در داخل و خارج از کشور که برای آزادی زنان میکوشند نشانگر حضور غیر قابل انکار جنبش زنان ایران است که در هیچ دوره ای به اندازه امروز پر رونق نبوده است. جنبش زنان ایران نه فقط در سطح نظری با تولید گفتمان های زن ورانه، بلکه با حضور فعال خود در عمل اجتماعی که کمپین یک میلیون امضا زنده ترین و آخرین نمونه آن است، نشان از حضوری پر آتیه دارد. درجه رشد و ابعاد یک جنبش اجتماعی به معنی وجود یا عدم وجود آن نیست. برای من براستی قابل فهم نیست افرادی که وجود پدیده ای به نام جنبش مستقل زنان در ایران را یکسره انکار می کند با چه معیار و با چه تعریفی از مفهوم جنبش چنین حکمی صادر میکنند.

این درست است که استقرار حکومت دینی به تقویت ایدئولوژی سنت گرا در ایران منجر شده و این خود، زنان ایرانی را تحت فشار سیاسی‌ـ فرهنگی بیشتری قرار داده است و امکان گذار به مدرنیته را در میان آنان دشوار ساخته است. اما در جامعه ای که در تاریخ آن کشاکش بین سنت و مدرنیته هرگز به این گونه حاد نبوده است، زنان متوسط شهری بعنوان گروهی که تحت بیشترین فشار سنت و مذهب و حکومت مذهبی قرار گرفته‌اند نقش برجسته‌تری در گذار به مدرنیته می‌ یابند. بگونه ای که از زنان طبقه متوسط شهری مدرن و سکولار میتوان بعنوان بخشی از پرچمداران گذار به مدرنیته نام برد. روند جهانی شدن و رفت و آمد گسترده مهاجران ایرانی که با اندیشه برابری آشنایی بیشتری یافته اند نیز به تقویت نقش این گروه از زنان و افزایش توقعشان به ویژه در نسل جوان یاری رسانده است. بگونه‌ای که امروزه ‌ ادعا آنکه زنان باید تنها از فرهنگ بومی خود تغذیه کنند به ادعای پوچی تبدیل ‌شده است.
بسیاری از این زنان بدرستی دریافته‌اند که مانع دستیابی آنان به خواست رهایی و یا برابری تنها حکومت اسلامی نیست، بلکه باید با ساختار پدرسالاری مبارزه کرد. انکار ناپذیر است که بسیاری از زنان مسلمان هم اکنون در ایران برای تامین حقوق خود مبارزه می‌کنند، اما همان طور که پیش تر اشاره شد غالب چالش های عمیق زنورانه در طول تاریخ ایران و به ویژه در دوره اخیر توسط زنان سکولار صورت گرفته است. این امر نافی گفتگو و همکاری بین سکولارهای فمینیست و مسلمانان فمینیست نیست. این ادعا که فردی که خود را مسلمان میداند، نمی تواند خود را فمینیست بخواند. به لحاظ نظری غلط و به لحاظ سیاسی خطرناک است. اما انکار تفاوت های چشمگیر در خواست ها و استراتژی مبارزاتی این دو گروه به تفلیل جنبش فمینیستی ایران و فلج ساختن آن منجر خواهد شد. از این رو سخن گفتن از منافع و هم سرنوشتی کل زنان ایران بدون روشن ساختن نقش و جایگاه گروه های گوناگون آن به ساده انگاری نظری و بن بست سیاسی جنبش زنان ایران منجر خواهد شد. نظریه میان برشی که بر تنوع و تفاوت منافع طبقاتی، قومی، نسلی، گرایش جنسی، سنی و ... گروههای مختلف زنان پرتو می افکند ابزار نظری مناسبی برای تدوین استراتژی سیاسی جنبش زنان فمینیست های سکولار به دست میدهد.
پیش از این در نوشته دیگری به وجود چهار گروه در جنبش زنان ایرانی از زاویه دوری و نزدیکی به دین و حکومت دینی در ایران و چگونگی برخوردشان به مشکلات زنان اشاره کرده ام. گروه نخست زنان آتئیست و ضد ‌مذهبی هستند که مذهب‌ستیزی را شرط رهایی زنان می‌دانند. این گروه معتقدند بین باور به دین و باور به برابری زن و مرد نمی‌توان آشتی برقرار کرد گروه دوم فمینیست‌های سکولاری هستند که زبان غیردینی دارند، ولی شرط اعتقاد به برابری زن و مرد را اعتقاد دینی یا عدم اعتقاد دینی نمی‌دانند، بلکه آنرا بحثی کاملا دنیوی و زمینی می‌دانند که میتواند مبنای کارزار مشترک قرارگیرد. گروه سومی وجود دارند که از آنان بعنوان مسلمانان فمینیست میتوان نام برد. کسانی که خود را مسلمان می‌دانند، ولی در پی یک قرائت فمینیستی از دین هستند و برابری زن و مرد را اصل و مبنا قرار میدهند. همان طور که کمپین یک میلیون امضا نشانگر آن است بین سکولارهای فمینیست و مسلمانان فمینیست می‌ توان گفتگو و همکاری برقرار نمود. با این همه من از همان ابتدا نسبت به شیفتگی در برابر "فمینیسم اسلامی" هشدار دادم و نخستین بار در مقاله‌ خود در کنفرانس بین‌المللی بنیاد پژوهش‌های زنان ایران در سیاتل در سال 1996 و در دوران عروج این گرایش در ایران، از ارتباط آن با تئوری نسبیت فرهنگی و چالش آن در برابر فمینسم سکولار سخن گفتم [15] .
"فمینیسم اسلامی" پرچم گروهی از زنان است که اسلام گرایی سیاسی بخشی از هویت آنان است و در ایران بیشتر به عنوان فمینیسم دولتی ظاهر شده اند. بی دلیل نبود که آنها ضمن رد تساوی‌طلبی بین زنان و مردان، حفظ "بیضه‌ی اسلام" را آن اولویتی می‌خواندند که خواست‌های زنان می‌بایست تابعی از آن باشد. البته «فمینیسم اسلامی» ربطی به مسلمانان فمینیست ندارد. گروه اول از دین پرچم سیاسی ساخته است. از همین رو بیش از آن‌ که از آن به عنوان بخشی از جنبش فمینیستی نام ببریم، باید آن را گرایشی در جنبش اسلام گرایی شناخت. برای آنان ، میزان «خودآگاهی» زنان مسلمان، باورهای دینی است. حال آن ‌که در نزد گروه دوم، دین بخشی از اعتقادات شخصی است و باور به حقوق برابر زن و مرد معیار است. بیهوده نیست که گفت‌وگو و همکاری بین سکولارهای فمینیست و مسلمانان فمینیست میسر است. حال آن که با گروه‌های ایدئولوژی‌گرای «فمینیست اسلامی» جز بر سر نقش دین در «رهایی» یا اسارت زنان بحثی زمینی نمی‌توان داشت [16] . اساسا باور یا عدم باور به دین را به معیار برابرطلبی حقوق زنان بدل ساختن بحثی اسکولاستیک است. با این همه با رشد جنبش سکولار در ایران نه تنها فمینیسم‌ اسلامی رنگ باخته‌است، بلکه زبان مسلمانان فمینیست نیز دنیوی‌تر شده‌است. این همه نقش فمینیست های سکولار را در چالش پدرسالاری دینی در ایران که قدرت سیاسی را نیز در دست دارد بیش از هر زمان دیگر برجسته ساخته است. ارتش زنان سکولار مدرن شهری پس از سال ها به عقب رانده شدن در پیشاپیش جنبش تجددخواهی ایران به راه افتاده اند. به کمتر از تقویت آن نیاندیشیم!


