<$BlogRSDUrl$> Javaanehaa "جوانه ها"

Tuesday, November 29, 2005


هم پيمان دربرابر گسترش ايدز 




تريبون فمينيستي ايران:
از همه آنان كه به مبارزه با گسترش ايذر در زمينه‌هاي فقر، نابرابري جنسيتي، خشونت عليه زنان و كودكان و همچنین رفع انگ و تبعيض از افراد مبتلا به ايدز و حمايت از حقوق اجتماعي و دسترسي آنان به امكانات بهداشتي_ درماني متعهد هستند، دعوت مي كنيم روز پنج شنبه 10 آذر ساعت 1 بعداز ظهر در مقابل تئاتر شهر به ما بپيوندند.

انجمن تلاشگران سلامت
انجمن حمايتي فرهنگي کودکان کار
انجمن پرسپوليس (کاهش خسارات اعتياد) – کميته رنگين كمان
نشريه دانشجويي رستا
کانون هستيا انديش
مركز فرهنگي زنان


تريبون فمينيستي: اين برنامه با هدف آگاهي بخشي درباره بيماري‌ ايدز و روش هاي پيشگيري از آن، ايجاد حساسيت در ميان مردم و دولت نسبت به ابعاد گسترش اين
بيماري و حقوق افراد اچ آي وي مثبت برگزار مي‌شود.
اجراي موسيقي و نمايش خياباني از جمله برنامه هاي اين روز است.

عکس های آرش از تظاهرات روز اول دسامبر ( روز ایدز) در پارک دانشجو

نوشته ی امشاسپندان در مورد تظاهرات اول دسامبر

گزارش آشوب در مورد تجمع روز اول دسامبر





Monday, November 28, 2005


راهپیمائی بزرگ زنان علیه قوانین زن ستیز جمهوری اسلامی 


دوستان عزیز، من از این اکسیون حمایت می‌کنم برای همین اطلاعیه زیر را عیناً درج میکنم. اگر چه کسانی در این کارزار هستند که با آنها از خیلی نظرها هم عقیده نیستم و معتقدم که در نگاهشان به پدیده‌ها تحولی جدی صورت نگرفته، ولی معتقدم باید از هر حرکتی که به هدف ما یعنی سرنگونی حکومت جهل و خرافات ولایت فقیه میانجامد و همینطور به بهبود وضع زن ایرانی کمک میکند باید حمایت کرد.
شماها هم میتوانید در کشور خودتان دست به اکسیونهای اینچنینی بزنید. خلاصه که باید به هر دری زد.

٨ مارس: راهپیمائی بزرگ زنان علیه قوانین زن ستیز جمهوری اسلامی

اگر مخالف سنگسار هستید!
اگر مخالف حجاب اجباری هستید!
اگر مخالف بازداشت و آزار زنان هستید!
اگر مخالف فرود آمدن شلاق بر پیکر زنان هستید!
اگر مخالف هر شکلی از مرد سالاری هستید!
اگر مخالف کلیه قوانین نابرابر و قرون وسطایی جمهوری اسلامی علیه زنان هستید!

به راهپیمایی بزرگ زنان علیه قوانین زن ستیز جمهوری اسلامی در 8 مارس 2006 بپیوندید!

بیش از 25 سال از حیات یکی از زن ستیز ترین حکومتهای جهان می گذرد. حکومتی که ستم بر زنان و سرکوب و بی حقوقی مفرط آنان یکی از پایه های اصلی اش را تشکیل می دهد.
بیش از 25 سال از مبارزه و مقاومت زنان علیه فرودستی و بی حقوقی شان در همه عرصه های سیاسی، حقوقی، فرهنگی، اقتصادی می گذرد. زنان شلاق، سنگسار، زندان و شکنجه و اعدام را به جان خریدند، اما تن به احکام قرون وسطایی شریعت ندادند.
8 مارس امسال فرصت مناسبی است که بار دیگر همبستگی خود با مبارزات زنان در ایران را اعلام کنیم. و این روز را به یک نمایش شورانگیز وپرشکوه از همبستگی جنبش زنان علیه نظام زن ستیز جمهوری اسلامی بدل کنیم.
ما زنان «کارزار لغو قوانین نابرابر علیه زنان» به مناسبت روز جهانی زن در تدارک راهپیمایی بزرگی از کشور آلمان به هلند هستیم. (جزئیات این راهپیمائی اعتراضی که در مقابل دادگاه بین المللی لاهه ختم خواهد شد متعاقبا به اطلاع همگان خواهد رسید.)

