Tuesday, October 31, 2006قانون کپی رایت و حق الزحمه نویسنده!![]() بعد از خواندن این مطلب یاد موضوعی افتادم: سه سال پیش در نمایشگاه کتاب فرانکفورت پای صحبت فاطمه مرنیسی نشستم. بعد از پایان برنامه رفتم و خودم را معرفی کردم و پرسیدم: آیا میدانی که مترجم کتابت ( زنان پردهنشین و نخبگان جوشن پوش، ترجمه ملیحه مغازهای) در ایران در زندان به سر میبرد؟ و آیا میتوانی کاری برای آزادی وی انجام دهی؟ با ناراحتی گفت آره میدانم ولی متأسفانه آنها (مترجم و ناشر) قوانین را رعایت نکردهاند تا بتوان از طریق قوانین بینالمللی اقدامی برای وی کرد، ولی وکیل من به من قول داده هر کاری که از دستش براید انجام دهد.
|
![]() Monday, October 30, 2006مردانِ وحشت ( نگاهی به بازندگان رادیکال)چندی پیش دوستی ترجمهء جزوهای از هانس ماگنوس انسنزبرگر، شاعر آلمانی را بدستم رساند که من آنرا جالب یافتم و خواندن آنرا به شما هم توصیه میکنم. پس از مدتی دل و دل کردن بالاخره دو قطعه از آنرا انتخاب کردهام که در زیر برایتان آوردهام:
- اما آن کسی که میخواهد بازندهی رادیکال را بهتر بشناسد، بیهوده نیست اگر که سری به تاریخ گذشته بزند. روند پیشرفت جهانی نتوانست فقر و نکبت انسانی را از میان بردارد. اما چهرهی آن را دگرگون کرد. در این دویست سال گذشته جوامع موفق حقوق و انتظارات و خواستههای جدیدی را تولید کردهاند. بدین ترتیب با عملکرد خود آن تلقی و تصور سنتی را کنار زدند که برای بشریت سرنوشتی تغییرناپذیر و از پیش تعیین شده قائل بود. این جوامع مفاهیمی چون کرامت انسانی و حقوق بشر را برجسته و در دستور کار قرار دادند. آنها مبارزه برای به رسمیتشناسی ارزش انسان را همگانی ساختند و نیاز برابریطلبی را گسترش دادند. گر چه هنوز این خواستهها جامه عمل نپوشیدهاند. از این گذشته، جوامع مترقی بساط این دانایی را فراهم کردهاند که در 24 ساعت شبانروز تمام ساکنین سیاره از طریق کانالهای تلویزیونی به این نکته پی ببرند که چه نابرابری وحشتناکی بر جهان حاکم است. به همین خاطر امر سرخوردگی مردمان جهان با این پیشرفت موجود افزایش یافته است. فیلسوف آلمانی (اودو مارکوارد) گفته، آنجاهایی که پیشرفت فرهنگی بواقع توفیق یافته و شّر و پلیدی کاهش پیدا کرده، این رخدادهای مهم کمتر باعث شور و شعف انسانها شدهاند. او در تداوم سخن خود میگوید که این دستاورد بصورت امر عادی تلقی شده و توجهات بسوی آن شّر و پلیدی برکشیده که هنوز در جهان باقی مانده است. پس در این جهان ما، پلیدیهای باقیمانده، تأثیر مزاحم خود را بیش از پیش بر افکار عمومی دارند. بواقع هر چه عناصر منفی در واقعیت کمتر موجودیت یابند، به همان اندازه وجود باقی عناصر منفی ناراحتکنندهتر جلوه میکنند. اما این فیلسوف آلمانی حق مطلب را درست ادا نمیکند. زیرا وی با نظر اغماض مینگرد. چرا که مسئلهی ما نه بر سر ناراحتی بلکه بر سر آن خشم قادر به جنایت کردن است. آن وسوسهای که مدام به جان بازنده میافتد، چیزی نیست جز قیاس وضعیتهایی که مقایسهشان در هر لحظه به ضرر او تمام میشود. با اینکه خواستهی به رسمیت شناخته شدن آدمی اساساً حد و