
اولاً برای اینکه مقداری روشنتر نظراتم را بیان کرده باشم و دوماً در بسط بحث با دوستانی که محبت کردهاند ونظراتم را نقد کردهاند، لازم دیدهام نکاتی را شرح دهم:
١- من به عمد کلمه "مین ستریم" به کار بردم چرا که این اصطلاح به معنی همان تودهها نیست. چون توده همیشه در فرهنگ فارسی به قشرهای تحتانی جامعه و یا مثلاً زحمتکشان تعمیم داده شده ولی من منظورم فراتر از آن است و حتی نخبهگان و تکنوکراتهاو دیگر اقشار و گروههای اجتماعی که رو به قدرت دارند و خود را با آنی که بر رأس امور است همراه میسازند را هم دربر میگیرد.
٢- توضیح من درمورد "مین ستریم" در دوران پهلوی دوم شاهدوست ( حتی بعضی موارد از اصطلاح شاهپرست هم استفاده میشد) بودن آنها بود و خوب از آنجائیکه شاه هم یک مسلمان بود که دست ابولفضل؟ ( یا یکی دیگر از مقدسین؟) همراه وی بود وضمناً یادمان هم نمیرود که حتی ما اسلام و روحانیت دولتی هم داشتیم از نا مسلمان بودن "مین ستریم" سخنی نگفته بودم.
٣- من بین لائیسته و سکولاریته تفاوت قائل میشوم و از آنجائیکه خود را یک لائیک میدانم از این به بعد هم اصطلاح لائیسته را که معتقدم شکل کاملتری از سکولاریته است به کار خواهم برد.
از نظر من یک ایرانی نمیتواند هم لائیک باشد و هم مسلمان مذهبی ( به عنوان کسی که مذهب را بر همه امور واجب میداند) ، چرا که از نظر من اسلام بر خلاف ادیان دیگر، دین و آئینی است سیاسی، و محمد تنها پیغمبری بوده که در ضمن ادعای پیامبری سیاستمدار هم بوده و حکومت کرده و حتی در امر حکومت جانشینانی هم داشته است ( موردی که در ادیان دیگر با آن روبرو نیستیم). برای همین هم در سرتاسر قرآن و احادیث و دیگر دستورهای دینی آشکار و به وضوح رهنمودها و اوامری در اجرای امور دنیوی درج شده است و این آن چیزی است که خیلیها به آن توجه ندارند. اسلام مسیحیت نیست که به مانند کانت میتوانی در عین اینکه به آن معتقد هستی برای امور دنیوی خردگرا هم باشی. به همین دلیل از نظر من کسانی مانند گنجی و یا اشکوری و کدیورمصلحان و رفرمیستهای دینی هستند و نه یک روشنفکر سکولار و لائیک. چرا که آنها میخواهند برای اینکه بتوان اسلام را به روز ( آپ دیت) گرداند تا بشود آنرا باز در امور دنیوی دخیل کرد، دقیقاً اموری را که به سیاسی و مدعی والی بودن در اسلام علنی و غیر قابل کتمان هست را کمرنگ و یا در جاهای حذف کنند و به آن هم عنوان "اسلام دموکرات" و یا تعبیر "دموکرات از اسلام" میدهند. البته که در این راه خط قرمزهایی هم خواهند داشت که از آنها نمیخواهند (نمیتوانند) عبور کنند، اگرچه خردشان به ایشان بگوید که آنها باید این و یا آنرا به زیر سؤال ببرند.
در صورتی که یک انسان لائیک مسئلهاش "آپ دیت"، رفرمیزه و یا اصلاح شدن دین و مذهب نیست. چیزی که یک روشنفکر لائیک را به خود مشغول میدارد جواب چراهایی است که در زنده گی اجتماعی و فرهنگی، سیاسی .... روزمره با آن روبرو شده است و برای توانائی در راه رسیدن به راه حل هم برای خود خط قرمزی قائل نیست.
به امید اینکه دوستان مرا با نقدهایشان راهنما باشند!