Friday, June 29, 2007هجدهمین کنفرانس بین المللی بنیاد پژوهش های زنان ایراندوستی که در وانشگتن اقامت دارد از من پرسید که چرا به سمینار امسال " بنیاد پژوهشهای زنان ایرانی" نمیروم. من در جواب او نوشتم که: عزیزجان تو حتمن برو و چه خوب هم که میری! مطمئن هستم که خواهی دید این نوع سمینارها را نباید از دست داد. به خصوص آن بحثهای حواشی که هنگام صرف چای و غذا و یا در راهروهای محل سمینار و یا هتلها صورت میگیرد. و مهمتر از خود سمینارهم شبکه هایی است که ایجاد میشوند و اگر موجودند تقویت میشوند .... ببین عزیز از نظر من در برنامه امسال سعی شده فقط از یک نگاه به این مراسم سخنران و ... دعوت شود ( که متاسفانه بار اول هم نیست که تریبون تنها به یک طیف داده میشود و نظرات دیگر نادیده گرفته میشود) و آن نگاه هم همانی است که چپ الهی ها ( که لزوماً فقط چپها و مارکسیست را شامل نمیشوند، بلکه آنهایی هم که مبارزه با آمریکا آنهم از نوع ارزان چپ پوپولیستی از نوع چاورزی، ضد امپریالیستی نوع احمدی نژاد را هم در بر میگیرد) آنرا نمایندگی میکنند یعنی همان نقد یک جانبه و سطحی و پوپولیستی پست کلنیالیزم و نقد یک جانبه و سطحی نئوکانها. البته که من هم خودم را ناقد آنها میدانم ولی معتقدم تانگو را یک نفره نمیشه رقصید پس خود ما و دولتهایی که ما مردم استتعمارزده اسیر آنهاییم، فرهنگهای عقب افتاده ما ... هم همانقدر در برپایی و ادامه استعمار و امپریالیسم نقش دارند که کشورهای غربی. یعنی میخواهم بگوییم من برای مبارزه با آمریکا نمیآیم با احمدی نژاد همکاری کنم و در جبهه مثلاً چاورز گلویم را علیه بوش پاره کنم که اتفاقاً آنها را جاده صاف کن امپریالیستها و نئوکانها میدانم. ولی من اگر ساکن آمریکا بودم حتماً به این سمینار میرفتم و حرف خودم را میزدم، اما برای منی که هزینه مالی در بردارد و اختلاف ساعت و جت لگ و گیجی بعد از آن و حرص و جوش خوردن و ....نه نمیارزد. برای من نمیارزد ولی برای تو که دم گوشت است حیف است که نروی و ضمناً یادت باشد یک گزارشی هم از آن بنویسی. ............................................................. . پس نویس: پس از اینکه یکی از دوستانم نوشت که برنامه شان کمی تغییر کرده و به خصوص بعد از کامنت سیبیل طلا که نوشته بود بعد از دیدن برنامه شاخ درآورده است، گفتم برم ببینم چه شده و باید حتماً تغییراتی داده شده که سبیل طلای ما را ناراضی کرده اند. رفتم برنامه را دوباره نگاه کردم و دیدم بله، آنی نیست که چندماه پیش به دست من رسیده بود. از این بایت اینجا مقداری (همانقدر که برنامه تغییر کرده) از حرفم را پس میگیرم.
|
![]() Thursday, June 28, 2007هر دم از این باغ بری میرسد...داشتم این نوشته را میخواندم که رسیدم به اینجا: ...،حضرت فاطمه دختر پیامبر نیز در نکاح حضرت علی (ع) بود .معروف است حضرت علی ، در زمان حیات پیامبر ، تصمیم داشت ،که زن دیگری را به نکاح خود در آورد ،و پیامبر مانع آن شد. اما بعد از رحلت حضرت رسول ، امام اول شیعیان ، مجموعأ 11 زن ، حضرت امام حسن (ع) 62 زن ، حضرت حسین(ع) 5 زن داشتند. بی جهت نیست که حجت الاسلام محسن قرائتی که در جمهوری اسلام ناب محمدی آقای خمینی ، مسئولیت سواد آموزی (چه سواد وچه علمی ؟ مهم نیست ) و ستاد اقامه نماز را دارد ، در رابطه با آسیب شناسی اجتماعی ، از جنبه اسلامی ، چنین اظهار فضل می کنند: الان تمام آسیب های ما از دو سوراخ است؛شهوت و غفلت .اولی با ازدواج حل می شود ،دومی با نماز. حالا می فهمم چرا پیامبر گفته است : من ازدنیای شما ،دو چیز را دوست دارم، زن را و نماز را .چون این دوتا یک خاصیت دارند و جلوی فساد را می گیرند.(سایت اطلاعات نت -20 ژوئن 2007)... ... دیدم نمیشود از آن گذشت و با دیگران در میان نگداشت و خوب از آنجائیکه من لینکدونی ندارم آنرا اینجا آوردم.