مرزی نمیشناسد، ولی با شروع روند تحقق این خواسته بصورت اجتنابناپذیری میزان درد و رنجپذیری کاهش مییابد. اما از سوی دیگر تحقیر، هر چقدر هم که تحقیری کوچک باشد، تحملناپذیر میگردد. بنابراین با هر بهبودی که در وضعیت ما صورت میگیرد، میزان تحریک بازنده نیز بیشتر میشود. او مدام وضع بهتر را میبیند و کاری ندارد به اینکه خیلیها در موقعیت بسیار سختتری قرار دارند. در نظر بازنده رادیکال تنها کسی که مدام تحقیر و سرکوب میشود، فقط او است و نه دیگران. سؤال مبنی بر یافتن علل موقعیت ناجور او، درد و رنج وی را افزون میسازد. عللی که به هیچوجه ربطی به ایدههای او ندارند. برای همین او دنبال مقصر میگردد تا توجیهگر وضعش شود. مقصری که باعث و بانی قرعهی شوربختی اوست. - اما نام این ابرقدرتهای مهاجم و نامرئی چیست؟ با اینحال پاسخ به این سؤال عظیم، کار آسانی نیست که آدم منزوی به تنهایی بتواند انجامش دهد. اگر برنامه ایدئولوژیکی به کمک او نیاید، آن فراافکنیهای او به هیچ هدف و بسیج اجتماعی نمیرسد. او فقط در دور و بر خود بدنبال پاسخ و راه حل میگردد تا دشمنیابی کند. دشمن هم یا رئیس ناعادل است یا همسر گیج و جنزده یا فرزندان آتشپاره، همسایگان بدجنس و همکاران توطئهگر، کارمندان بیرحم یا آن پزشکی که گواهی دکتر نمیدهد یا آن معلمی که بی دلیل رفوزه میکند. آیا بدین ترتیب مسئله بر دسیسههای یک دشمن نامرئی است؟ به همین خاطر کافی است که بازنده به همان تجربههای روزمره خود رجوع کند و توجیه عمل بیابد. او میتواند از شایعات شنیده برای خود استدلال بتراشد. زیرا برای ساختن یک پندار بدرد بخور، مدارک و استدلال بسیار لازم نیست. از همینرو بازنده، برای بنای ساختمان مقصود و توجیه خود، سراغ همان موادی میرود که در محیط اطرافش ریخته است. آن نیروهای تهدیدگر که برای صدمه به جان وی متمرکز شدهاند، پشت کوه قایم نمیشوند و در انظار حاضرند. این نیروهای خطرناک بطور معمول خارجیان هستند، یا مأموران امنیتی یا کمونیستها، یا آمریکاییها، یا سیاستمداران، یا کافران، و در بیشتر موارد، این دشمنان خیالی قوم و مذهبی جز یهودیت ندارند. یک چنین فراافکنی یا دشمنیابی، خیال بازنده را چند صباحی میتواند راحت سازد. ولی به طور اساسی او را آرام نمیتواند کند. بواقع در دراز مدت سخت است، اگر که فقط با سوءظن بخواهیم واکنشهای خود را توضیح دهیم و توجیه کنیم. چون گاهی حتا یک تلنگر کوچک یا بررسی اجمالی معلوم خواهد کرد که پیشامد تحقیر آدم تحقیر شده تقصیر خودش بوده است. زیرا احترامی که میخواسته به او گذارده شود بخاطر رفتار نامحترمش ممکن نبوده است. البته این عارضه را روانشاسان، میل اینهمانی بیمار با عامل بیماری نیز خواندهاند. در اینجا زمینه تشخیصهای کلیشهای، مبنی بر این که "همش تقصیر خودم است" یا "همهی گناه گردن دیگران است"، کارگشا نیستند. چون که گاهی هر دوی این تشخیصها با هم در یک شخص مصداق مییابند. آنهم شخصی که در یک دور باطل اسیر است و به کمک قوه فهم و تأمل خود نمیتواند از آن نجات یابد. در مورد بازندهی رادیکال باید گفت که او از این دور خود چرخیدن، یا اسارت در دور