$BlogRSDUrl$>
Monday, August 07, 2006تذکراتی در بارهء "رادیو زمانه و چند نکته"![]() دوستان، من نه آقای مهدی جامی را فرداً میشناسم و نه با ایشان احساس خاص دشمنی و یا پدرکشتهگی دارم. ایشان نه جای مرا تنگ کرده و نه حقی را از من ضایع کردهاند. من تنها و تنها مشاهدات خودم را با شما درمیان کذاشتم. این مشاهدات میتواند با سلیقه و نظر بعضیها جور درنیاید و مرا مغرض و کج سلیقه قلمداد کنند، همانطور که برای من هم نظرات بعضیها کج و معوج جلوه میکند ولی من هیچگاه نگفته و نمیگویم خاموش و فقط این من( و ماییم) که میتوانم (یم) اظهار نظر کنم (یم)، برخوردی که این چند روز با من شد. مگر معتقد به وجود رنگین کمان نیستید؟ مگر نمگوئید انتقاد باید باشد؟ من بدینوسیله میخواهم بگویم صداهای دیگری هم وجود داشته و دارند ولی فرصت ابراز کردن و نشان دادن رنگین کمانشان به آنها داده نشده و نمیشود. برای تشریح فرضیهام از حذف دگراندیشان لائیک مثلا ً از دوران مشروطیت و یا دوران پهلوی که روحانیون (و یا کسانی مثل علی شریعتی) تنها بخشی از دگراندیشان بودند که امکان وجود و فعالیت و ارتباط داشتند، شروع نمیکنم که این نوشته به درازا نکشد، و از همین انقلاب فرهنگی شِکوِه آغاز میکنم. انقلاب فرهنگیای که با طرح و نقشهء سروشها و معینها ساخته و پرداخته شد تا استادان، دانشجویان و دگراندیشان لائیک حذف شوند. میدانیم که چگونه و با چه مشقاتی هر کس توانست به دیار دیگری روانه شد ( که پرداختن به این موضوع هم یکی از خطِ قرمزهای نظام است) و یا اگر نخواست و یا نتوانست فرار کند به دست خودیها گرفتار آمد. بله انقلاب فرهنگی موفق بود و به اهداف خود رسید. بعد از آن هم خودیها در سالهای دههء شصت در وحله اول با درهم شکستن فردیت و در قدم بعدی این حذف و تصفیه فیزیکی در زندانها و سیاهچالها با شکنجههای جسمی و روحی شروع کرده و با اعدامهای دسته جمعی تابستان ٦٧، آنرا به نقطهء اوج خود رساندند. البته که ما فریب آقای گنجی هم نمیخوریم آنجا که وی میگوید چون آنها خشن بودند ما هم خشن شدیم، چرا که میدانیم جز تعدادی از وابستهگان مجاهدین، خشونت را اعمال نکرده و اصلاً در دستور کارشان نبود. و باز یادمان نمیرود که این فقط مجاهدین نبودند که سرکوب شدند. و بعد دستور رسید که این قتل عامها خط قرمز نظام است و هیچ احدی نباید از آن کلمهای به زبان بیآورد. جام زهر خورده شد و جنگ با عراق به پایان رسید. روزنامهها و نشریات رونقی گرفتند ولی آیا به غیر از خودیها میتوانستند دست به قلم ببرند؟ آیا دگر اندیشان لائیک اجازه داشتند که بگویند چه میاندشند و چه میگویند؟ آیا میتوانستند به مانند خودیها تجارب روزنامه نگاری کسب کننند که بعدها وقتی فشارها در داخل زیاد شد ( که اتفاقاً یکی از دلایل موفقیت توتالیترها به غیر از دولت خودی وجود نشریات و قلم به دستان خودی و حفظ همان خط قرمزها بود)، موفق شوند هنوز پایشان به لندنها نرسیده به استخدام بی.بی.سیها درآیند؟ بله اصلاحطلبان ( و یا نواندیشان دینی) تنها بخشی از دگراندیشان بودند و هستند که اجازهی فعالیت و داشتن رسانه را داشته و دارند و از یک حاشیهی امنیتی برخوردارند. بخشهای دگراندیشان سکولار چنین اجازهای نداشته و ندارند و اصلاً برای حکومت قابل تحمل نیستند (قتلهای زنجیرهای، اتوبوس مرگبار نویسندهگان). در ایران امروز هم تنها این بخش از دگراندیشان هستند که به رسانهها دسترسی دارند و صد البته هم هیچوقت ریسک تحقق عملی شعار "ایران برای همهی ایرانیان" را نمیکنند. چرا که بخشهای بزرگی از روشنفکران سکولار در داخل کشور هستند که خشونتطلب و هرج و مرجطلب هم نیستند اما کوچکترین حرکت آنها تحمل نمیشود و به همین دلیا هم همکاری با آنها هزینه دارد. مثلا کانون نویسندگان با اینکه مطرحترین و مجربترین و پرسابقهترین نویسندگان و هنرمندان را در بر دارد حتی اجازهی یک جلسهی درونی خودش را ندارد. ولی اما چیزی را که من میخواستم بگویم این است که همین سیاست را رسانه های غربی ادامه میدهند. دگراندیشان ایرانی از نظر دولتهای غربی و رسانههای تابع آنان فقط و فقط از همین طیف است و اصرار هم دارند همین طیف را به افکار جامعه غربی معرفی کنند. یعنی در حذف فکری و فیزیکی دگراندیش لائیک با جمهوری اسلامی همکاری میکنند. در مورد رسانههای فارسی زبان که با کمک خارجیان به راه افتادهاند چه صادقانه نیک آهنگ کوثر میگوید: «اینکه چرا بسیاری از ما روزنامهنگاران شاغل در ایران که به خارج آمدهایم هنوز خطوط قرمزی را رعایت میکنیم که با محددودیتهای گروههایی مثل مشروطه خواهان، کمونیست کارگری، مجاهدین خلق و ...