![]() Friday, June 22, 2007خاتمی و واقعه کلینتون و لوینسکیدوران توهم زای خاتمی بالاخره به سر رسید به نظر من خاتمی با اینکارش ،یعنی تکذیب دست دادن به انسانها (البته از جنس دیگر)، نشان داد که همچنان به قدرت کرنش کرده و خواهد کرد، بزدل است،... و از همه مهمتر فرد صادقی نیست و برای کاری که کرده ،و در زمان انجامش درست میدانسته، نمی ایستد. به نظر من حتی اگر میگفت اشتباه کردم و یا جو زده شدم برای او بهتر بود تا آنرا دروغ بخواند (راستش مرا یاد جریان مونیکا لوینسکی و کلینکتون انداخت. آن زمان هم همه معتقد بودند که حالا هر کاری آن دو نفر کرده اند به خود و خانواده شان مربوط است، ولی چرا بیل کلینتون دروغ گفت و همه چیز را انکار کرد؟) . خوب فکرش را بکنید خاتمی که مثلاً گل سر سبد اصلاح طلبها بود اینچنین باشد، دگر خرده ریزهایش چه هستند؟ به نظر میرسد که این ویروس ( اصلاح طلبی و یا کلاً اصلاح این رژیم) با پادزهرهایی که خود ترشح کرد در مرحله نابودی به سر میبرد، اگر چه ما بهای سنگینی برای آن پرداخته ایم و حالا حالا با اثرات شوم آنان دست به گریبان خواهیم بود. و اما راضی ام که یک لحظه در دوران ریاست جمهوری او به وی توهم نداشتم، و اورا به شکل مأموری یافتم که وظیفه اش حفظ نظام قرون وسطایی ایران و ایرانی برباد ده است. بهرحال با تکذیبهای او و آن شیخ وبلاگ نویس ضربه آخر را هم به خود وارد ساختند. ولی میدانم که نیروهای صادق در بدنه این جریان رفته رفته گذشته خود و رهبرانشان را به زیر سوال خواهند کشید و امید دارم که اصطلاح "عبور از خاتمی" به عبور از اصلاح طلبان و عبور از گنجی و سروش و شریعتی، ... و دیگر تناقضات فکری و فرهنگی و سیاسی بانجامد. در اینباره خواندن این نامه را به شما توصیه میکنم.