باطل، گاهی نیروی غیر قابل تصوری بیرون میکشد. راهی که این نیرو برای او میگشاید، ترکیبی از نابودی دیگری و نابودی خود، یا اعمال خشونت به دیگری و به خود است. از یکسو، برای نابودی دیگران جشن میگیرد. از سوی دیگر، آن روی سکه احساس قدرتمندی بینظیر وی چنین است که او را قادر به نابودی زندگانی خود میکند. زندگانی که براساس برداشت خود او ارزش چندانی نداشته است. جایزهی این قماربازی، برای بازنده رادیکال، در اینست که جهان بیاعتنا به وی، او را در لحظهای آماج توجه قرار داده که سلاح خودکشی را بکار انداخته است. در این میانه، رسانههای گروهی سهم ناسالم خود را ادا میکنند، زیرا بمدت 24 ساعت او را به محور توجه عظیمی بدل میسازند. تلویزیون بدین وسیله به رسانهی تبلیغ عمل او تبدیل میشود و باعث تکرار کار او توسط مُقلدان میگردد. همانطوری که در ایالات متحده امریکا معلوم گشته، وسوسهی تقلید این کار برای نابالغان بسیار بالا بوده است. ![]() به مناسبت يکصد و بيستمين سالگرد تولد ملک الشعرای بهار. در محرّم ، اهل ري خود را دگرگون مي كنند
از زمين آه و فغان را زيب گردون مي كنند گاه عريان گشته با زنجير ميكوبند پشت ، گه كفن پوشيده ، فرق خويش پر خون مي كنند گه به ياد تشنه كامان زمين كربلا جويبار ديده را از گريه جيحون مي كنند وز دروغ كهنه ي « يا ليتنا كنّا معك» شاه دين را كوك و زينب را جگرخون مي كنند خادم شمر كنوني گشته ، وانگه ناله ها با دو صد لعنت ز دست شمر ملعون مي كنند بر يزيد زنده ميگويند هر دم صد مجيز پس شماتت بر يزيد مرده ي دون مي كنند پيش ايشان صد عبيدالله سر پا ، وين گروه ناله از دست عبيدالله مدفون مي كنند حق گواه است ار محمّد زنده گردد ور علي هر دو را تسليم نوّاب همايون مي كنند آيد از دروازه ي شمران اگر روزي حسين ، شامش از دروازه ي دولاب بيرون مي كنند حضرت عبّاس اگر آيد پي يك جرعه آب، مشك او را در دم دروازه وارون مي كنند گر علي اصغر بيايد بر در دكّانشان در دو پول آن طفل را يك پول مغبون مي كنند ور علي اكبر بخواهد ياري از اين كوفيان، روز پنهان گشته ، شب بر وي شبيخون مي كنند گر يزيد مقتدر پا بر سر ايشان نهد، خاك پايش را به آب ديده معجون مي كنند خود اسيرانند در بند جفاي ظالمان، بر اسيران عرب اين نوحه ها چون مي كنند؟ تا خرند اين قوم ، رندان خر سواري مي كنند وين خران در زير ايشان آه و افسون مي كنند ![]() Thursday, October 26, 2006اُورهان پاموک و ناسیونالیستهای ترکسال گذشته بعد از سفری که به ترکیه داشتم در یاداشتی راجع به اُورهان پاموک اشارهای داشتم. وی چند روز بعد هم (٢٣ آکتبر ٢٠٠٥ ) از سوی جامعه ناشران آلمان که هر ساله همزمان با نمایشگاه بینالمللی کتاب در فرانکفورت جایزهء صلحی به نویسندهای اعطاء میکنند، برنده سال گذشته انتخاب شد. اورهان پاموک در سخنرانی که در کلیسای پالز ( این کلیسا اولین پارلمان کشور آلمان محسوب و به عنوان سمبل دموکراسی در این کشور شناخته میشود) به مناسبت انتخابش از سوی ناشرین آلمانی ارائه داد مرا بیشتر شیفتهء خود ساخت. تم محوری نوشتههای او تقابل مدرنیته و سنت و اسطورههای شرقی میباشد.
