١- بدبخت سرزمینی که قهرمانی ندارد.
٢- بدبخت سرزمینی که احتیاج به قهرمان دارد.
این هردو جمله از برشت میباشد که در نمایشنامه " زندگی گالیله " آمده است.
جمله اول از سوی آندرا ( پسر خدمتکار و از شاگردان گالیله) که به ایدهها و آرمانهایش وفادار باقی میماند و در نگاهش گالیله، برخلاف اینکه در دادگاه حرف خود را پس میگیرد، هنوز قهرمان است ولی قهرمانی دیروزی که زمانش گذشته. و جملهء دوم از خود گالیله است که به خاطر فشارهای روحی و جسمی که به وی وارد کردهاند و همینطور چون به خاطر ترس از مجازات کلیسا حرف خود را در دادگاه فرمایشی پس گرفته به شدت نادم، افسرده و درهم شکسته است.
حالا سئوال من این است که این جملات تا چه حد به ما و شرایط ما ربط پیدا میکند؟ چرا مدام ما به خصوص جملهء دوم را از هموطنانمان میشنویم؟ آیا همه کسانی که این جمله را استفاده میکنند یک منظور مشترک را بیان میکنند؟ شما چه فکر میکنید؟