![]() سروده ای از سعیدی سیرجانیخـبـر دارى اى شيخ دانا که من ............. خدا ناشناسم خدا ناشنــــــا س نه سربسته گويم دراين ره سخن............. نه ازچوبِ تکفيردارم هراس زدم چون قـدم ازعـدم در وجو د ............. خدايـت بـرم اعتبارى نداشــت خـــداى تو ننگيـن وآلوده بــــود ............. پرستيدنـش افـتخارى نداشـــت خــدائى بديـنـسان اســـيـرنـيــا ز ............ که برطاعت چون توئى بسته چشم خــدائى که بـهـر دو رکعت نماز............. گرآيد به رحم وگرآيد به خشــــــــم خــدائى که جـزدرزبـان عـــرب ............ بــه ديـگـر زبـانـى نـفـهـمـد کــلام خــدائى که نـاگـه شود درغضب ........... بسوزد به کين خرمن خاص وعام خــدائى چنان خودسر وبـلهـوس ........... که قهرش کـنـد بـيـگـناهان تباه بـه پـاداش خـشنودى يک مگـس .......... زدوزخ رهاند تنــــــــى پرگناه خــدائى کـه بـا شـهـپـر جـبرئيل ............ کند شهــرى آباد را زير و رو خــدائى کـه درکـام دريـاى نـيـل ............ برد لشکر بى کرانــــــى فرو خــدائى کـه بى مزد مـدح وثـنـا ............ نگردد به کار کســى چاره ساز خدا نيسـت بـيـچاره، ورنه چـرا ........... به مدح وثناى تو دارد نيــــــاز خداى توگه رام و گه سرکش است ....... چو ديوى که اش بايد افسون کـنند دل او به "دلال بازى" خوش است ....... وگرنه "شفاعتگران" چون کننــد؟ خـداى تـوبا وصـف غلمان وحـور ........ دل بـنـده گـان را به دســت آورد به مکر و فريب و به تهديد و زور ....... به زير نگين هرچه هـسـت آورد خـداى تو مانند خان مغول ............. "بتهديد چون برکشد تيغ حکم" زتهديـد آن کـارفـرماى کـل ............ "بمانند کرٌ و بيان صم و بکم" چو درياى قهرش درآيد .................. به موج ندانـد گـنه کاره از بـى گناه به دوزخ درون افـکند فوج فوج ......... مسلمان وکافر، سپيد وسياه خــداى تــو انــدرحـصـار ريــا ........... نهان گشته کزکس نبيند گزند کسى دم زند گر به چون و چرا ......... به تکفير گـردد چـماقش بـلند خــداى تـو با خـيـل کـرٌ و بيان .......... به عرش اندرون بزمکى ساخته چوشاهى که ازکار خلق جهان ......... بـه کـــار حـرمخـانـه پــرداخـتـه نهان گشته درخلوتى تو به تو .......... بـه درگاه او جز ترا راه نيست توئـى مـحرم او که ازکار او ........... کسى در جهان جزتوآگاه نيست تو زاهد بدينسان خـدائى بـناز .......... که مخلوق طبع کج انديش تست اسير نياز است و پابـست آ ز ......... خدائى چنين لايق ريش تســــت! نه پنهان نه سربسته گويم سخن ....... خدا نيست اين جانور، اژدهاست مرنج ازمن اى شيخ دانا که من ...... خدا ناشناسم اگر "اين" خداست!
![]() Tuesday, June 19, 2007و با زهم در مورد رژیم توتالیترمن در چندین پست ( برای مثال در اینجا) راجع به خصایص جمهوری اسلامی به عنوان یک رژیم توتالیتر مطالبی نوشته ام. و این بار بعد از دیدن گفتگوی رادیو صدای آمریکا با شهلا شفیق باز هم میخواهم زوایایی که در این گفتگو مطرح شد را بار دیگر تکرار کنم (جمله ها در اینجا از حافظه میباشند که با نظر و اعقاید خود من نیز درهم آمیخته اند) ، چرا که به قول خانم شفیق ملتی که نتواند به گذشته اش بپردازد مجبور به تکرار اشتباهتش خواهد بود. خانم شفیق کوتاه به مسئله طوابیت و نوشتن ندامت نامه ها و مصاحبه های ویدئویی" پشیمانم و فریب خوردم" میپردازد. او میگوید مثلاً در مورد جهانبگلو همه میدانستند که این یک بازی است و رژیم هم میداند که مردم به آنها باور ندارد ولی اینکه رژیم به اینکار ادامه میدهد همان از خصلت توتالیتری این رژیم برمیخیزد و آن اینکه: آهای ایهالناس بدانید و آگاه باشید که ما قدر قدرتیم، که ما میتوانیم شماها را به روزی بیندازیم تا به چیزی اعتراف کنید که نیستید، باید آنی شوید که ما میخواهیم، باید آنی را بگویید که ما میخواهیم. این سیستم میخواهد با این اعتراف گیریها بگوید شما خودتان نیستید، شما همانی هستید که ما میخواهیم. خانم شفیق در ادامه میگوید که، ولی اگر مردم سعی کنند آنی باشند که خودشان هستند، دیگر رژیم قدرتی نخواهد داشت. آیا به راستی رژیم در مقابل زیبا کاظمی به عجز و ناتوانی نیافتاد؟ چرا که زیبا آنی ماند که بود. آیا در واقع زنان با حرکتهای فردی (به اصطلاح " بد حجابها") و جمعی (مانند کمپینها و اکسیونهای متفاوت) در مقابل این جنیاتکاران قدرت و توانی خود را به نمایش نگذاشته اند؟ آیا کارکنان شرکت واحد و دانشجویان نشان ندادند که زبان زور چماق و سرنیزه منادیان خاموشی بی اثر است؟ ولی این رژیم از تکاپو نمی افتد و هرروز در جایی فغان " آهای نفس کش" خود را نه تنها در داخل بلکه حتی در عرصه بین المللی سر میدهد، چرا که اگر خارجیان به خصوص نیروهای مردمی و مترقی و حقوق بشری سرشان با آنها گرم باشد بهتر میتوانند داخل را سرکوب کنند. پس یکی از راههای مبارزه با یک رژیم توتالیتر در این است که خودمان بمانیم و سعی نکنیم تظاهر به آن کنیم که نیستیم و آنچه را که میخواهیم طلب کنیم.