.... دوازدهم اکتبر ٢٠٠٦ ساعت یک وچهل دقیقه صبح بعد از یک روز طولانی که با مامان و بابام، دو خواهر و ... گشتی در شهر داشتیم و بعد از شام هم دو دست جانانه حکم بازی کرده بودم، خسته به اتاقم در هتل آمدم و از آنجائیکه ترکیه یک ساعت از آلمان جلوتر است حساب کردم باید در شبکه دو آلمان الان اخبار باشد. تلویزیون را روشن کردم و چند دقیقه بعد اخبار هم شروع شده و در مقابل چشمان متعجب من اعلام شد که اورهان پاموک برنده امسال نوبل در ادبیات میباشد و شرح کوتاهی هم از زندهگی و نوشتههای وی پخش گردید. با خوشحالی به خوابی شیرین رفتم. صبح اولین چیزی که به ذهنم بعد از باز کردن چشمهایم رسید اهداء جایزه نوبل به پاموک بود. شنگول حاضر شدم و طبق قرار قبلی با خانوادهام برای صبحانه روانه لابی هتل شدم. از آنجائیکه با مسئول رسپشین چند باری خوش و بش کرده بودم و اورا مردی اُپن یافته بودم، نزد خود فکر کردم میتوانم خوشحالی خود را با وی تقسیم کنم. تا همه جمع شوند رفتم جلونزد او، باروی خوشی مرا تحویل گرفت ولی همینکه گفتم من از انتخاب اورهان پاموک خیلی خوشحالم آنچنان صورتش درهم رفت که من باید خوشحال باشم که دم دستش یک کلت و یا ساطور و چاقویی نبود و اگر نه تکه بزرگهام گوشم بود. با ترس و لرز پرسیدم شما خوشحال نیستید؟ گفت نه و بعد از آنهم تا لحظه آخر روز اقامتمتان سعی میکرد موقع صحبت کردن با من به چشمان من نگاه نکند. این مسئله مرا کنجکاو کرد تا از دیگر کارکنان هتل و دیگر ترکهایی که آلمانی ویا انگلیسی میدانند نظرشان را بپرسم. یک عکاس هم که به طور مخفیانه و تصادفی از ما عکس انداخته بود و با اصرار میخواست آنها را به ما بفروشد بعد از اینکه متوجه شد ما شکارهای چاق و چلهای براش نیستیم سر صحبت را با ما باز کرد و خلاصه من آنرا به جایزهء نوبل کشاندم. او گفت ادبیات چیز بیخودی است و برای وی مسائل مهمتری وجود دارند واصلاً اهمیت ندارد چه کسی یک جایزهء ادبی را به خود اختصاص میدهد. نتیجه آنکه اکثر آنها از موضوع خبری نداشتند (برای نمونه مسئول رسپشین شیفت شب گفت نه اخبار گوش میدهد نه روزنامه میخواند زیرا که اولاً وقتش را ندارد دوماً اینطوری زندگیاش آرامتر است) و آنهایی که از آن اطلاعی داشتند یا مانند مسئول رسپشین شیفت روز مخالف آن بودند و یا بیتفاوت. از خود پرسیدم چگونه است که ترکها از یک سو میخواهند وارد جامعه اروپا شوند، ویا بر سر ورود به مسابقه ایورویژیون (Eurovision Grand Prix یک فستیوال موزیک درجه سه در سطح اروپا) سرودست میشکنند و... ولی از سوی دیگر برای یک پیروزی ادبی برای کشورشان آنهم کسی که نوشتههایش وسیعترین تاثیر را در شناختن ترکیه به جهانیان داشته ( آثار پاموک به ٣٥ زبان ترجمه شده و در ١٠٠ کشور به فروش رسیده است)، کسی که نشان داده ترکیه هم میتواند فرزندانی که میاندیشند به جامعه انسانی اهداء کند به علت وجود ناسیونالیسمی کور تا این حد بی تفاوت و حتی خشمگینند؟ ![]() Wednesday, October 25, 2006ایران صدو بیست میلیونی!