<$BlogRSDUrl$> Javaanehaa "جوانه ها"

Tuesday, May 31, 2005


توضیح خامنه ای 


وی در سخنرانی ای که در برابر دانشجويان بسيجی داشت به خوبی فاش ساخت که چرا باید " حکم حکومتی " خود را برای تاييد دو تن از اصلاح طلبان به شورای خبران ابلاغ میکرد. حکمی که اين بار بر خلاف جريان رد صلاحيت های مجلس هفتم، بی چون و چرا مورد تاييد جنتی و اصحابش قرار گرفت. خامنه ای در سخنرانی خود به صراحت تأکید میکند که مهمترين هدف انتخابات اخير" مشارکت حداکثری" مردم در آن است. اين صراحت کلام با توجه به موقعيت داخلی و بين المللی که حکومت جمهوری اسلامی ايران در آن قرار گرفته است نشان از واقعیتی دارد که سردمداران این رژیم هم به آن واقفند. تامين چنين مشارکتی به مهمترين نياز جمهوری اسلامی تبديل شده است. اين نياز مبرم حکومت از آنجا ناشی میشود که فعاليتهای مخالفين انتخابات فرمايشی و نارضايتی شديد مردم از هر دو جناح عیان تر و از هر زمان منسجم ترحکومت ولایت فقیه را در معرض تهديد جدی قرار داده است. در هيچ انتخاباتی در تاريخ بيست و هفت ساله ی جمهوری اسلامی، مخالفت با برگزاری فرمايشی انتخابات، چنين شديد نبوده است و اقشار مختلف جامعه به این شکل علنی به مخالفت با نمايش انتصابات برنخاسته بوده اند.
آنچه خامنه ای و جنتی را به هراس انداخته و هاشمی رفسنجانی را وادار کرده است «داروی تلخ» مصرف کند، نه موفقيت های «اصلاح طلبان» و یا خاتمی و معین است بلکه اين حرکت عظيم و انبوهی است که در برابر آنها قد برافراشته و مشروعيت حکومت را در شرايطی که بيش تر از هر زمان به آن نياز دارد، به چالش کشيده است.



Saturday, May 28, 2005


بعضی ها معین را چه گورا میخواهند 


من بعضی‌ها را اصلاً نمیتوانم بفهمم مثلاً اینجا را بخوانید:

" سلام دوست عزیز . این یک فرصت استثنايي هست برای معین اگر بتواند استفاده کند الان که از فیلتر گذشت می تواند با طرح شجاعانه مطالبات مترقی مثل دموکراسی و حقوق بشر و حمله به مافیای اقتصادی و صاحبان اسکله های اختصاصی و صاحبان انحصارات اقتصادی حاکم و خواست ازادی زندانیان سیاسی عزل اعضای شورای نگهبان و افرادی چون قاضی مرتضوی پی گیری قتل های زنجیره ای و قتل زهرا کاظمی و کاظم سامی و... هم سطح جنبش را ارتقا دهد و هم مي تواند با دعوت از همه طرفداران دموكراسي و حقوق بشر جان تازه اي به جنبش بخشد هم انتخابات را به رفراندمي شفاف و تعيين كننده تبديل كند ميشود تهديد را به فرصت تبديل كرد منتهي اگر بتوانند از طمع قدرت بگذرند."

کسی نیست به ایشان بگوید آخر به قولی از کوزه همان برون تراود که در اوست و اینکه این چه انتظاراتی است که از این معین دارید‌ها. مگر همین خاتمی فرصتهای استثنائی کم برایش پیش نیامد؟ توانست و یا خواست از آنها استفاده کند که حالا معین بکند؟ و از آنجایی هم یا اینکه حافظه تارخی ندارند و یا خودشان را زده‌اند به کوچه علی چپ سابقه ‌جناب معین را هم در این رژیم فراموش کرده‌اند بخصوص نقش وی را در انقلاب به اصطلاح فرهنگی. میگم شاید هم به بعضی ها هم خیلی ... و یا خودشان را به ... زده اند. شما چه فکر میکنید؟