منابع:
.


برای مطالعه بیشتر در باره این نظریه میتوان از جمله به آثار زیر رجوع کرد:

[1] De Los Reyes, Paulina & Mulinari, Diana (2005) Intersektionalitet. Lund: Liber.
Andersen, Margaret & Collins, Patricia Hill ) 200 3 ( Race, Class and Gender: An Anthology . Wadsworth Publishing Company .
Collins, Patricia Hill ( 1990 ( Black Feminist Thought: Knowledge, Consciousness and the Politics of Empowerment . Boston:Uniwin Hyman.
[2] نگاه کنید به:
Fraser, Nancy & Nicholson, Linda J (1990) ”Social Criticism without Philosophy: An Encounter between Feminism and Postmodernism”, In Nicholson, Linda J (re) Fe minism /Postmodernism. New York .
Butler , Judith P (1984) Gender Trouble: Feminism and the Subversion of Identit y. New York.
[3] نگاه کنید به:
Mulinari, Diana & Sandel, Kerstin & Schömer ( red) (2003). Mer än bara kvinnor och män. Feministiska perspektiv på genus . Lund: Studentlitteratur

[4] نکاه کنید به:
Mohanty, Chandra Talpade (2003) Feminism Without Borders. Decolonising Theory, Practicing Solidarity, Durham & London Duke University press.