در وبلاگستان میگشتم و حرص میخوردم که این جانیان بر قدرت تکیه زده در سرزمین گل و ببلمان، تنها به چاپیدن و حیف و میل کردن راضی نیستند و میخواهند یک فاجعه انسانی را هم در کارنامهء به غایت سیاهشان وارد کنند و آن تبلیغ برای رشد جمعیت است. تعجب میکنم آیا این مزخرفات از روی نادانی است؟ آیا اگر هدفشان را هم پیروزی اسلامشان بدانیم نمیبینند که اتفاقاً با ازدیاد جمعیت ضعیفتر هم میشوند آخر١٢٠ میلیون گرسنه آنهم در کشوری که مشکل آب و زیستمحیطی دارد و هرسال وخیم ترهم میشود، کشوری که تولید در آن ناچیز و آنهم رشدی منفی دارد و تنها به درآمد نفت وابستهاست و... آخر چگونه میتواند ازدیاد جمعیت پیروزی برای مسلمانان هدیه آورد؟ واقعاً هدف آنها چیست و به کجا میخواهند بروند؟ درهمین رابطه این مطلب که نویسندهاش هم یک مسلمان پاکستانی است به دستم رسید، گفتم بد نیست آنرا با شما در میان بگذارم: . ? Why are Jews so powerful There are only 14 million Jews in the world; seven million in the Americas, five million in Asia, two million in Europe and 100,000 in Africa. For every Single Jew in the world there are 100 Muslims. Yet, Jews are more than a hundred times more powerful than all the Muslims put together. Ever wondered why .... . خودتان بقیه اش را دراینجا بخوانید! ![]() Monday, October 23, 2006اُورهان پاموکمیدانم دارم راجع به مطلبی کهنه سر صحبت را آغاز میکنم، ولی از آنجائیکه اورهان پوماک یکی از نویسنده های مورد علاقه من است و من در روزهائی که باید خوشحالی خودم را از انتخاب وی برای دریافت جایزه نوبل به شما اعلام میداشتم دستم از اینترنت کوتاه بود، نمیتوانم از آن به راحتی بگذرم و میخواهم در این مورد هر چند کوتاه و با استفاده از نوشته های دیگران اشاره ای داشته باشم : . پاموک برداشت هایش را با معنا شارژ می کند - بخش دوم . ضمناً از آنجائیکه من در زمان اعلام خبر دریافت جایزه ادبی نوبل از سوی اورهان پاموک در ترکیه بودم، شاهد واکنشهای ترکها در اینمورد بودم که در پست بعدی ام یرایتان شرح خواهم داد.
![]() Saturday, October 07, 2006![]() Thursday, October 05, 2006شبِ بعد از انقلابدر پست ماقبل آخر به تشابهات دو رژیم پهلوی و ولایت فقیه اشارهای کرده بودم، در همین رابطه در اینجا فیلمی را دیدم که دیدن آنرا به تک تک ایرانیان توصیه میکنم. . این هم لینک مستقیم آن: شبِ بعد از انقلاب
![]() Wednesday, October 04, 2006نمایشگاه کتاب فرانکفورت![]() امروز نمایشگاه کتاب فرانکفورت افتتاح شد. میهمان و یا تم محوری امسال هنوستان است. داشتم در روزنامه مقالهای در این رابطه میخواندم که حیفم آمد این قسمت آنرا با شما در میان نگذارم: ... در هندوستان هم مانند دیگر کشورهای بَسته (سنتی)، اروتیک موضوع تقریباً دائمی مردم میباشد. در بعضی از کتابفروشیها کتابهای مربوط به اروتیک و سکس سروته در قفسهء کتابها قرار گرفته تا نتوان عنوان کتاب را سریع تشخیص داد. با اینحال از همین طریق میتوان تشخیص داد که کتابهائی که واژگون در قفسههای کتابفروشیها قرار دارند یکجورائی به سکس مربوط میشوند، حال چه علمی و چه هنری و خلاصه آنچیزی که سروته قرار داده شده حتماً جالبه! ![]() تشابهات![]() |
![]() |