![]() Sunday, June 17, 2007جمهوری اسلامی در جنگ و یا صدور انقلاب اسلامی و یا آهای نفس کش..![]() Friday, June 15, 2007هویت من، ما و یک نکته دیگر![]() ١- مدام از سوی طرفداران "اصلاحات" و یا به قولی «دوم خردادیها» به من (و امثال من) انگ زده میشود که از ایران بی خبرم، که برداشتهای غیرواقعی نسبت به ایران دارم که ایران امروز، ایران دهه شصت نیست و ... از سوی حسین درخشان- یسم ها ( البته که او تنها نیست) هم که خودش فکر میکند تئوری " پست کلنیالیزم" را به تنهایی کشف و ابداع کرده (لااقل اگر آنرا درست فهمیده بود که چه هست، باز هم یک قدم جلو بودیم ولی متأسفانه او هم مانند همپلاگیهای داخلیاش تنها به اصطلاحات و لغاتی که دارای باری فلسفی و تاریخی مشخص و معینی هستند تجاوز کرده و آنها را لوث و از معنی تهی میکند. نگاه کنید که در ایران اسلامی چه بر سر جمهوریت، پارلمان، انتخابات، دموکراسی، حقوق شهروندی، حقوق بشر و ... آمده است.) متهم به طرفداری از آمریکا و امپریالیسم و استعمار و از همه خنده دارتر بیهویت و به دور از اصل خویش میشوم. راجع به این هویت باید یک پست مفصل بنویسم. اصلاً هویت ایرانی و یا مثلاً آلمانی چیست. مگر میشود هویت را با شابلون سنجید و آیا میشود آنرا بتونیزه کرد؟ و در جایی از سوی عدهای که من آنها را چپالهی مینامم متهم به بورژا، دست راستی، ضد سوسیالیسم، اسلام فوب، طرفدار اسرائیل و... متهم میشوم. البته که این چپالهی ها لزوماً فقط چپها و مارکسیست را شامل نمیشوند، بلکه آنهایی هم که مبارزه با آمریکا آنهم از نوع ارزان چپ پوپولیستی از نوع چاورزی (که از میکروفون سازمان ملل استفاده میکند تا بگوید چقدر به مانند احمدی نژاد احمق است ) را رسم زندگی سیاسی خود قرار دادهاند و به مانند نو جوانانی که از روی احساسات در کنسرت مدونا جیغ میزنند، ضد آمریکایی اند و بس (اکثریت ایرانیان ساکن آمریکا را میتوان در این دسته قرار داد- آنها به علت ضد بوش بودن و همینطور در مخالفت با سیاستهای داخلی و خارجی آمریکا، چشم بر روی دستآوردهای دیگر جامعه مدنی آمریکا میبندند و از خود هم نمیپرسند چه شد که آمریکا – همینطور استعمار و امپریالیسم – آمریکا شد و ما شدیم مفلوکان استعمارزده؟ آیا همین ارتجاع حاکم در ایران و منطقه نیست که راه را برای سوء استفاده دیگران باز کرده است. البته اتفاقی هم نیست که این هموطنان چپ الهی ما سوء استفاده های دیگران و به خصوص روسیه، چین، ژاپن را و همچنین اتحادیه اروپا و هند و در این اواخر ونزوئلا و کوبا را هم نمیبینند. موردی که جای تعجب دارد اینجا است که همه آنها از آزادیهای لیبرالی آمریکا استفاده میکنند تا همان آزادیهای لیبرالی و حقوق شهروندی را به مسخره کشیده و به هیچ انگارند، به جای برخاستن و مقابله کردن با