<$BlogRSDUrl$> Javaanehaa "جوانه ها"

Tuesday, February 26, 2008






Monday, February 25, 2008


وقتی که می بینی ... 


عبدی کلانتری در یکسری از مقالات جالب در باره "بومی گرایی جدید " درمجله اینترنتی نیلگون مبحثی را باز کرده که خواندن آنها را به همه شما توصیه میکنم. در یکی از مقاله ها از "قول وجیهه الهویدر" نویسندهء اهل عربستان سعودی آمده:
وقتی که نمی تونی یک باغ آباد تو شهر خودت پیدا کنی ولی سرهرکوچه ای که نگاه می کنی یک مسجد می بینی ــ بدون که توی یک کشور عرب هستی. وقتی می بینی که مردم با همهء ظواهر و دنگ و فنگ مُدرن شون، هنوز در قرون گذشته زندگی می کنن ــ تعجب نکن، بدون که توی یک کشور عرب هستی.

وقتی می بینی که دین روی علوم کنترل داره ــ مطمئن باش که توی یک کشور عرب هستی.

وقتی می بینی روحانیون رو «عالم» و «دانشمند» خطاب می کنن ــ شگفت زده نشو، تو توی یک کشور عرب هستی.

وقتی می بینی که حاکم کشور تبدیل شده به رهبری خدامانند که هیچ وقت از مسند قدرت پایین نمی آد، و هیچ کس هم حق نداره از اون انتقاد کنه ــ دلخور نشو، تو توی یک کشور عرب هستی.

وقتی که می بینی عدهء زیادی عبودیت را به آزادی ترجیح می دن ــ دل ات نسوزه ، تو توی یک کشور عرب هستی.

وقتی می شنوی که روحانیون می گن دموکراسی کفره ، ولی از هرفرصتی که دموکراسی فراهم کنه استفاده می کنن تا قدرت و مقام بالاتری رو قبضه کنن ــ تعجب نکن، تو توی یک کشور عرب هستی.

وقتی می بینی یک زن نصف یک مرد ارزش داره یا حتا کمتر ــ مبهوت نشو، تو توی یک کشور عرب هستی.

وقتی ترس و دهشت مدام در عمق چشمای مردم خونه کرده ــ خیالت تخت باشه ، تو توی یک کشور عرب هستی.
.
*****
البته لازم به تذکر نیست که میتوان در کنار "یک کشور عرب هستی" ، ایران و پاکستان و افغانستان و ... را هم اضافه کرد.



Sunday, February 17, 2008


از اینجا و آنجا 


1- سه نفری در قطار مترو نشسته ایم و صحبت از یکی از فعالین زن در ایران پیش میآید. اینکه او چگونه برخلاف خانواده فوق العاده مذهبی اش به صفوف فعالین جنبش زنان پیوسته و اینکه چگونه به خاطر راهی که انتخاب کرده، درد و رنج طرد شدنش از سوی خانواده اش را به جان خریده و ...
و بعد سه تایی میگوییم پس کسانی مثل ما همچین شق القمر نکرده ایم ها
.
2- چند سال پیش در یکی از سمینارهای بنیاد پژوهشهای زنان ایرانی شکوه میرزادگی راجع به فمینیستهای حرفه ای ( یعنی آنهایکه از راه فمینیست بودن امرار معاش میکنند) صحبتی کرد که آنزمان من و چند تن دیگر سخت بدین خاطر از او دلخور شده بودیم. ولی به مرور زمان و آشنایی بیشترم با چندی از زنانیکه خانم میرزادگی منظورش بود به حقانیت ایشان، لااقل در اینمورد به خصوص، پی بردم. اما چیزی را که چندی پیش تجربه کردم تا همان لحظه در تصورم نمیگنجید. با خانمی که مدتها است شغلی در زمینه زنان دارد آشنا شدم. در صحبت هایمان متوجه شدم که او به هیچ وجه در جریان مسائل و مباحث روز زنان نیست و تنها به جز چند مورد قوانین مربوط به خانواده و طلاق اطلاعات دیگری ندارد. این مرا شکه کرد و به یاد آن گفته در چند سال پیش افتادم و در دل به خانم میرزادگی آفرین گفتم.
.
3- من اصلاً از موسیقی اصیل ایرانی خوشم نمیآید و به آن گوش نمیدهم. تا به حال هم تنها دوبار به یک همچین کنسرتهای رفته ام، که هردوبار را هم تنها به خاطر گل روی مامانم این عذاب را به جان خریده ام. چندی پیش که مامان پیشم بود خودم را راضی کردم که به کنسرت همایون شجریان برویم. حالا بگذریم که مثل همیشه برنامه با تأخیر شروع شد و ... ولی کسل آورتر از باباش خود همین جناب همایون خان است. به خصوص که همه اش هم تقلید از کار باباجانش میکند. درمیان دهن دره کردن و خمیازه کشیدنها به مامان گفتم اگر این خواننده نمیشد واقعاً چیزی را از دست نمیدادیم ها. در راه برگشت تا سویچ ماشین را گرداندم سی دی US3 را در سی دی پلیر گذاشتم و صدایش را هم بلند کردم و در دل گفتم چه خوب که این کابوس را هم پشت سر گذاشتم.



