$BlogRSDUrl$>
Monday, June 26, 2006سفر، تجربه و دیگر چیزها ٣مسئلهای که مدتی است مرا به خود مشغول ساخته و در طی کنفرانس امسال بیش از پیش مرا متأثر ساخت دیدگاهها و نحوه تفکر نسل دومیهای ایرانیان است، یعنی کسانی که یا از پدر و مادری ایرانی در خارج از کشور متولد شدهاند ویا در سالهای کودکی به همراه خانواده به اینسو کوچ کردهاند. در همان کنفرانس ٢٠٠٤ ( برلین) که دختر جوانی از داشتن حجاب در مدارس حمایت میکرد و یا در وین (٢٠٠٥) و امسال د ر مونترآل که وکیل جوانی از دادگاههای شرع در کانادا حمایت میکرد. آنان را چه میشود؟ در آنان چه میگذرد؟ پس از مدتی فکر و تأمل و بحث با دوستان فاکتورهای وجود این پدیده ( گرایش پست مدرنیسمی در میان نسل دوم ایرانیانی که درخارج از کشور در رشتههای علوم انسانی تحصیل کرده و میکنند) را به شکل زیر جمع بندی میکنم:
١- وجود استادانی در دانشگاههای اروپا و آمریکا که با گرایشات پست مدرنیسمی و حامل تئوری "نسبیت فرهنگی" ( که در حقیقت از دل آن بر میخیزد) در تقویت و رشد این گرایش سهم به سزایی داشته و دارد، به خصوص در میان استاد و استادیارهای رشته مطالعات زنان و باز به خصوص در میان نوع ایرانی آنان ( مینو معلم، نیره توحیدی، هاله افشارو...) ٢- وجود احساس خود کم بینی و یا همان عقده حقارت ( پس از شکستها و سرخوردهگیهای به خصوص صد سال اخیر تارخ کشورمان) در میان ما پدر و مادرهای مهاجر ایرانی باعث شده است که گوش بچههای خود را اغلب با شعارهایی که ما ایرانیان اِله و بِله هستیم و این خارجیها هر چه دارند از ما دارند (دزدیدهاند) فرهنگ ما کهن و اینچنان و آنچنان است پر کنند که این باعث یک غرور کاذب شده و بدینگونه است که بخشی از نسل دوم ایرانی از آنجائی که در محیط کشور میزبان!؟ خود را پذیرفته شده احساس نمیکنند به دنبال یافتن هویت بومی و ... به دام تئوری نسبیت فرهنگی و حفظ فرهنگها و... افتاده و هیچ انتقادی بر این تئوریها را برنمیتابند چرا که هر گونه سؤال وتردیدی در گرایششان را تزلزل در هویتشان میابند و هم آنرا برخواسته از سیاستهای استعماری میدانند. ٣- وجود ته ماندهها و رسوبات از تفکرات دائی جان ناپلئونی، استالینی ( راه رشد غیر سرمایه داری) و یا جلال آل احمدی (غرب ستیزی، در کلیتش و هر آنچه بومی است خوب است)... در اذهان ما پدر مادرهای ایرانی و انتقال آنها به بچههایمان. ٤- وجود مؤسسات علمی، تحقیقی در کشورها اروپایی و آمریکایی که اینگونه گرایشات را از نظر انسانی و مالی پشتیبانی و آنرا تقویت کرده و رشد میدهند. چه از طریق داشتن پستهایی که بوسیله حامیان این نوع از تئوری جایگزین میشوند و چه در اختیار گذاشتن بودجه و یا بورسیه برای دانشجویانی که تزهای پایانی خود را در این زمینهها مینویسند. ٥- وجود سیاستهای ضد خارجی ( به خصوص ضد خاورمیانهای بعد از ١١ سپتامبر ٢٠٠١) در کشورهای اروپائی و آمریکائی که خود این عاملی است در تسریع و تقویت روند نکتهء دوم ذکر شده در بالا میان نسل دوم، و حتی جذب اهالی همان کشورها هم که از این نوع سیاستها ناراضی هستند به این گرایشات*. البته بسیار موارد دیگری را میتوان بر شمرد ولی به نظر من اینها از مهمترین آنها هستند. * در زمان داشجوییام یک همکلاس آلمانی داشتم که به شکل مفرطی از خارجیان حمایت میکرد و به هر وسیلهای باربط و یا بی ربط انزجار خود را از سیاستمدارن آلمانی اعلام میکرد، طوری که مرا به این فکر میانداخت که اگر این شخص از پدرو مادر خارجی در آلمان بدنیا آمده بود حتماً احساس خوشبختی میکرد تا اینکه حالا از پدر و مادری آلمانی. وی به من میگفت من حتماً باید با یک زن خارجی از یکی از کشورهای جهان سوم ازدواج کنم، چرا که من در هر صورت نمیتوانم همه محرومان را نجات دهم ولی شاید لااقل بتوانم یک زن محروم را از زندهگی اسفناکش نجات دهم. در آخر هم در یک سفری با یک زن ماداگاسکاری که دارای بچه هم بود ازدواج کرد.
|
![]() |
|