تهدیدهایی که حقوق شهروندی را از سوی دولتمردان آمریکایی و حتی همکاران اروپایی آنها به خطر انداخته، به جای آنکه به خیابانها بیآیند و خواهان حقوق خود و هموطنان خود باشند، به پشتیبانی چاورز و حتی احمدی نژاد میپردازند، و داشتن "انرژی هستهای" را حق مسلم جنایتکاران میدانند. غافل از اینکه در دست رژیمی مثل حکومت ایران حتی چاقو هم نباید داد زیرا که به جای پوست کندن سیب و پرتقال، انسانها را قصابی میکند. کسی هم نیست که از این هموطنان مبارز و غیور که حتی حاضر نیستند آمریکا را هم ترک کنند به بهشت برین که احمدی نژاد برایشان مهیا کرده برگردند بپرسد: حق و حقوق شهروندی ( در ایران) به چند من؟ جالبتر از همه آنهایی هستند که مثلاً از دانشگاه استنفورد حقوق میگیرند تا دکترایشان را بگیرند و بعد هم حتماً در همان آمریکا هم به دنبال کرسی استادی خواهند بود، مدام هم از امکانات همان جامعه استفاده میکنند، آنطور که میخواهند و با آنی که میخواهند زندگی میکنند و بعد از همانها میشنویم که اگر هموسکسوئلها در ایران اعتراض کنند در جبهه بوش قرار گرفته اند. و یا اگر فعالین زنانی فریاد به اعتراض برآورند میخواهند بیایند در غرب پناهنده شوند. باید پرسید پس خود شما آنجا چه میکنید؟ چرا اگر کسی به هر علتی میخواهد خودش را از آن جهنم نجات دهد و به مانند خود شما در غرب زندگی کند، همدست جرج بوش میشود؟ و یا اصلاً چرا باید وضع کشور ما آنگونه باشد که بتوان برای فرار از آن دست به یک همچین کارهایی زد؟ میخواهم بگویم این دوستان اصل قضیه را فراموش کرده اند و تنها همانطور که در بالا گفتم سطحی و تنها از روی احساس ( حس حقارت؟) ضد آمریکایی (غربی) هستند. و در آخر از سوی دست راستیها، ناسیونالیستهای کور و شاهالهی هم متهم به چپول، وابسته بودن، نادان بودن و... میشوم
من کیستم؟ ما کیستیم؟ ٢- من از یک چیز خیلی متعجم و آن اینکه همه افرادی (چه در ایران و یا در کشورهای دیگر و به خصوص در همین آلمان که روزانه شاهد آنم) که خود را مسلمان میدانند و معتقدند آنچیزهایی که دارد به اسم اسلام اتفاق میافتد ربطی به اسلام ندارد، چرا علیه این سوء استفادها هیچ اقدامی نمیکنند. میخواهم بپرسم چرا مثلاً آنها اجازه میدهند عده ای قدرت طلب و جنگجو و به قول آنها کسانیکه تعبیری خشن از اسلام دارند از دینشان استفاده میکنند تا به مقاصد سیاسی خودشان برسند؟ چرا زنهای مسلمانی که معتقدند در اسلام زن و مرد برابرند به نابرابریهایی که به "نام دینشان" اجرا میشود تن میدهند؟ برای نمونه در مساجد همه دنیا قسمت زنان برای نماز کوچکتر، حقارانهآمیزتر، تاریکتر، در تابستان گرمتر و در زمستان سردتر و...