این راهپیمایی :
جای هر زنی است که قلبش از سنگسار خواهرانش در ایران لرزیده است!
جای هر زنی است که طعم تلخ شلاق را در مقابل حق پوشش چشیده است!
جای هر زنی است که حاضر نیست به فرودستی و نیمه بودن انسان تن دهد!
جای هر زنی است که برای حق خود بر بدن خویش مبارزه می کند!
جای هر زنی است که برای حق تعیین سرنوشت خود تلاش می کند!
جای هر زنی است که خواهان حق طلاق، حق سفر، حق سقط جنین، حق حضانت و همه حقوق اولیه انسانی است!
جای هر زنی است که حاضر نیست سرنوشتش را به احکام و قوانین قرون وسطایی جمهوری اسلامی بسپارد!
جای هر زنی است که می خواهد دست دین از کلیه شئونات جامعه بویژه زندگی زنان کوتاه شود!

این راهپیمایی جای همه زنان و مردان آزایخواه و نیروهای سیاسی مترقی و انقلابی است که خواهان آزادی و برابری میان زنان و مردان در همه حیطه های زندگی و رفع هرگونه ستم جنسیتی هستند.

زنان و مردان آزادیخواه!
حضور قدرتمندانه و متحدانه شما در این راهپیمایی موجب خواهد شد که صدای مبارزات حق طلبانه زنان ایران را هرچه رساتر به گوش مردم سراسر جهان برسانیم و جنبش جهانی زنان را علیه قدرتهای امپریالیستی که حافظ مردسالاری در گوشه و کنار و جهان هستند، تقویت کنیم.
باشد تا همگام با مبارزات مردم ایران این نظام قرون وسطائی را برای همیشه به گور بسپاریم.
باشد تا بر تارک این مبارزات، مطالبات و خواسته های زنان چون نگینی بدرخشد. چرا که میزان آزادی و پیشرفت یک جامعه با میزان آزادی و پیشرفت زنان آن جامعه مشخص می شود.

کارزار مبارزه برای لغو کلیه قوانین ضد زن و مجازات های اسلامی در ایران - نوامبر 2005



Sunday, November 20, 2005


من و آن دوچرخه کورسی قرمزرنگ و خیابانهای تهران 


١٧ ساله بودم و اولین روز تعطیلات تابستانی. بعد از تحمل مصائب زیادی یعنی ناهار نخوردنها و به جای تاکسی اتوبوس سوار شدن‌ها و حتی بعضی وقتها پیاده راه مدرسه و خانه را پیمودن‌ها، توانسته بودم از پول توجیبی‌ام هزار تومان پس‌انداز کنم. بابام که به خانه آمد گفتم: خوب دیگه حالا پولم برای یک دوچرخه کافی است و همینطور که بهم قول دادی حالا موقع‌اش رسیده. البته میدانستم که لااقل دویست و پنجاه تومان دیگر کم دارم چون خودم ده‌ها بار به همه فروشگاههای خیابان فردوسی سر زده بودم و میدانستم چی میخوام ولی به روی مبارک نیآوردم. بعد از رل بازی کردنها طوری که باباهه نفهمه بردمش به همان مغازه‌ای که یک دوچرخه کورسی پژو قرمز رنگ داشت و گفتم وای اینو ببین این همانی است که من دنبالش میگشتم. بابام قیمت را پرسید و روبه من گفت اما اینکه خیلی بیشتراز پول تو است. و من با سری کج تو چشمهای بابام نگاه کردم و....
شبهای آن تابستان بود و من و آن دوچرخه کورسی قرمزرنگ و خیابانهای تهران. تا اینکه یک سال و چند ماه بعد انقلاب شد ولی من همچنان با دوچرخه نازنینم شبها مسیر خانه‌های دوستان و یا فامیل را میرفتم و برمیگشتم. شبی در تابستان ٥٨ ساعت یازده و نیم پاسدار نوجوانی (لااقل سه سال جوانتر از خودم) در جلوی مسجد جامع نارمک جلویم را گرفت.
پاسدار: کجا
من: دارم میرم خانه
پاسدار: کجا بودی
من: خانه دختر خاله‌ام
پاسدار: چرا تنهائی
من: خوب دوچرخه‌ام جا برای یک نفر داره
پاسدار: برادر و یا پدری نداری که همراهیت کند
من: هم برادر دارم و هم پدر، ولی نه من خواستم آنها همراهم باشند و نه آنها لزومی دیدند که با من راهی شوند.
پاسدار: امشب را بهت اجازه میدم بری ولی دفعه دیگر دوچرخه‌ات را ازت میگیرم.
من: سکوت ( در دلم گفتم ببین بچه جغلی که الان باید بازی میکرد و مثل من از خنکی شبهای تابستنا لذت میبرد و با دوستانش میرفت بستنی خوردن را یک یوزی بهش دادند که مزاحم دیگران بشود)

