مانی محترم، فعلاً اینرا ( که از جایی کش رفته ام را) از صادق هدایت داشته باش تا سر فرصت ( البته در حد سوادم و اطلاعاتم ) با تو به گفتگو بنشینم!
اضافه کنم که من این متن را تنها به این جهت در اینجا میآورم تا گواهی باشد بر ادعایم مبنی بر مهم بودن شهروند آگاه، مدافع و حافظ حقوق فردی و اجتماعی خود، در امر تکامل و پیشرفت روبه سعادت جوامع انسانی.
.
.
در «توپ مرواری» آمده است:
«... ما در اثر سالها تجربة تلخ دریافتیم که مردم دنیا خوشباور و احمق و تو سریخورند، و عقلشان به چشمشان میباشد، و همچنین دنیا خر تو خر است. اگر ما از حماقت مردم استفاده میکنیم گناه از ما نیست، چشمشان کور شود و دندهشان نرم، اگر شعور دارند بزنند و پدرمان را در بیاورند ـ اما حالا که ریگی به کفش دارند و قلدرپرستند، پس فضولی موقوف ... ما هم بیکار نمینشینیم و با قصة "بیبیگوزک" سرشان را گرم خواهیم کرد. چنان آنها را ترغیب به گذشت و فقر و فاقه و صوفیگری و مرده پرستی و گریه و بافور و توسریخوری میکنیم، که دست روی دستشان بگذارند و بگویند: باید دستی از غیب برون آید و کاری بکند، اما این دست، دست ما خواهد بود. ما، ترک دنیا به آنها میآموزیم و خودمان سیم و غله خواهیم اندوخت ... همیشه برای اینکه تاریخ عرض اندام بکند، یک تپز یا گرز یا ... بمب اتمی برهان قاطع است. چنانکه حضرت خاتم النبیین میفرماید: انا نبتی باالسیف، آنوقت چند نفر رجاله لازم است که به اسم خدا ... سینه بزنند و خود را نگهبان قانون معرفی بکنند و تودة عوام ... را با اشتلم و بیم دوزخ و امید بهشت بفریبند. این تودة گمنام هم که اسیر شکم و زیر شکمش است، کورکورانه از آنها اطاعت خواهد کرد. و به پای خود به کشتارگاه میرود. به این طریق تاریخ عوض میشود. اما چرا علم شریف تاریخ (تداوم) مییابد؟ برای اینکه وقاحتها و پستیها و سستیها و مادر قحبهگیهای بشر ( داوم) دارد. جانواران بت نمیپرستند، قلدر نمیتراشند، و به کثافتکاریهای خودشان نمیبالند، برای همین تاریخ ندارند ... هر قلدری وقیحتر و درندهتر باشد، بیشتر کشتار و غارت بکند، و پدر مردم را در بیاورد، در صفحات این تاریخ، عزیز چسانهتر است و به اصطلاح نامش جاویدان میشود ....»(ص. ٩٤-٩٣)