از قسمت مردان آن مسجد می باشد. و از همه چیز تحقیرآمیزتر ورودی است که برای زنان در نظر میگیرند. ولی زنان مسلمان هیچ اعتراضی بدان ندارند و گویا اصلاً اینها را نمیبینند. ![]() Thursday, June 14, 2007در برخورد اولی که این مجسمه (صندلیای که یکی از پایه های آن شکسته است) را در میدان جلوی در ورودی مقر سازمان ملل در ژنو دیدم، فکر کردم آن هم به مانند هر کار هنری دیگر که هر بینندهای بسته به آنکه از کجا میآید ( ملیت، فرهنگ، مذهب، طبقه و...) و چه گذشته تحصیلی و تجربی دارد از آن برداشت مخصوص به خودش را خواهد داشت.... غرق در افکار خود و به دنبال برداشت خودم بودم که دوست همراهم گفت:
از آنجائیکه میخواستهاند در این محل نماد و سمبلی از یک انسانی که پایش را در اثر انفجار مینی از دست داده قرار دهند ولی از طرفی هم نمیخواستهاند که مجسمهای از انسان باشد این کار مورد قبول واقع شده است... و آن موقع بود که مرا بیش از پیش به فکر انداخت که چرا... ؟ ![]() Monday, June 11, 2007پرواز با Junkers Ju 52/3m D-AQUI و دیگر چیزهابه فکر افتادم و گفتم: که نگاه کن از این بالا همه چیز در صلح و صفا در جریان است و هر چیزی سر جای خودش است، و خوب ملت هم دارند از روز شنبه خود حداکثر استفاده را میبرند و آنی را انجام میدهند که دوست دارند و... بعد به ایران فکر کردم به اینکه حتی نمیتوانی آنطور که میخواهی لباس بپوشی، آن چیزی را که دوست داری بخوانی، گوش دهی و... همه چیز را دیگری (آنی که خودش میگوید نماینده خدا بر روی زمین است و آنهای دیگر که به این گفته پرت و چرند باور دارند ) برای تو تعیین میکند. اینکه در ایران اسلامی تو در همه جا و مدام وظیفه داری که این باشی، وظیفه داری آنجور فکر کنی، وظیفه داری اینگونه رفتار کنی، وظیفه داری انرا بگی و آنرا نگویی، وظیفه داری...، وظیفه داری ...، وظیفه داری ،.. ولی هیچ حق و حقوقی نداری، حتی حق و حقوق هم که برایت در نظر گرفته شده (آنهم ناقص و ....) از ما بهتران میتوانند به بهانه های مختلف به راحتی نقض کنند. بعد در جواب خودم گفتم خوب این ملت (در اینجا آلمانها) سالیان سال برای اینی که دارند مبارزه کرده اند، زندانی و شکنجه شده اند. شاید ما هم باید تجربه خودمان را داشته باشیم.، ماهم باید دوران قرون وسطی خود را پشت سر بگذاریم. البته که به من و نسل من دیگر نخواهد رسید ولی خلاصه مبارزات کنونی ما هم روزی به ثمر میرسد و شاید نسلی دیگر نتیجه اش را ببیند و از آن بهره ببرد. و در ادامه گفتم اما متأسفانه همین نسل امروزی جامعه آلمان نمیداند چه دارد و به قولی قدرش را نمیداند و به راحتی میگذارد تا همان حقوق شهروندی موجود هم روز بروز کمتر و کم رنگ تر شوند. مهم این است هر نسلی بداند گذشتگان آنان چه دستآوردهایی داشته اند، و چگونه به آنها دست یافته اند و چه باید کرد که نه تنها آنها را حفظ کرد بلکه کاملتر ، عمیقتر و به روزتر کرد.
