$BlogRSDUrl$>
Tuesday, December 12, 2006سروده ای از بابک اسحاقی![]() تو میگوئی که قتل قوم سرگردان دروغه! هزاران تن درون کورهء سوزان دروغه! گلوله بر دل مادر که نوزادش به آغوش، نگاه کودکی بر مادر بی جان دروغه! اروپا و زمستانی دراز و سرد و سوزان تن عریان زنهای بدون جان دروغه! حمام گازسمی در دل شبها دروغه! سرشک کودکان زخمی و حیران دروغه! جوان و پیرو کودک در صف تیرو گلوله، جوان و پیرو کودک در صف تیرو گلوله یتیمان به جا مانده از این یاران دروغه! تو میگوئی بنای سرد اردوگاه آوشویتس و بانگ چکمهء بیداد سربازان دروغه! خروش نالهء غمگین میلیونها یهودی ز خونین خاک نازی پرور آلمان دروغه! ولی آیا ستم بر ملت ایران دروغه؟ به نام دین به دار افکندن یاران دروغه؟ به جرم حق نوشتنها قلم را سر بریدن بگو هر روز قتل روشناندیشان دروغه؟ زن ایرانی در فصل نبردی نابرابر زن ایرانی در فصل نبردی نابرابر برویش آن حجاب تیره پوشاندن دروغه؟ بگو آیا به زور تیغ و با تهدید چاقو به زندان بردن آزادی ایران دروغه؟ تو میگوئی و نیک هر مرد آزاده بداند، که گفتار حقیر حاکم نادان دروغه. . ............................................................ این ویدئو کلیپی است که این سروده را از آن آوردهام. و اینهم یک سایت مولتی مدیا برای ایرانیان آلمانی زبان!
|
![]() |
![]() |