[5] نکاه کنید به:
Anthias, Floya & Nira Yuval-Davis ( 1983) Contextualising feminism – gender, ethnic, coulour and class and the antiracist struggle. London : Routledge.
[6] Mehrdad Darvishpour (2004) Invandrarkvinnor som bryter mönstret. Lund , 2004
[7] نکاه کنید به:
Knocke, Wuokko (1997) ”Problematizing multiculturalism: resept, tolerance and the limits to tolerance” NORA, nr 2, vol 5.
8 ژرژ بالاندیه: " جست و جو گر تمدن و مدرنیته ای دیگر" ترجمه حسین سامعی. نگاه نو، شماره 18 ، سال 1375.
[9] آنتونی گیدنز: تجدد و تشخص، جامعه و هویت فردی در عصر جدید ، ترجمه ناصر موفقیان ، نشر نی، تهران سال 1378.
[10] نیکی. آ. کدی: ریشه های انقلاب اسلامی. ترجمه عبدالرحیم گواهی. نشر قلم. تهران، 1377 .
[11] الیز ساناساریان: » جنبش حقوق زنان ایران « طغیان، افول و سرکوب از 1280 تا انقلاب 57. ترجمه : نوشین احمدی خراسانی، نشر اختران، سال 1384.
[12] همان جا.
[13] نگاه کنید به حمید رضا جلایی: «اختلاط مفهوم فمینیسم با جنبش زنان»، در جامعه شناسی جنبش های اجتماعی ، انتشارات طرح نو ، «ارزیابی پویش زنان ایران»، روزنامه یاس نو آبان 82 13 و " چرا مدافعان زنان از فمینیست نامیدن خود بیم دارند؟" به نقل از سایت امروز مندرج در سایت عصر نو 25 فروردین 1383.
[14] ژاله شادی طلب: توسعه و چالش های زنان ایران، سال 1381نشر قطره، تهران .
[15] مهرداد درویش پور: "نسبیت فرهنگی و جهان شمولی حقوق برابر زنان و مردان" در چالشگری زنان علیه نقش مردان، 2001، نشر باران ، سوئد.
[16] نگاه کنید به :
Mehrdad Darvishpour (2003) “Islamic Feminism”: Compromise or Challenge to feminism”, Iran Bullten





چهره های ایران 





Friday, July 13, 2007


امام جمعه مشهد، تاریخ بشریت و کلمه حساسیت... 


خندیدن یا گریستن، مسئله این است!
خودتان بخوانید و قضاوت کنید:
امام جمعه مشهد مقدس از مسوولان و سياست گزاران كشور خواست كه در برنامه‌ريزهاي خود به فرهنگ و سيره فاطمي حضرت زهرا (س) توجه خاص داشته باشند.
حجت‌الاسلام والمسلمين "سيد احمد علم الهدي" در خطبه‌هاي اين هفته نمازجمعه مشهد در جوار بارگاه منور رضوي افزود: در كشور و جامعه اسلامي ما بايد ابعاد مختلف فرهنگ فاطمي تبيين و اجرا شود.
به گزارش ايرنا وي اظهار داشت: حضرت زهرا (س) نمونه كاملي براي همه زنان است و اين نمونه بودن آن حضرت براي ما تكليف ساز بوده و بايد به اين تكليف بزرگ و مهم در اعمال و رفتار خود عنايت ويژه داشته باشيم.
وي اظهار داشت: در تاريخ بشريت هيچ زني مانند حضرت فاطمه (س) در عرصه هاي مختلف جامعه از جمله اجتماعي حضور مهم و نقش آفرين نداشته ولي در عين حال آن حضرت حساسيت خاصي بين ارتباط زن و مرد قايل بودند.
نماينده مردم استان خراسان رضوي در مجلس خبرگان رهبري افزود: حجاب،تنها پوشش زنان در جامعه و يا در مقابل مردان نامحرم نيست بلكه بايستي در ارتباط بين بانوان و مردان هم در اجتماع نوعي حسايست وجود داشته باشد.
خطيب نمازجمعه مشهد خواستار رعايت موازين شرعي در كلاسهاي درس دانشگاهها و مراكز آموزش عالي و گفت: در دانشگاههاي جامعه اسلامي ما كه پيرو فرهنگ فاطمي هستيم بادي اين موازين حفظ شود.
وي افزود: زنان بايد در عين حضور فعال در عرصه‌هاي مختلف اجتماع در ارتباط هايشان با مردان نامحرم نوعي حساسيت خاص داشته باشند.
حجت‌الاسلام علم‌الهدي همچنين درباره اعزام زنان ورزشكار و مسلمان به مسابقات بين‌المللي گفت: مسوولان مربوطه در توجيه اين اقدام خود عنوان مي‌كنند كه زنان ورزشكار كشورمان با پوشش اسلامي در اين مسابقات شركت مي كنند، ولي حجاب به تنهايي به معناي پوشش نيست بلكه بايد در اين قبيل مسايل حساسيت بيشتري داشته باشند.‬