![]() Friday, June 08, 2007پیک نیک گ8![]() Tuesday, June 05, 2007باز هم راجع به رادیو زمانهچندی پیش راجع به رادیو زمانه مطالبی نوشته بودم (اینجا و اینجا) ولی اینروزها چند نکته برای من روشن نیست و آن اینکه مدتی است کیهان شریعتمداری مرتب از "براندازی نرم" به کمک دولت هلند از طریق ان جی اُ های زنان و همینطور رادیو زمانه و شهرزاد نیوز (یکی از سایتهای خبری "برانداز نرم" که هزینه آن هم همان ارگانی که هزینه رادیو زمانه را پرداخت میکند، تأمین میشود) مینویسد. مدتی هم هست که حسین درخشان به عنوان نیروی کمکی پشت جبهه به کمک این امنیتی و شکنجهگر سابق شتافته است و آندو به هر حرف و اندیشه دیگری به غیر از نظر آقایانی که در تهران به اریکه قدرت تکیه زده میتازند و برچسبهایی مانند وابسته و نوکر اجنبی و جیرهخوار و ... به دلخواه خودشان به دگراندیشان میچسبانند. یادتان میآید که روزنامه نگاران ایرانی پس از برگشتن از هلند چگونه سیم جیم شدند؟ یادتان میآید که چگونه از سفر خبرنگاران و فعالین زنی که به دعوت شهرزادنیوز برای کلاس آموزشی به هند ممانعت به عمل آمد و به بهانه اقدام علیه "امنیت ملی" چهارتای آنها دستگیر شدند؟ فکر کنم که آنها هیمن روزها هم دادگاهی خواهند شد. خوب مگر رادیو زمانه همان رادیویی نیست که با پول دولت هلند یعنی همان شیطان کوچک* و دیگر موسسات امپریالیستی برای "براندازی نرم" راه اندازی شده. پس چگونه است که آقای درخشان برای این رادیوی "برانداز" نوشتهای میفرستد و آنها هم آنرا درج میکنند ( خوب البته میدانم که خط فکری این مقالهء آقای درخشان دقیقاً سیاستهای رادیو زمانه را نمایندگی میکند ولی خوب باز هم جای سوال دارد که چرا بدون هیچگونه توضیحی از کسی که وجود این رادیو را در خط اجرای سیاستهای "نئوکانها" در ایران میبیند و به زیر سوال میبرد، نوشته ای درج میشود؟) البته که حتماً آقای درخشان حق الزحمه ای دریافت نکرده اند چون این پول حلال نیست و از سوی دولت هلند و موسسات امپریالیستی که میخواهند بساط "پست کلنیالیزم" را در ایران براه اندازند تامین شده است. حالا که به اینجا رسیدیم، میخواهم یک سوالی را که مرتب ذهن مرا قلقک میدهد را هم مطرح کنم و آن اینکه چگونه است که آقای مهدی جامی (مدیر رادیو زمانه) بدون هیچ سیم جیم شدنی راحت به ایران سفر میکند و برای ایشان هیچ یک از آن اتفاقهایی که برای خبرنگاران و فعالین زن به بهانه ارتباط با رادیو زمانه و شهرزادنیوز روی داد، پیش نیامد؟؟ هوم... دارم یواش یواش به نتایج شومی میرسم، شما چه؟ . ************* . *- تیتر اصلی چنین بوده است: "پول شیطان کوچک (هلند) را نمیخواهیم". نویسنده این مقاله توماس اردبرینک ژورنالیست هلندی است، که همسر ایرانی دارد ( نيوشا توکليان ) و در ایران زندگی میکند ... فکر میکنم چلوکبابی های نزدیک دفتر کیهان کار خودشان را کرده اند. Labels: رادیو زمانه ![]() Saturday, June 02, 2007سالروز تولد یک اصطلاح در زبان آلمانی![]() در اینمورد قبلاً نوشته بودم، ولی از آنجائیکه امروز چهلمین سالروز کشته شدن دانشجوی آلمانی که به همراه دانشجویان ایرانی برای اعتراض به دیکتاتوری و بی عدالتیهای رژیم شاه در تظاهرات شرکت کرده بود میباشد، بار دیگر آن واقعه را یادآور میشوم. اصطلاحی در زبان آلمانی وجود دارد که از دوم ژوئن سال ١٩٦٧، بعد از سفر محمدرضا پهلوی و فرح دیبا به سرزمین ژرمنها در این کشور معمول گردیده است. آن اصطلاح و یا لقب Jubelperser که معنی لغوی آن "هوارزن ایرانی" است. در زبان فرانسه کلمهای وجود دارد به نام claqueur که معادل انگلیسی آنهم claquer است، در زبان فارسی عامیانه هم از اصطلاحاتی مانند " کفزن" و یا "سیاهی لشگر" استفاده میکنیم ولی هیچکدام مفهموم Jubelperser را نمیرساند.