<$BlogRSDUrl$> Javaanehaa "جوانه ها"

Saturday, September 20, 2008


شهرزاد و شهرزادهای ایران زمین (3) 


داستان یک بازیگر: زهرا امیرابراهیمی

روزنامه کیهان به وضعیت فعلی یکی از بازیگران سینمای قبل از انقلاب ، پس از درج خبری از وی در مجله اینترنتی جدید آن‌لاین واکنش نشان داد.
این روزنامه کبرا امین سعیدی را «بازیگر معروف سینمای ابتذال» و شرایط کنونی وی را «سرنوشتی عبرت‌آموز» خواند.
کبری امین‌ سعیدی که در سینما به «شهرزاد» شهرت یافت، بر خلاف بسیاری از هنرمندان پیش از انقلاب که از ایران نقل مکان کردند یا در ایران ماندند و به فعالیت خود و دست‌کم به زندگی ادامه دادند، ماندگاری در وطن را برگزید و به مدد بی‌مهری‌های رایج روابط انسانی امروز خانه‌اش را به دوش می‌کشد و از کم‌ترین امکانات حیات نیز برخوردار نیست.

از لاله‌زار تا سینما

شهرزاد کارش را با رقصیدن در کافه‌های لاله‌زار شروع کرد.
عشق به تئاتر باعث ورود او به عرصه تئاتر می‌شود و تمرین تئاتر و رقص در تئاتر نصر، تئاتر دهخدا و تئاتر پارس را شروع می‌کند. بازی در فیلم «قیصر» مسعود کیمیایی، اولین حضور سینمایی او محسوب می‌شود.

حضور او در اکثر فیلم‌های فارسی آن زمان، حضور هنری و تاثیرگذاری قلمداد نمی‌شود. اما بازی ویژه او در دو فیلم «تنگنا»، اثر امیر نادری و «صبح روز چهارم»، ساخته کامران شیردل نشان می‌دهد که شهرزاد تنها یک رقصنده نیست. برای بازی در این دو فیلم، جوایزی از جشنواره سپاس به او تعلق می‌گیرد. حدود سال 1352در اعتراض به فضای فیلم فارسی از سینما دور می‌شود و شروع به ساختن فیلم کوتاه می‌کند.
فیلم «مانی و مریم» را در سال 1356 کارگردانی کرد و به این ترتیب می‌توان او را از اولین فیلمسازان زن ایران به حساب آورد.

شعر و ادبیات

شهرزاد پس از روی برگرداندن از سینمای تجاری به مانند یک روشنفکر در جامعه ظاهر می‌شود.
او دست به چاپ شعرهایش می‌زند. اولین کتاب شعرش با نام «با تشنگی پیر می‌شویم» در سال 51 منتشر شد.
داستان‌های کوتاهش توسط روزنامه آیندگان و کتاب جمعه به چاپ می‌رسند. رمان کوتاهی نیز با نام «توبا» منتشر کرد که به قولی به داستان زندگی خود او نزدیک است.
شعر شهرزاد که از دل زندگی آمده است، جامعه‌ای نابه‌سامان، رنج و فقر و اعتراض زنی شاعر را بیان می‌کند.
ابراهیم گلستان درقسمتی از نامه «سی سال و بیشتر با اخوان» که در سوگ «مهدی اخوان ثالث» نوشت، به خواندن قطعه‌ شعری از کتاب «با تشنگی پیر می‌شویم» برای «اخوان» می‌پردازد و احوال او را پس از شنیدن شعر بسیار منقلب بازگو می‌کند.

انقلاب اسلامی ، زندان ، آوارگی

پس از انقلاب اسلامی 1357، شهرزاد عضو کانون نویسندگان می‌شود.
در جریان اولین تظاهرات زنان در تهران در حالی که با دوربین هشت میلی‌متری‌اش مشغول فیلمبرداری از جریان بود، دستگیر شده و راهی زندان اوین می‌شود.
در بخشی از «کتاب زندان» که در سال 1377 به ویراستاری ناصر مهاجر انتشار یافت، خاطرات «مریم. الف» از شهرزاد در زندان به قلم درآمده است.
در این خاطرات از شکنجه‌ها و توهین‌هایی که به انگ رقاصه و بدکاره بودن در حقش به جا آمده یاد شده و آمده است: «شـهــرزاد به من گفت خوشحال است از این که اکنون در کانون نویـسـنـدگان کار می‌کند و می‌کوشد به طور منطقـی و اصـولی گذشتـه‌اش را نـقـــد کند.»
اما پس از آزادی در بی پناهی و پریشان حالی، روزگار سختی را می‌گذراند. همکاران و دوستان دور و نزدیک او را به حال خود رها می‌کنند.
برای چند سالی از ایران می‌رود، اما دوری‌اش از ایران چندان دوام نیاورده و بازمی‌گردد.
آخرین باری که به‌طور رسمی از او یادی می‌شود، زمانی است که پوران فرخ‌زاد، خواهر فروغ فرخزاد کتاب «کارنمای زنان کارای ایران، از دیروز تا امروز» را نوشته و منتشر می‌کند.
در بخش کارنمای شهرزاد پس از ذکر فعالیت‌هایش، چنین آمده است:
«او در 1353 به دلیل نامعلومی با خوردن قرص‌های خواب‌آور به زندگانی‌اش پایان داد.»
شهرزاد اما زنده است.
زمانی با انجام کارهای جنبی مانند پرستاری و فروشندگی در بازار و امروز با نود هزار تومان کمک ماهیانه خانه سینما زندگی می‌گذراند و سروده‌های منتشر نشده خود را به روی هم انبار می‌کند.

Labels:





گیرم که درباورتان به خاک نشسته ام، و ساقه های جوانم ازضربه های تیرهایتان زخمدار است، با ریشه چه میکنید ؟ گیرم که در سراین باغ بنشسته در کمین پرنده ای، پرواز را علامت ممنوع میزنید، با جوجه های نشسته در آشیان چه میکنید؟ گیرم که میکشید، گیرم که میزنید، گیرم که میبرید، با رویش ناگزیر« جوانه ها » چه میکنید؟



صفحه اول


تماس



آرشیو




همسایه ها


Weblog Commenting by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?