Thursday, July 12, 2007


مبارزه برای دموکراسی و برابری در ایران از طرح مسئله زنان عبور میکند... 



.... و البته که تعداد کمی به این موضوع پی برده اند:
پنج شنبه 21 تیر: امیر یعقوب علی، از اعضای کمپین یک میلیون امضا (که عصر روز چهارشنبه بیستم تیرماه در حالی که در پارک اندیشه، واقع در خیابان شریعتی در حال جمع آوری امضا بود، توسط نیروی انتظامی پارک بازداشت شده بود) همچنان در زندان بسر می برد. وی ابتدا به مدت یک ساعت در دفتر انتظامات این پارک نگهداری و سپس به کلانتری 104 عباس آباد واقع در میدان نیلوفر منتقل شد و شب را در بازداشتگاه این کلانتری گذراندو صبح روز پنج شنبه به دادگاه انقلاب ،خیابان معلم منتقل شد که قاضی پرونده دستور ادامه بازداشت او را برای تکمیل بازجویی صادر کرد. پس از این دستور ، دوباره او را به بازداشتگاه کلانتری وزرا بازگرداندند. امیر یعقوب علی، از اعضای کمپین یک میلیون امضا بازداشت شد چهارشنبه 20 تیر: امیر یعقوب علی، از اعضای کمپین یک میلیون امضا و فعالان دانشجویی دانشگاه علامه طباطبایی، عصر روز چهارشنبه بیستم تیر ماه در حالی که در پارک اندیشه، واقع در خیابان شریعتی در حال جمع آوری امضا بود، توسط نیروی انتظامی پارک بازداشت شد. وی ابتدا به مدت یک ساعت در دفتر انتظامات پارک مزبور نگه داشته و سپس به کلانتری 104 عباس آباد واقع در میدان نیلوفر منتقل شده است.بنا به اخبار رسیده، قرار است فردا صبح وی را از کلانتری 104 به دادسرای تهران انتقال دهند.




فراموش نخواهیم کرد 



به یادش در چهارمین سالروز قتل او از سوی تبهکاران و جانیان ولایت فقیه، حکومت الله و ....




Wednesday, July 11, 2007


حووووووودرررر 


خوب بعضی از آدمها هم تاریخ مصرف دارند و وقتی تاریخشان گذشت......وای از دست ت... آنها. آنوقت است که باید با اسپری های خشبوکننده .... دو نمونه



Tuesday, July 10, 2007


پیشداوری 


چندی پیش در یک جشن خیابانی با چند نفر دیگر مسئول میز سازمان عفو بین‌المللی (امنستی) بودم یک خانم ( که در صحبتهایش گفت که اعراقی‌اصل هست) آمد و به پوستری ( آفیشی علیه به سرباز گرفتن کودکان که عکس یک سرباز نوجوان آفریقایی را در متن خود دارد) که در جلوی میز قرار داشت اشاره کرد گفت پس چرا امنستی از کشته شدن کودکان اعراقی چیزی نگفته‌ چون آمریکائیها جنایت میکنند،امنستی سکوت میکند؟ من در جواب آن خانم گفتم: ببینید، امنستی هر جا که حقوق بشر مورد نقض قرار گیرد و مدرک لازم در باره آن موارد هم وجود داشته باشد، اعتراض کرده و میکند و در هر دوره ای چندین پتیشن و اکسیون دارد. این مورد سربازهای کودک هم یکی از آنها است. و ادامه دادم آیا شما چندی پیش در جریان مخالفت کمپینی که برای بستن زندان گوانتامو و یا علیه اعدام در آمریکا و... که در همین محل با انجام مراسمی نمایشی در این رابطه انجام شد قرار گرفتید؟ درثانی امنستی یک حزب سیاسی نیست و یک ارگانی برای اعتراض و در حد امکان ممانعت از نقض حقوق بشر در هر کجای این کره خاکی است. این سازمان تا به حال هم توانسته پنجاه درصد از موارد نقض حقوق بشر را که بر روی آنها انگشت گذاشته پیرزومندانه ممانعت به عمل آورد. امنستی سعی کرده که از لحاظ سیاسی خود را خنثی نگه دارد که اتفاقاً همین مسئله به مذاق بعضی از سیاسمتداران خوش نمیآید. برای نمونه در همین آلمان هم موارد نقض حقوق بشر بوده که امنستی آنها را عنوان کرده و به مدیای عمومی کشانده و دست اندکاران را مجبور به پاسخگویی کرده. و در ضمن چه کسی گفته این کودک مهمتر از آن یکی است؟ میدانید چه تعداد از کودکان در افریقا و دیگر کشورهای دیگر به اجبار به جبهه‌های جنگ فرستاده میشوند، که از آنها به نام سرباز ولی در حقیقت گوشت دم توپ و مین‌یاب استفاده میشود؟ و برایش از کودکان قربانی ایرانی در جنگ ایران و اعراق گفتم....
ولی کو گوش شنوا... نگاهی به پوسترها و پتیشن‌ها کرد و همان جمله اول را تکرار کرد. یاد هم میهنان خودم افتادم که همیشه اول یک حکم قبلی در جیبشان دارند و تو هرچه با آنها صحبت کنی آنها اصلاً به تو گوش نمیدهند چون حکم از قبل تصویب شده است.