Tuesday, May 24, 2005


جنبش زنان ایران و ما زنان ایرانی 


چندی پیش مهشید در مورد برخوردهای فعالین جنبش زنان ایرانی نوشته‌ای داشت قابل تامل و امیدوار بودم که خود وی این موضوع را دنبال کند که چنین نشد و من هم بدینوسیله میخواهم نظر خود را در این مورد مطرح کنم تا شاید به این بحث دامن زده شود.
موضوعی که مرا رنج میدهد این است که نمیخواهیم قبول کنیم که حرکت زنان برای رسیدن به حقوق برابر یک "جنبش" است و نه یک "حزب طبقاتی". با پذیرفتن اینکه حرکت زنان "جنبشی" است به دیدمان و قضاوتهایمان وسعت میدهد و راحتر میتوانیم مکانیسمهای مبارزهء این حرکت را فهمیده و آنرا تحلیل و آنالیز کنیم.

آری جنبش زنان ایرانی مانند همهء جنبشهای امروزه نامتجانس است یعنی فعالینی با گرایشات مختلف سیاسی، عقیدتی، قومی و مسلکی را دربدنهء خود جای داده و دقیقاً این ناهمگونی نقطه قوت آن است و نه ضعف آن.

چرا میخواهیم مخالف عقیدتی خود را از این جنبش حذف کنیم؟ چرا نمیگذاریم هر کس در توان و محدودهء دید خود هدفش را دنبال کند؟ اگر آنرا نمی پسندیم طرحی بهتر دراندازیم نه اینکه سنگ جلوی پای دیگران بیاندازیم. انرژیمان را نه در بدر کردن مخالفانمان بلکه در ارائهء راههای عملی و کارسازتر از برنامه‌های آنان مصرف کنیم تا در جنبش نقش ترمزی نداشته باشیم.

چرا ما از هر‌ حرکتی که مارا به هدفمان نزدیکتر میکند حمایت نمی‌کنیم؟ چرا همیشه اگرها و مگرها و اماها ما را بر در جا نشستن وا میدارد؟ چرا اگر حرکتی زائیده ابتکار شخص خودمان (‌یا گروهی که بهش تعلق داریم) نیست از شرکت درش سرباز می‌زنیم که هیچ، چوب لای چرخ کسانی هم که میخواهند به دردی هر چند از نظر ما جزئی و بی اهمیت بپردازند می‌گذاریم؟ چرا تعاون نداریم؟ چرا نمیتوانیم مقطعی قدمهای مشترک برداریم؟ چرا قبول نمیکنیم که پیروزیهای کوچک باعث میشود ازیک طرف افراد تازه نفس‌تر و جوان‌تر پا در این حرکت بگذارند و از طرف دیگر عامل دلگرمی فعالین کنونی شده تا همچنان ادامه دهنده این راه باشند.
دوستان فراموش نکنیم در این باغ ما باید نهال خود را آب دهیم و از آن مراقبت کنیم نهال‌های دیگری هم چه ما بخواهیم چه نخواهیم رشد خواهند کرد و وجود خواهند داشت اگر چه میدانیم شاید میوه‌های باب طبع ما رابه بار نخواهند آورد.
------------------------------------------------------------------------------------------------



Saturday, May 21, 2005


ما در چه سالی به سر میبریم؟ 


احمد کسروی در سال ١٣٢١ نوشته است:
در ایرانیان یک عادت زشتی پیدا شده و آن اینکه چون ستایش کسی یا نکوهش او را میشنوند، در باره‌اش خود را فریب میدهند. ما این را آزمودیم در داستان فردوسی که چون در سال ١٣١٣ کنگره‌ای بنام او در تهران برپاشد و هایهوی فردوسی بازی برخاست، یکی فردوسی را "سپهبد" گردانیده گفتار راند که فردوسی از فنون جنگی امروزه آگاه میبوده و برای افسانه خنک هفتخوان شاهنامه نقشه جنگی ترتیب داد. دیگری فردوسی را پزشگ گردانیده کنفرانس داد. دیگری او را یک دانشمند پداگوژی گردانید و "تعلیم و تربیت از نظر فردوسی" نوشت. دیگری شاهنامه را "قرآن فارسی" نامیده و چنین گفت " همه چیز از آن میتوان در آورد".
اینان نه آنکه دروغ می‌ساختند، از ناتوانی روان خود را فریب می‌دادند. این یک بیماریست که در این توده پیدا شده.