نمیخواند، شاید مورد سوال نویسنده وبلاگ باشد. فراموش نباید کرد که مخاطبان اصلی این رسانهها ایرانیان داخل کشور هستند. نهایت مدارای روزآنلاین و احتمالا رادیو زمانه برای این است که بتواند با خیال راحت با شخصیتهای منتقد داخلی (تأکید از من است) و همینطور مسؤلان حکومتی ایران هم مصاحبه کند، و مطمئنا جیغ و داد و فحش و ناسزا، هر چند بر حق نمیتواند به ایجاد فضایی بازتر در ارتباط حرفهای کمک کند.» ( البته شما هم به مانند من لودِهگی و دشنامهای آنرا نادیده بگیرید، نیکآهنگ کوثر است دیگر.) آیا تصادفی است که نشریاتی مانند الفبا، زمان نو، نیمه دیگر، چشمانداز و ...تنها به این دلیل که حمایت و پشتیبانی مالی از این ارگانها و سازمانهای "مستقل" غربی نمیشوند عمری طولانی ندارند و یکی پس از دیگری تعطیل میشوند. زمانی رضا مرزبان نشریهء خبری تحلیلیای را در اروپا منتشر میکرد که من دانشجو با هزار زحمت نه تنها قیمت اشتراک آنرا از پیش میپرداختیم بلکه کمک مالی هم میکردم ولی باز هم به خاطر اینکه از جای دم کلفتی حمایت نشد دوامی نیآورد و تعطیل شد. آیا تصادفی است وقتیکه نشریه اینترنتی "روز آنلاین" به راه میافتد فقط طیف خاصی هستند که دارای تریبون میشوند؟ همانطور که پروژه وبلاگنویس پست مدرن ما که به صیغه معتقد است برای مقطع دکترا در آمریکا پذیرفته میشود. همانطور که کسانی مانند ادوارد سعیدها و حمید دباشیها به عنوان شرق شناس در غرب شناخته میشوند و در داخل فردیدها میگویند که صادق هدایتها در چالهء هرز ادبیات فرانسه سقوط کردهاند. همانطور که ناجم والی نویسندهء عراقی زمانی که در نمایشگاه کتاب فرانکفورت کتاب خود را معرفی میکرد از فرصت استفاده کرد و رو به خبرنگاران با چشمانی اشکبار ضجه میزد و می گفت: من ازشماها گله دارم، شما ژورنالیستهای غربی از اعراقیها همان تصویر را ارئه میدهید که دولتهایتان میخواهند. شما ازمجامع روشنفکری و یا مثلاً از جمعهای زنان سکولار اعراق گزارش تهیه و منتشر نمیکنید. آری دوستان، اینگونه است که وقتی من در جمع ایران و شرقشناسان آلمانی مطرح میکنم که دول غربی و اتحادیه اروپا در برخورد و مقابله با رژیم ایران بر سر مسئله هستهای باید که نقاط ضعف این رژیم یعنی نقض حقوق بشر و سرکوب و مورد تبیعض قرار گرفتن قانونی زنان را در دستور کار خود قرار دهند، آنرا نه علمی میدانند و نه عملی. چرا که حقوق بشر را و موقعیت زنان را (به مانند دیگر پست مدرنها) در هر جامعهای نسبی میبینند و نه ینیورسال. آری دوستان، غرب ایران لائیک نمیخواهد، غرب شرق را لائق لائیسیته نمیداند. غرب پست مدرن، شرق صوفی را دوست دارد، و میخواهد همانطور که تا به امروز شرق نگاهش رو به آسمان بوده و نتوانسته جلوی پای خود بر روی زمین را ببیند همانطور در عالم هپروت خود بماند. من در توانائیهای و معلومات آقای مهدی جامی و یا امثال نیک آهنگ کوثرها شک ندارم ولی میخواهم بگویم این تنها توانائی آنان نبوده که موفق بودهاند بلکه وابستگیشان به طیف نظری خاص که از سوی موسسات مطبوعاتی مستقل و غیر مستقل تنها آنان هستند که دگراندیشان شرقی را نمایده گی میکنند، هم بوده که عمل کرده است. صحبت من اصلاً به اینکه آیا این برنامه رادیویی موفق خواهد شد یا نه نیست. من منظورم این نبود که برنامه "رادیو زمانه" باید چنین و چنان باشد تا برای انتقاد از آن اول میبایست منتظر مینشستم تا ببینم چه خواهد شد. من همانطور که گفتم مشاهداتم را در میان گذاشتم. Labels: رادیو زمانه
|
![]() |
![]() |