Friday, July 06, 2007


حقارتهای ملی تلنبار شده 


با خواندن گزارشات خورشید خانم از سمینار" بنیاد پژوهشهای زنان ایرانی" (قسمت اول ، قسمت دوم) که امسال در مریلند برگزار شد، به خصوص صحبتهای خانمها فاطمه کشاورز و رکسانا بهرامی تاش ( که اتفاقاً حکومت ولایت فقیه هم وظیفه تبلیغ کار ایشان را به عهده گرفته است)، بیش از پیش تئوری روانشناسی اجتماعی "حقارتهای ملی تلنبار شده" ما مردم ایران را نزدیک به واقعیت میدانم. حقارتهایی که در پی متحمل شدن شکستهای ملی یکی بعد از دیگری بر ما وارد شده است. عده‌ای با حس کردن این احساسات دست و پاگیر، در رفع و مقابله به آنها به شکل شخصی برآمده اند، مانند هزاران ایرانی که در پی فرار از رژیم ایران سعی کرده به موفقیتهای علمی و اجتماعی و فرهنگی دست یابند. ولی عده ای به راه دیگری درغلتیدند که آن همان بازگشت به دوران بازماندگانمان و نوستالژی داشتن شوکت و جلال گذشته گانمان میباشد. البته جامعه‌های ایده‌آل آنها، بسته به ایدئولوژی و زاویه نگاهشان به پدیده ها، متفاوت است. برای فرد مسلمان دوران حکومت محمد، برای یک فرد ناسیونالیست کور دوران هخامنشی و برای یک ضدغربی و یا ضد مدرنیته یاسهای جانماز مامان بزرگ و تسبیه گرداندن پدربزرگ در زمان کودکی، دورانهاییی خوشایند میباشند. شعار آنها نه پیش یه سوی آینده‌ای به دور از مصائب و ناگواری‌های اجتماعی بلکه پس به "فَر و شکوه" گذشته میباشد.
در یک کلام به نظر من حرفهای این خانم‌ها با حرفهای احمدی نژاد و آن جوانی که علیه فیلم سیصد کف میکند در یک کاتگوری میگنجند: داشتن عقده‌های حقارت ملی و راه غلط چیره شدن برآنها.



Monday, July 02, 2007


توهین به چه کسی؟ 


آنکس که بداند و بداند که بداند ....... اسب خــــرد از گنبد گردون بجهاند

آنکس که بداند و نداند که بداند ....... آگاه نماییــــــد که بس خفته نماند

آنکس که نداند و بداند که نداند ....... لنگان خرک خویش به منزل برساند

آنکس که نداند و نداند که نداند .......در جهـــــل مرکــب ابدالدهر بمانــد
.

آقای ژورنالیست چه کسی به شما توهین کرده؟
.
به شما اینجا توهین شد و نفهمیدید،
.
به شما اینجا توهین شد و نفهمیدید،
.
به شما اینجا توهین شد و نفهمیدید،
.
به شما اینجا توهین شد و نفهمیدید،
.
به شما اینجا توهین شد و نفهمیدید،
.
به شما اینجا توهین شد و نقمیدید،
......
... و اگر شما تا به حال نفهمیده‌اید که با حمایت از مبارزات زنان برای رسیدن به برابری و رفع تبعیض به جنبش آزادی و برابری و عدالت خواهی در ایران کمک رسانده‌اید، از این به بعد هم نخواهید فهمید! چرا که نمیخواهید بفهمید.