ما در چه سالی به سر میبریم؟ ١٣٢١ ؟



Thursday, May 12, 2005


پس کی عصر روشنگری در ایران آغاز میشود؟ 


مدتهاست از خود سوال میکنم چرا در بین روشنفکران ما (لااقل در این صد سال اخیر) از نوع رادیکالهائی که در عصر روشنگری دراروپا همهء چیز را از مذهب، سنت، عرف و عادات جامعه گرفته تا روانشناسی و ...و اقتصاد و مناسبات و ساختارهای مربوط به آن را به زیر سوال برده‌ و با جدیت و پشتکاری وصف ناپذیرسعی کردند تا مذهب را به درون کلیساها کرده و از دست درازی آن به قانون و زندگی افراد جامعه کوتاه کنند، جز معدودی انگشت شمار اثری نیست.
البته من شخصاً معتقدم که نباید جامعهء اروپا را با ایران خط به خط مقایسه کرد ولی در این مورد باید بگویم تا در جامعه‌ای کسانی پیدا نشوند که حاضر باشند دست به تحولی بنیادی بزنند و یا به قولی خانه تکانی و گردگیری قرنها درجا زدنها را انجام بدهند آش همان آش و کاسه همان کاسه خواهد بود.
آری بوده‌اند انسانهائی چون میرزا آقاخان کرمانی، ایرج میرزا، نیما یوشیج، احمد کسروی، صادق هدایت و فروغ فرخزاد. ولی همینطور که ملاحظه میکنید تعداد اندکی را میتوان نام برد و در ثانی کسانی پیدا نشده‌اند که کارهای آنان را دنبال و تکمیل کنند.

در اینجا میتوان دلائل بی‌شماری را برشمرد ولی من یک دلیل را بر همهء آنها که شما در ذهن خودتان به آن خواهید پرداخت اضافه میکنم و آن عدم استقلال (و یا فرصت‌طلبی ؟؟) روشنفکران ماست چه از نظر مالی که یا خودشان در دستگاه دولتی نقش و دستی و یا وابستگی به وزیر و وکیلی داشته‌اند و چه از نظر فکری و ایدئولوژیکی.
ولی باید تکانی خورد باید که به نقد کشید و دیگر نه تنها در جا نزد بلکه در جا زدن دیگران را هم تحمل نکرد. شما چه فکر میکنید؟



Monday, May 02, 2005


اصل یا کپی 


مدتی است که میخواهم راجع به اختلاف کپی و اصل در مسائل سیاسی بپردازم. با یک مثالی که از زبان چند نفر شنیده‌ام شروع میکنم و آن اینکه میگویند فعالیت سیاسی مثل اداره کردن مغازه لبنیات فروشی میماند. وقتی مغازه‌ای را جدیداً افتتاح کرده‌ای دیگر نمیتوانی به مراجعین بگوئی که امروز ماست نداری برو هفتهء دیگر بیا، و بدینگونه نمیتوانی مشتری جلب کنی.
حالا فرض را بر این بگذاریم که اینچنین باشد، که البته به نظر من اصلاً نباید اینگونه این مسئله یعنی فعالیتهای سیاسی را تجزیه و تحلیل کرد به خصوص اگر ادعای صداقت هم داشته باشیم ونخواهیم دیدی کاسبکارانه به فعالیهت‌های سیاسی خودمان داشته باشیم ولی با این حال بیائیم از نزدیک این ادعا را با مثال مرور کنیم.