ولی علت آنکه چرا در زبان آلمانی مدرن "هوارزن ایرانی" جاافتاده است به این خاطر است که در طی ملاقات دوم ژوئن ١٩٦٧ دیکتاتور ایران و همسرش از برلین، مأموران اعزامی ساواک از ایران که میبایست به عنوان ایرانیان هوادار رژیم در خیابان برای شاه و شهبانویشان هورا میکشیدند متوجه میشوند نیروی آنچنانی در مقابل مخالفین نیستند. آنان به دنبال اجرای طرح " ب" چماق بدست ( به عکس توجه کنید) به دانشجویان ایرانی و آلمانی معترض که علیه این دیدار و همینطور سیاستهای شاه و آمریکا در ایران دست به تظاهرات زده بودند حملهور میشوند. در پی آن درگیری ایجاد میشود که با مداخلهء پلیس یک دانشجوی آلمانی کشته میشود (Benno Ohnesorg ).یعنی تصور بکنید که یک عده از ایران به آلمان میآیند تا هورا بکشند و به قول خودمانی روی معترضین را کم کنند و بعد آنقدر به قدرتهای پشت پردهء خود اطمینان داشتهاند که در خاک آلمان با چوب و چماق به جان دانشجویان حتی آلمانی میافتند (و خوب حتماً حقوق پاداش اضافی گرفته و سرراه برگشت خود سوغاتی هم خریدهاند ) . در هر صورت جالب است که بدانید فردای آنروز شاه برای اینکه شهردار آنزمان برلین را که حسابی از این واقعه متأثر بوده ( البته شاید بیشتر به این خاطر که باید به ملت و و دولت و پارلمان به علت وقوع این حادثه جواب پس میداده است) دلداری بدهد در مقابل خبرنگاران میگوید:« ناراحت نباشید این چیزها در کشور ما عادی است و هر روز اتفاق میافتد». خوب حالا با این توصیفات انتظار داشتید به جای خمینی و احمدی نژاد آدمهای دموکرات بر مسند قدرت در ایران تکیه بزنند؟ خلاصه اینکه از آن تاریخ به بعد درکشور آلمان در اجتماعات، گردهمایی و مراسمها خواه سیاسی، ورزشی و یا صنفی وقتی که احساس شود عده ای مزدگرفته دست به اقداماتی از قبل طرح شده میزنند، آنها به لقب " هوارزنان ایرانی" مفتخر میشوند. ما اینیم دیگه! کدام ملیتی به غیر از ما میتواند در زبان آلمانی از اینگونه اصطلاحات بسازد؟
![]() Friday, June 01, 2007دوران قرون وسطی در ایران اسلامی![]() چه کسی بود میگفت ما در دوران گذار به سر میبریم؟ اگر من بودم حرفم را پس میگیرم. ما در دوران قرون وسطی اسلامی به سر میبریم. خوب به این عکس نگاه کنید. و بعد هم حتماً این نوشته خانم منیره برادران را در زیر بخوانید: .... «ارتقای امنیت اجتماعی» یا نقض حقوق شهروندی* / منيره برادران . اگر تصاویر صحنههايی از رفتار پلیس را در حال ارتقای امنیت اجتماعی ندیده بودم، این خبر هم مثل دهها خبری میشد که ماندگاریشان در حافظه تنها همان لحظهای است که میشنویم یا میخوانیمشان. در جای خالی گزارشهای نانوشته یا غیرمجاز، گاه فیلم و تصویر، فریب کلمات آراستهی خبری را برملا میکنند. تصویرها مردانی را نشان میدهند در اونیفورم پلیس. عدهای نقاب به صورت کشیدهاند و تعدادی از آنها کلاه ایمنی به سر دارند. آنها مردان دیگری را که همگی پیژاما و عرقگیر به تن دارند، در حلقهی خود گرفتهاند. بر گردن یکی از اینها آفتابه بسته شده است. دیگری را روی هوا بلند کردهاند. چماق بلندی را میبینیم و صورتهای پچییده در درد و دستانی که از پشت بسته میشوند. یکی را لگد میزنند. صورت کسی خونین است. تعدادی را رو به دیوار نشاندهاند. جمعیت زیادی هاجوواج تماشا میکنند.زمان صحنه، شب است. ظاهراً دستگیرشدگان فرصت نیافتهاند که لباس عوض کنند. در خبر هم آمده که یورش، شبانه صورت گرفته است. خشونت صحنه سهو و یا خودسری مأموران نیست. فرمان سردار رادان است که تأكيد كرده بود كه «با اراذل و اوباش به صورت خشن برخورد میكنيم.» و فرماندهی نیروی انتظامی از دستگیری ۱۰۰ تن از افراد خطرناک و یکهزار نفر از نوچهها و افرادی که تحت تأثیر آنها هستند خبر داد. منبع: رادیو زمانه ![]() |
![]() |