<$BlogRSDUrl$> Javaanehaa "جوانه ها"

Sunday, March 27, 2005


انتظار 


آیا باید در انتظار نسیمی باشیم
تا در لابلای شاخه‌های افکار ایلمان بوزد
و آنرا از ایستا بودنش به در آورد

آیا باید در انتظار رودی باشیم
تا جریان آن سنگریزه های نگاه‌مان را با خود ببرد

آیا باید در انتظار بارانی باشیم
تا خاک کویر ذهنمان را سیراب کند

آیا باید در انتظار زنی باشیم
تا در گوش نوزادش اشهد "بهاران خجسته باد" را بخواند

آیا باید در انتظار بود
که جوابی دارد ؟..
ای وای که
من هم در انتظارم...



Monday, March 21, 2005


همسایه ها 


با دوستم رفته بودیم نوروز را جشن بگیریم . به سرمان زد این دقعه به یک محل شلوغ بریم . به محله‌ای رفتیم که توریستها از فرودگاه مستقیم به اُنجا میرن. وارد که شدیم صدای همهمه و قهقه و شادی به پیشوازمان آمدم جای سوزن انداختن نبود. مجبور شدیم پشت پیشخون بایستیم پس از دقایقی دو آمریکائی که از سرو وضعشان معلوم بود سرباز هستند سر صحبت را با ما باز کردند و دقایقی نگذشت که از من پرسیدند کجائی هستم، گفتم ایرانی به هم دیگر نگاهی کردند و یکی‌شان رو به آن دیگری گقت همسایه‌مان است و زدند زیر خنده....



Thursday, March 17, 2005


بیست اسفند ١٣٥٧ حوزه علمیه قم 


یکی پیدا نمیشه این حرفها را به خامنه‌ای یادآوری کند؟




Tuesday, March 15, 2005


آیا مَردَت را یافته ای 


به خیابان رفتم
....
از زنی رهگذر پرسیدم آیا مَردَت را یافته‌ای
گفت آری ولی وی او را به چشم ماده گاوی میبیند
دیگری گفت آری ولی مردش او را صاحب فاحشه‌خانه مینامد چرا که دخترزاست
آن یکی گفت آری وقتی مردش روزنامه میخواند وی ظرفها را میشوید، هر دو خوشبختند
سالمندی گفت آری ولی مَردَم را با زنی جوان قسمت میکنم
و یکی گفت آری ولی چون نازایم مرا از خود راند
و آخری گفت آری ولی چون شعرمیگویم فاحشه‌ام خواند
......
به خانه برگشتم و دیگر به خیابان نرفتم!



Monday, March 14, 2005


گزارش 


اینهم یک فاجعهء دیگر از حکومت عدل اسلامی فقها در ایران!



Sunday, March 13, 2005


زن شدن٢ 


دقیقاً همان چیزی که من با نوشته قبلی میخواستم خیلی خلاصه عنوان کنم, متأسفانه از جانب دو زن ( درد هم همینجاست) کاملاً ندیده گرفته شد و حتی از جانب پرستو خانم متهم شدم که بله کرم از خودم بوده. حال بپردازم به حول و حوش آنچه که در نوشته قبلی مطرح شده بود.
١- تأثیر روحی که خشونت ازهر نوعش میتواند بر روان کودک، نوجوان و یا بزرگسال بگذارد برای نمونه من تا وقتی که در آن محله زنده‌گی میکردیم نمیتوانستم بدون آنکه آزرده خاطر شوم از آن سمت کوچه رد شم. و اینکه پس از سالیان دراز آن اتفاق هنوز یادش دردناک است.

٢- اینکه به جائی که مجرم مورد شماتت قرارگیرد همه تقصیرها به گردن کودک و یا زنی که به وی خشونت اعمال شده انداخته میشود و میگویند حتماً خودش تقصیر داشته. دقیقاً مثل خانم پرستو به جای آنکه از دیگران بپرسد چرا اینگونه به نوشته‌ای برخورد میکنند، به من ایراد گرقته و میگوید بدبخت حقته! عجبا

٣- اینکه کودک مورد خشونت قرار گرقته همیشه دردی را به مانند رازی با خود حمل میکند، گاهی این بار آنقدر سنگینی میکند که فرد از حالت عادی خارج شده تبدیل به آدمی پرخاشجو و یا دپرسیو شده و حتی در شرایطی دست به خودکشی میزند. و در این موارد است که اطرافیان در کمک به وی نقش مهمی را ایفا میکنند.

البته که حرف بسیار است توصیه میکنم در اینمورد به اینجا سری بزنید.



Friday, March 11, 2005


زن شدن 


یک شب زمستانی بود و رفته بودم نون بخرم، ١٤ سال داشتم و تازه پستونهایم بیرون زده بودند و کمی درد میکردند و خلاصه در حال زن شدن بودم. بعد از مدتها انتظار در صف نانوائی، پنج نان تافتون تازه را بروی دو دست گذاشته و به سوی خانه روان شدم. همانطور که در رویاها و فانتزیهای خودم غرق بودم ناگهان دستهای بزرگ و قویی پستانهایم را در خود گرفت و فشرد. جیغی بلند از ترس و درد کشیدم ، سایه‌ای به سرعت از من دور شد. به خانه آمدم نانها را به گوشه‌ای پرت کردم و با لحن تلخی به مامان گقتم که من سیرم و شام نمیخورم و به اطاق رفتم. هنوز بعد از سالها وقتی یاد آن شب میافتم پستانهایم درد میگیرند



Wednesday, March 09, 2005


زخمهای من 


زخمهای فراوانی دارم

زخم خواهرانم
که در دفاع از ناموس کشته میشوند
که در اینجا و آنجا به فروش میروند
که سنگشار میشوند
که شیخ یک راه بر سر راهشان نهاده، تن فروشی
چه با کلاه شرعی چه بدون آن
که........

زخم زیبا کاظمی
زخم مادر و مادربزرگهایم

زخم بهمن آن سال را و در پس آن چماق اسلامی بر فرق سرم
و توجیه آن از سوی مردان روشنفکر و پیشرو را!
مردان روشنفکر و پیشرو؟ روشنفکر و پیشرو !!؟؟ هه

زخم آن مرداد داغ و مشروطیت را
و در پی آن دیوانه خواندن زن را

زخم طاهره قرط‌العین را
و زخم المپ دو گوژ در پی انقلاب فرانسه را

بر زخمم نمک نپاشید



Tuesday, March 08, 2005


8 مارس مبارک 



با سلام
من هم از امروز یعنی ٨ مارس به میدان وبلاگ نویسی وارد میشوم دستم را بگیرید تا راه بیافتم . با سپاس از شما، در ضمن
روز زن بر شما و همهء کوشنده‌گان عدالتخواهی ، برابری و رهائی مبارک باد




گیرم که درباورتان به خاک نشسته ام، و ساقه های جوانم ازضربه های تیرهایتان زخمدار است، با ریشه چه میکنید ؟ گیرم که در سراین باغ بنشسته در کمین پرنده ای، پرواز را علامت ممنوع میزنید، با جوجه های نشسته در آشیان چه میکنید؟ گیرم که میکشید، گیرم که میزنید، گیرم که میبرید، با رویش ناگزیر« جوانه ها » چه میکنید؟



صفحه اول


تماس



آرشیو




همسایه ها


Weblog Commenting by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?