به عنوان نمونه در نبش شمالی خیابانی به نام "ملت" سالیانی درازی است که آقای صفر سنت‌گرا یک مغازه لبنیات فروشی دارد و علاوه بر محصولات لبنیاتی قرص ضد نفخ معده هم به مشتریانش عرضه میکند. حال خانم جوانی به نام جوانه مدرن خواه مدتی است که در نبش جنوبی این خیابان مغازه جدید لبنیات فروشی دایر کرده است. خوب اینجا این سوال پیش میآید آیا جوانه خانم باید همان ماست و پنیر و کشکی که آقای صفر به مشتریانش عرضه میکند و همهء اهالی این خیابان آن را چشیده و با طعم و کیفیت آنها آشنا هستند مهیا کرده و برای فروش در مغازه‌اش قرار دهد؟ یا اینکه بهتر است در پی آن باشد که با توجه به اشتباهات آقای صفر روشی نو در پیش گرفته محصولاتی با کیفیت بهتر که شیر اولیهء آن از گاوها و گوسفندانی که با اصول مدرن دامداری پرورش و نگهداری میشوند و به قولی خوشبخت هستند به مشتریان خود عرضه کند. در ضمن خانم جوانه علاوه بر داروی ضد نفخ معدهء آقای صفر باید داروی رفع ترشی معده هم برای مشتریانی که بعد از خوردن محصولات شیری دچار مشکل میشوند تهیه کرده و به مشتریان خود به نوعی سرویسی بیش از آقای صفر تقدیم کند. اگر چنین نکند اهالی این منطقه همچنان مشتری آقای صفر میمانند چرا که وی را سالیان درازی است که میشناسند و با وی رابطه‌ای نوستالژیک دارند. آنهائی هم که از محصولات آقا صفر راضی نیستند همچنان به مغازه‌های لبنیات فروشی محله‌های دیگر برای خرید مایحتاج خود خواهند رفت.

مثال دیگری میزنم: مدت مدیدی است که حزب سوسیال دموکرات آلمان همان شیوه‌ها و برنامه‌های احزاب دموکرات مسیحی و سوسیال مسیحی را کپی کرده و به خورد جامعه آلمان میدهد. در جواب معترضین هم میگویند راه دیگری نیست (یا بهتر بگویم آنها راه دیگری را نمیبینند یا نمیخواهند ببینند). حال این سوال پیش میآید که خوب چرا ملت آلمان باید در انتخابات بعدی به کپی رأی دهند؟ در انتخابات اخیر آمریکا هم شاهد همین قضیه بودیم، چرا که جان کری برای جذب بیشتر مردم همان حرفها و برنامه‌های جرج بوش را قرقره میکرد و مردم اصل را انتخاب کردند.

در وانفسای جمهوریخواهی ما ایرانیان هم کسانی پیدا شده‌اند که نشستهائی برگذار میکنند و میگویند طرحها و برنامه‌های جدیدی برای عرضه دارند ولی خوب که نگاه میکنی همان افراد با سابقهء را و با همان افکار دست نخورده سالیان پیش را دوباره در میدان میبینی، تو گوئی متوجه شده‌اند که دیگر حنای سازمان و افکار و عقایدشان برای ایرانیان رنگی ندارند و حال با جامهء جدیدی از در دیگری وارد میشوند غافل از آنکه دیگر همه ماست ترش و پنیر مانده و کشکهای کپک‌زده‌شان را میشناسند. مثال زندهء آن نشست اتحاد جمهوریخواهان در برلین است. این آقایان و خانمها از احزاب آلمانی دعوت به عمل میآورند که بیاید و اپوزیسون ایرانی را نظاره‌گر باشید بعد بر سر تحریم و یا شرکت در انخابات مجلس هفتم ملت را حواله میدهند به مشارکتی‌های (در اینجا همان "اصل" مورد بحث ما) داخل ایران بعد هم تعجب میکنند چرا وزیر خارجهء آلمان به یکی از فعالینشان گفته اپوزیسیون ایران ضعیف است و نمیتوان روی آن حساب کرد (که البته هم صحیح است).
آیا فکر نمیکنید دوران تکرار و کپی برداری گذشته و جوانان و بخصوص زنان ایران خواسته‌های دیگری را عنوان میکنند؟ و زمان عرضه نوآوری و دیدگاه‌ها و طرحهای نو رسیده است؟شما چه فکر میکنید؟




گیرم که درباورتان به خاک نشسته ام، و ساقه های جوانم ازضربه های تیرهایتان زخمدار است، با ریشه چه میکنید ؟ گیرم که در سراین باغ بنشسته در کمین پرنده ای، پرواز را علامت ممنوع میزنید، با جوجه های نشسته در آشیان چه میکنید؟ گیرم که میکشید، گیرم که میزنید، گیرم که میبرید، با رویش ناگزیر« جوانه ها » چه میکنید؟



صفحه اول


تماس



آرشیو




همسایه ها


Weblog Commenting by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?