در حسرت خواندن .... 


با خواندن دو مطلب زیر
.... چند روزپيش، وقتی خبردار شدم در تاکستان زن و مردی در انتظار اجرای قريب‌الوقوع حکم سنگسار به جرم زنا هستند و گودالی برای زنده بگور کردن آن‌ها، پیش چشم همگان دهن گشوده است، با خود گفتم کاش يک رمان قوی عشقی در اين باره نوشته می‌شد، آن قدر قوی که در برابر چنين بربريتی، حيثيت بشری را اعاده کند.

چند وقت پيش فيلم "اخراجی‌ها"، دست ساخته‌ی مسعود ده نمکی را ديدم. بيش از ابتذال دل بهم‌زن آن، اين نکته متحيرم کرد که چگونه چنين فيلمی اين همه پُرفروش می‌شود. تمام شب يک آرزوی سمج در سرم می‌چرخيد: کاش يک کتاب شاهکار در باره‌ی جنگ ايران وعراق نوشته می‌شد که کثافات اين قبيل آثار را از ذهن ها بشوید و جا بر آن‌ها تنگ کند.

وقتی نطق‌های ضد و نقيض مافيای حکومتی را می‌خوانم، فکر می‌کنم جای يک رمان سياسی عالی خيلی خالی است.... گاه به خودم می‌گويم، اگر سانسور نبود، حتما داستان‌های طنز درجه يکی در باره‌ی اين دستگاه و همه‌ی زد و بندهایی که به بقای آن ياری می‌رساند، نوشته و چاپ می‌شد.

هر زمان اخبار روزافزون جرم و جنايت را در حکومتی که ادعای عدل و اخلاق دارد، می‌شنوم، اين فکر از سرم می‌گذرد که ما يک ادبيات پليسی جدی کم داريم. دلم می‌خواهد در باره‌ی این‌‌ها، يک رمان پليسی عالی بخوانم، از آن جور داستان‌ها که ورای تقابل مجرم و قربانی و کارآگاه و دستگاه قضاوت و دور و بری‌هاشان، ما را به درون شبکه‌ی روابطی می‌برد که عنکبوت‌وار در بالا و پایين هرم مناسبات اجتماعی تنيده و تبهکاری را سامان می‌دهد.

وقتی حکايت واقعی زنی را می‌خوانم که به جرم فاحشگی برای تامين مواد مخدر برای شوهر معتادش، پشت ميله‌های زندان منتظر اجرای حکم شرع است، فکر می‌کنم کاش رمانی نوشته می‌شد که در آن چهره‌ی همه‌ی قهرمانان اين واقعيت هولناک، آن‌ها که جلوی صحنه‌اند و آن‌ها که از چشم پنهانند، ترسيم می‌شد ... که فاجعه ابعاد واقعی خود را از طريق تخيل نويسنده به نمايش می‌گذاشت ...

بعد چهره‌ی نويسنده‌ها جلوی چشمم جان می‌گيرد و صفحه‌های گشوده‌ی کامپيوترها و تيغ مرئی سانسور چی و فيلتر‌های نامرئی و جلسه‌های بازجویی و .... حسرت خواندن يک داستان خوب کافکایی دردلم پر می‌شود.
.
2- گزارشی از سمینار امسال بنیاد« پژوهشهای زنان ایرانی » که در آن صحبتهای خانم رکسانا بهرامی تاش آمده
به خصوص که میخواهند کارشان را با نام کلیشه شکنی آب کنند، دلم میخواهد فرباد بزنم:
.
در حسرت خواندن یک داستان خوب کافکایی هستم !




گیرم که درباورتان به خاک نشسته ام، و ساقه های جوانم ازضربه های تیرهایتان زخمدار است، با ریشه چه میکنید ؟ گیرم که در سراین باغ بنشسته در کمین پرنده ای، پرواز را علامت ممنوع میزنید، با جوجه های نشسته در آشیان چه میکنید؟ گیرم که میکشید، گیرم که میزنید، گیرم که میبرید، با رویش ناگزیر« جوانه ها » چه میکنید؟



صفحه اول


تماس



آرشیو




همسایه ها


Weblog Commenting by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?