Wednesday, February 13, 2008


هووووووووررررررررراااااااااااا 





خیلی خوشحالم، هم برای پروین نازنین و هم برای دیگر نازنین هایی چون فرناز، پریسا، منصوره، سوسن، جلوه، راهله، کاوه و ....

خیلی خوشحالم هم برای پروین و هم برای جنبش زنان ایران.
خیلی خوشحالم هم برای پروین و هم برای دختران فردای ایران.

خیلی خوشحالم هم برای پروین که واقعاً حقش است و هم برای جنبش جهانی زنان علیه قوانین تبعیض آمیز و زن ستیز.



Sunday, February 10, 2008


انتخابات ... انتصابات، انتخابات + فرمایشات ، انتخابات!!! 





Tuesday, February 05, 2008


کسی که مثل هیچکس نیست 


نمیخواهم خودمو لوس کنم و یا الکی نق بزنم، ولی خوبی وبلاگ هم همین است دیگر، محلی برای درج بالا و پائین های روح و ذهن!
مامانم برگشت، به قول خودش سرخونه و زندگیش و به قول من نزد دوست پسرش (منظورم بابام است).
جایش بدجوری خالی است، پشت میز آشپزخانه و بر روی مبل جلوی تلویزیون، آشپزیهای شبانه و قدم زدنهای بعد از آن ... حتی در درون آئینه ماشین هم جایش خالیست.
دیگر فیلم ایرانی نگاه کردن مزه نمیده، دیگر سایتهای ایرانی خواندن مزه نمیده، ... چقدر می چسبید شعرهای هادی را خواندن و دوتای خندیدن و همیشه میگفت چاپ کن تا برای بابات ببرم
جایش خیلی خالی است ولی خوشحالم که این فرصت بهم دست داد یکبار او را دل سیر نزد خودم داشته باشم. از همه چیز برایش گفتم از همه رازهای زندگیم، از اینکه همیشه مواظب بوده ام که آنها را نگران نکنم، از لحظاتی گفتم که به کمک آنها نیاز داشته ام ولی نمیخواسته ام ضعف نشان دهم ... و جالب آنجا بود که میگفت:
تو بچه منی فکر میکنی من و یا بابات نمیفهمیدیم؟ از هر لرزش و تُن صدایت ما میتوانستیم حدس بزنیم که ... ولی میگذاشتیم که خودت تشخیص دهی و بخواهی که ما را درجریان بگذاری.
میگفت که از همان کودکی به آنها این را حالی کرده بوده ام که این زندگی من است و من هر وقت لازم بدانم با آنها صحبت خواهم کرد و کمک خواهم طلبید. و آنها هم اینرا پذیرفته اند. برخلاف رفتاری که با برادرم داشته و دارند.
مامان آمد و خانه ای که وی در قلب من داشت را آب و جارو کرد و آنرا بزرگتر، گرمتر، وسیعتر و روشنتر ساخت و برگشت.
مامان برگشت و جایش حسابی در کنارم خالی است.



Sunday, February 03, 2008


همبستگی، همبستگی، همبستگی، همبستگی، ... 