مدتی بعد به محله جدیدی اسباب‌کشی کردیم و پس از شاید دو ماهی، که من دیگر حتی صبحها هم با دوچرخه به خرید نان میرفتم و چند دوری هم به دور میدانهای خلوت محله جدیدمان میگشتم، روزی مامانم با لبخندی گفت میدونی چی شده؟
من: نه بگو
مامان: تو مغازه اصغر آقا بودم که خانم جاویدی و خانم پسندیده با هم آمدند تو پس از سلام و احوال پرسی و حرفهای معمولی از انور و آنور خانم پسندیده گفت راستی میدانید که خانم ...( یکی از همسایه‌های چندتا کوچه بالاتر که اسمش یادم نیست) گفته فهمیدید که صبحها یک زن با دوچرخه تو محله میگرده؟ بعد هردو برگشتند به سوی من که ببینند من چه واکنشی از خودم نشان میدهم.
من: خوب تو چی جواب دادی؟
مامان: گفتم خوب بهش میگفتید که دختر من مونا است. بعد آنها با چشمهای گردشان مرا نگاه کردند، پنداری که من حرف بدی زده‌ام. و ادامه دادم مگر ورزش کردن بده؟
من: ما هم ببین به چه محله‌ای آمده‌ایم‌ها!
باز چند ماهی گذشت یک شب پائیزی بود به خانه عمه‌ام دعوت شده بودیم. من مثل همیشه با دوچرخه راه افتادم و بقیه با ماشین و از آنجائیکه من کوچه پس کوچه‌ها را خوب میشناختم و مامان اینها باید هزارتا چراغ قرمز را رد میکردند، من زودتر رسیدم. زنگ زدم در باز شد و من با دوچرخه‌ام وارد حیاط شدم. عمه مثل همیشه با گشاده‌روئی به پیشوازم آمد و بغلم کرد و بوسید و قربون صدقه‌ام رفت. اما شوهر عمه که تازه‌گیها حزب‌الهی شده بود با اخمهای درهمی به جای احوالپرسی گفت حالا دیگر وضع فرق کرده نمیدانم این بابات چطور به تو اجازه میده با دوچرخه اینور و آنور بری؟
من: سکوت ( در دلم گفتم به توچه مگر تو فضولی؟ ببین چه آدمهائی در کار آدم دخالت میکنند، آدم اهل باد تو برو تریاکت را بکش).
موقع برگشت من رفتم که دوچرخه‌ام را بردارم راه بیافتم ناگهان شوهر عمه دوچرخه را بلند کرد و به طرف ماشین ما رفت.
من: اِ چه کار میکنی؟
شوهرعمه: دوچرخه را بزار تو صندوق عقب و تو هم با بقیه برو
من: چرا؟ چه عیبی داره که من با دوچرخه برگردم و به بابا و مامانم نگاهی انداختم. مامانم که معلوم بود عصبانی هست ولی نمیخواد چیزی بگه نگاهش رابه جای دیگری گرداند. ولی بابام نگاهش را به روی زمین انداخت و برافروخته رفت طرف دوچرخه و آنرا از دست شوهر عمه گرفت و به من داد و گفت: مونا با دوچرخه آمده با دوچرخه هم برمیگرده.
و من شادو سر حال رو دوچرخه‌ام پریدم روانه خانه شدم.



Monday, November 14, 2005


اعتراض به فیلترینگ صدای زنان 



خوب حتماً تا الان دیگر شما متوجه شده‌اید که خیلی از سایتهای زنان از جمله سایت تریبون فمینیستی هم سانسور شده. برای اطلاعات بیشتر اینجا، اینجا و اینجا را بخوانید.
شما چه پیشنهادی دارید؟ چه باید کرد؟



Friday, November 11, 2005


چادر مشکی سمبل چیست؟ 


رئیس سابقم زنگ زد و پرسید: میدانی از کجا میشود چادر مشکی از آنهائی که زنان ایرانی استفاده میکنند در اینجا (آلمان) تهیه کرد؟
من: نه، نمیدانم، اگر هم میدانستم نمیگفتم. حالا باید حتماً با چادر مشکی در میهمانیهای بالماسکه‌تان به شادی بپردازید؟ من: آیا حاضری در یک میهمانی با اٌنیفورم نازیها ظاهر شوی؟ و یا باستاره داوود زرد بر روی سینه‌ات؟
رئیسم: اُ... یعنی به نظر تو اینها با هم قابل مقایسه‌اند؟
من: معلومه که قابل مقایسه‌اند. شماها (آلمانیها) چرا اینرا نمیفهمید که چادر یعنی نامرئی کردن زن، یعنی نادیده گرفته شدن زن، یعنی پذیرفتن جنس دوم بودن زن، یعنی زنان با مردان برابر نیستند واز حقوق یکسان انسانی برخوردار نیستند، یعنی نفی خواسته‌های شخصی زنان، یعنی نفی آزادی پوشش برای زنان. چادر به خصوص از نوع مشکی ایرانی‌اش سمبل تحقیر جنسیت زن است، سمبل تحمیل، زور و اجبار است.
رئیسم: ولی من فکر میکردم همه با میل از آن استفاده میکنند.
من: اولاً که تعداد زیادی از زنان به زور از حجاب استفاده میکنند درست همانطور که یهودیان باید در سالهای حکومت نازیها به زور ستاره داوود زرد را بر روی لباس خود حمل میکردند.
و دوماًً خیلی از آنهائی هم که با میل خود آنرا میپوشند در یک جامعه مردسالار که میخواهد زن را مطیع و تابع اختیار مرد، سنتها و فرهنگ مردسالاری ببیند رشد و نمو کرده‌اند. آنها میپندارند هر چه پوشیده‌تر باشند به دیگران
( مردسالاران) نشان داده‌اند که زنی خوب، مطیع و با خدا هستند.
رئیسم: پس عجب سؤال دردناک و حساسی را باهات مطرح کردم ، خوب حرفم را پس میگیرم.
من: اما یادمان نرود حقوق زنان، حقوق بشر است و آنهم در همه جای این کره خاکی.



Friday, November 04, 2005


چرا شیعه سکینه دختر امام حسین را در شش ساله گی ترور میکند؟ 


شما هم حتمأ مثل من سئوال خواهید کرد:
چرا شیعه معتقد است که سکینه در شش ساله‌گی در جریان واقعه کربلا کشته شده است؟ به خصوص که اگرلازم باشد زنی در صدر اسلام و از خانواده پیامبر به عنوان الگوی دیگر زنان مؤمن قرار بگیرد. جواب را شاید در این قطعه‌ها که در زیر آورده‌م بیابیم:

در صفحه ٢٨٠ کتاب " زنان پرده‌نشین و نخبگان جوشن پوش" نوشته فاطمه مرنیسی آمده:
زنان مسلمانی که در آن دوره (صدر اسلام) در برابر محدودیتها مقاومت نشان دادند چه کسانی بودند؟ از مشهورترین آنها سکینه، یکی از نواده‌گان پیامبر(ص) از طرف دخترش فاطمه، بود.
سکینه (دختر امام حسین) در سال ٤٩ هجری متولد شد. ... پنج یا به قولی شش شوهر کرد و با بعضی از آنها نزاع کرد، به بعضی علاقه و عشقی آتشین داشت، یکی از آنها را به جرم خیانت نزد قاضی کشاند و از هیچ کدام اطاعت تام و بی چون و چرا ( که از اصول ازدواج اسلام سنتی محسوب میشود) نکرد. در قراردادهای ازدواجش قید میکرد که نسبت به شوهرش اطاعت تام نخواهد داشت، بلکه آنطور که میخواهد خواهد زیست و نمیپذیرفت که شوهرش چند زن داشته باشد. او به مسائل اجتماعی و سیاسی و شعر علاقه زیادی داشت و شاعران را به خانه‌اش دعوت میکرد... تاریخ نویسان مجذوب شخصیت او شده و صفحات بسیار و برخی تمامی نوشته خود را به زنده‌گی او اختصاص داده‌اند*.....او یکی از شوهران خود را واداشت تا در موقع عقد، حق نشوز، یعنی شورش علیه کنترل زناشوئی را- که فقها را رنجاند- امضا کند. او خواستار داشتن حق نشوز شد و مانند زیبائی و هوش سرشارش به آن افتخار میکرد و به نقش اساسی و پویای زنان در فرهنگ عرب تأکید داشت....سکینه در مدینه در سال ١١٧ هجری در سن ٦٨ سالگی درگذشت.


خوب به نظر من همینها کافی است که مرتجعین نخواهند که یک چنین زنی در خانواده پیامبر شناخته شود و به همین دلیل شیعه وی را در شش ساله‌گی ترور کرده و همراه پدرش حسین وی را هم زنده به گور میکند.

* شماری از مورخانی که درباره سکینه نوشته‌اند: ابن قتیبه، ابن عبدریه، ابن عساکر، زمخشری، ابن سعد، ابوالفرج اصفهانی، ذهبی، صفدی، بخاری




گیرم که درباورتان به خاک نشسته ام، و ساقه های جوانم ازضربه های تیرهایتان زخمدار است، با ریشه چه میکنید ؟ گیرم که در سراین باغ بنشسته در کمین پرنده ای، پرواز را علامت ممنوع میزنید، با جوجه های نشسته در آشیان چه میکنید؟ گیرم که میکشید، گیرم که میزنید، گیرم که میبرید، با رویش ناگزیر« جوانه ها » چه میکنید؟



صفحه اول


تماس



آرشیو




همسایه ها


Weblog Commenting by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?