* * * * * * * * *

این هم مطلبی از کیبرد آزاد که به نظر من مشکل ما ایرانیها هم هست و حتماً باید به آن توجه لازم را داشته باشیم:

ما می توانیم به روزنامه‌نگار افغانی در آستانه اعدام کمک کنیم
سید پرویز کامبخش، بیست وسه ساله است و دانشجوی دانشگاه (پوهنتون) بلخ در رشته روزنامه‌نگاری. چند ماه قبل پرویز، مقاله ای که در مورد برخورد فرودست با زنان در اسلام صحبت می کرده از اینترنت دانلود کرده و آن را به دوستان خود داده است.
ماه اکتبر سال گذشته (تقریبا سه ماه قبل)، دادگاه شریعت افغانستان این روزنامه نگار جوان روزنامه جهان نو را به مرگ محکوم کرده است. شاکی او یک فرد حقیقی بوده و «جرم» او کفر.
بر اساس اخبار، دادگاه او بدون شاهد و وکیل برگزار شده و بنا به روزنامه The Independent، این هفته سنای افغانستان هم حکم را تایید کرده است.
به دیگر روزنامه نگاران نیز گفته شده که در صورت حمایت از کامبخش، زندانی خواهند شد. روزنامه The Independent یک کمپین برای حمایت از پرویز کامبخش به راه انداخته تا در این مورد مقامات انگلیسی را وادار به مذاکره با مقامات افغان کند. من آن را امضا کرده ام.
عکس متعلق به ریوترز است و منبع اصلی مقاله اینجا است




Saturday, February 02, 2008


صغرا خانم فداکار !!! 


سرپرست وزارت آموزش و پرورش : کتاب درسی دختران و پسران بايد جدا شود
علی‌رضا علی‌احمدی، سرپرست وزارت آموزش و پرورش در همایش برنامه درسی ملی گفت: این واضح است که کتاب‌های درسی باید متناسب با نیازها و ویژگی‌های دانش‌آموزان، آینده زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی آنها، نیازهای روحی، روانی و عقلانی آنها تنظیم شود.
علی‌احمدی با اشاره به نیازهای متفاوت روحی، روانی و جسمی دختران و پسران در شرایط سنی مشابه گفت: بنابراین ضرورت دارد در برنامه درسی ملی و به تبع آن کتاب‌های درسی به این نیازها پاسخ گوید. وی تصریح کرد: اما هدف هیچ کدام از این تغییر و تحولات ایجاد ممنوعیت و محدودیت برای خانم‌ها نخواهد بود.
سرپرست وزارت آموزش و پرورش خاطر نشان کرد: در تدوین برنامه درسی علاوه بر ویژگی‌های جنسیتی ویژگی‌های قومی و نژادی و جغرافیایی نیز باید لحاظ شود. علی‌احمدی با اشاره به تفاوت‌های یک نوجوان عشایر و نوجوان شهری گفت: کتاب درسی باید به نوجوان عشایری حماسه و رشادت و به نوجوان شهری قوانین را بیش از سایر موارد آموزش دهد. وی در ادامه توجه به چشم اندازهای کشور را به مولفان کتاب‌های درسی گوشزد کرد و افزود: البته تحقیق و پژوهش در فلسفه تعلیم و تربیت کار مولفان نیست و ایشان باید با اشاره به سند و برنامه درسی ملی محتوای کتاب‌ها را تنظیم کنند. سرپرست وزارت آموزش و پرورش بر عدم کپی‌برداری از نظام‌های آموزشی غرب در كتاب‌هاي درسي کشور تاکید و خاطرنشان کرد: آموزش و پرورش ما نباید منفعل باشد و باید با توجه به مبانی ارزشی و اعتقادی کتاب‌های درسی را تنظیم كند.
(برای واضح دیدن نوشته تصویری زیر، روی آن کلیک کنیید)





گیرم که درباورتان به خاک نشسته ام، و ساقه های جوانم ازضربه های تیرهایتان زخمدار است، با ریشه چه میکنید ؟ گیرم که در سراین باغ بنشسته در کمین پرنده ای، پرواز را علامت ممنوع میزنید، با جوجه های نشسته در آشیان چه میکنید؟ گیرم که میکشید، گیرم که میزنید، گیرم که میبرید، با رویش ناگزیر« جوانه ها » چه میکنید؟



صفحه اول


تماس



آرشیو




همسایه ها


Weblog Commenting by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?