$BlogRSDUrl$>
Friday, April 21, 2006جلال آل احمدهای زمان مامدت یکسال است که وبلاگ مینویسم و در همین ایام هم مرتب هم به بعضی از وبلاگها سر میزنم و دوستان وبلاگی پیدا کردهام. و از آنجائیکه به قولی مشتری دائمی بعضیشان هستم، و خلاصه یک جورائی آنها بیشتر از افراد خانوادهام در وسعت دادن به دیدگاههایم و زندهگی روزمرهام نقش بازی میکنند، نسبت به نظرات آنان هم حساستربرخورد میکنم تا مثلاً نسبت به نظرات برادرم که خیلی هم دوستش دارم. یکی از این دوستان سیما است. سیما در توضیحی که در وبلاگش نوشته کاندیدای دکترای رشته مردمشناسی در دانشگاه استنفورد است. من مشتاقانه نظرات وی را میخوانم و از وی در خیلی از زمینهها آموختهام، به خصوص در زمینههای مربوط به زنان و همجنسگرائی. سیما از آنجائیکه در میدانهای زنان آسیب دیده کار کرده و تجربه آموخته با مهارت خارقالعادهای میتواند شرایط این گروه را در جامعهای مثل آمریکا توصیف و ریشهیابی کند. سیما به شدت تحت تأثیر نظرات ادوارد سعید در کتاب اُرینتالیزم میباشد و به نظر میآید که او همه اصطحکاکهای آمریکا و اروپا (غرب و یا اکسیدنت در مقابل اُرینت) با خاورمیانه و بخصوص ایران را از این زاویه میبیند. من اینجا لازم نمیدانم که مفصل بخواهم راجع به نقش ارتجاع و استبداد داخلی به عنوان به قول معروف " جاده صاف کن استعمار و امپریالیزم" داد سخن بگویم چرا که به نظر من از بدیهیات است. ولی چیزی را که نباید فراموش کنیم این است که برای پرداختن به معضلات کنونی ما باید و باید ریشه مشکلات را هم در خودمان جستجو کنیم باید در ایران جستجو کیم . نه در کاخ سفید. چرا که کاخ سفید همیشه از فرصتهای بدست آمده برای منافع خودش استفاده کرده یعنی کسانی این فرصت را برای آنان آماده کردهاند. یکی از این فرصتها پایین بودن سطح دانش و پایبندی به خرافات و جستجو کردن حل مسائل در آسمانها است. اگر همان زمان شاه، رژیم قدری فضای سیاسی را باز میگذاشت تا مردم از لحاظ سیاسی و فرهنگی رشد کنند، اکر میگذاشت نویسندهگان و شاعران حرفهایشان را بگوییند و تبادل نظر در سطحی وسیع در جامعه صورت بگیرد. آیا در سال ٥٧ مردمی پیدا میشدند که صورت نماد ارتجاع (یعنی خمینی را که دادن حق رأی به زنان را مساوی با رواج فحشا میدانست) را بر روی ماه ببینند؟ اگر احزاب و سازمانهای سیاسی و تشکلهای صنفی و مدنی اجازه فعالیت داشتند روزی میرسید که رئیس جمهور منتصب در جلسه سازمان ملل حلقه مقدس و نورانی به دور خود ببیند و آنرا هم با آب و تاب توصیف کند؟ و آیا سیما جان اگر این رژیم اینقدر در سرکوب نویسندهگان و شاعران، روزنامه نگاران ، زنان، دانشجویان، کارگران و....مجدانه تلاش نمیکرد و سرمایههای این مملکت را به جای ساختن بمب اتمی و دادن رشوه و زیر لفظی های جوراجور به روسیه و چین برای داشتن این تکنولوژی هستهای به باد نمیداد و به جای آن برای رفاه مادی و معنوی شهروندان این ملک خرج میکرد. و اگر نظرات مردم به هیچ گرفته نمیشد و فقط این نظرات مصباح یزدیها( در نبود دموکراسی) است که از حنجره حکومت بر میخیزد، و اگر شعارهایی مانند خواهان نابودی اسرائیل شدن و ....آن هم نه برای نجات فلسطینیان، چرا که تنها چیزی که فلسطینیان احتیاج ندارند یک گنده لات عربده کش است، و هزاران مواردی که تو هم حتماً انها را میدانی آیا به سر "کاخ سفید نشینان" میزد که بخواهند به ایران حمله کنند و یا آنرا شغال کنند؟ بهترین اسلحه برای مقابله با دشمن سرزمینی ( حال اینجا استثناعاً میگوییم رژیمی) مردم همان کشورند که با آگاهی و از صمیم قلب ( به خاطر منافع و مصالحی که با سر کار بودن آن رژیم دارند) در مقابل دشمن مقاومت میکند. ولی سیمای عزیز ما فقط و فقط غرب را مقصر میداند. و از آنجائیکه غرب همه این بدبختیها را به سر ما شرقیها آورده هر آنچه که از غرب میآید زاده سیاستهای استعماری است. یعنی همه دسترنجهای انسانهایی که که در دوران روشنگری و بعد از آن، مبارزات کارگران و زنان، بر سر احقاق حقوق فردی و شهروندی و رفاه عمومی که باعث شد در غرب پیشرفت در همه زمینهها در اواخر قرن ١٩ و بعد از آن سرعتی غیر قابل تصور به خود بگیرد، از دید سیما به هیچ گرفته میشود و نباید هم این ایدهها وارد کشوری مانند ایران شود چرا که در پشت همه آنها سیاستهای استعماری است. سمیا تا بدانجائی پیش میرود که دختر ١٥ ساله بسیجی را که خود را استشهادی جنبشی مینامد و حاضر است که به جای رفتن به مدرسه و ساختن آیندهای بهتر برای خود و همنوعانش، به خود مواد منفجره ببندد و خود و دیگرانی را که عقاید دیگری دارند و از نظر وی کافر ونجس هستند را به کام مرگ بکشد را، فمینیست بخواند ولی آذر نفیسی سکولار را ( تحصیل کرده غرب) سر سپرده استعمار قلمداد کند چرا که در نوشتن کتابش سلیقه روز غربیها را مد نظر داشته و خواسته کاسبی کند. من به این موضوع نمیپردازم که تا چه حد عینک ضد غربی، چشمهای دقیق دانشجوی دکترای مردم شناسی ما را، در مقابل پرداخت ریز و ظریف آذر نفیسی در توصیف توتالیتاریسم را بسته نگه داشته و دراینجا فقط یک سئوال دارم : سیمای عزیز چرا باید وضع ما به اینجا برسد که خانمی مثل آذر نفیسی در ایران نماند تا دانشجویان ایرانی با پژوهش و تحقیق و بدست آوردن ایده های مستقل با این خانم برخوردی انتقادی داشته باشند و این خانم مجبور باشد کشورش را ترک کند و در اینحا برای کاسبی (از دید تو) به خودفروشی فرهنگی دست بزند؟ بی جهت نیست که سیمای ما در دوران انتخابات سر از پا نمیشناسد چرا که مردم مستقل ما در حرکتی مستقل از امپریالیسم میخواهند سرنوشت خود را در دست بگیرند و در این میان هم وی با هر کس که از تحریم سخن میگفت به درشتی برخورد میکرد. چرا که از دید این آکادمیکر ایرانی که سالهاست در آمریکا به آن شیوهای که دلش میخواهد زندهگی میکند و ضمناً اجازه اینرا دارد که در ان جی اُ هایی که به اقشار آسیب دیده کمک میرساند و فراموش هم کرده که اکثر بودجههای این پروژهها (اگر چه کم و ناکافی) و حتی حقوق سیمای عزیز ما (اگرچه بخور ونمیر) از کاسه دولت پرداخت میشود، باید به جای بد و بدترخُب بد را انتخاب کرد. نمیگوید که این انتخابات اصلاً دموکراتیک نیست و اصلاً انتخابات نیست و انتصابات است، نمیپرسد چرا باید کسانی بیآیند و به من آکادمیکر بگویند تو فقط اجازه داری از میان این آشغال و آن کثافت یکی را انتخاب کنی، نمیپرسد چرا به جای فعالیتی در خشکاندن این مرداب باید در گسترش و تعمیق این منجلاب نقشی بازی کند و تبدیل شود به بوق ارتجاع داخلی. سیمای عزیز ما چیزی را که اصلاً نمیبیند و یا نمیخواهد ببیند اسلام سیاسی است و لغت اسلامیسم برای وی غریبه است. و دقیقاً به همین جهت در جریان کاریکاتورها فقط یکطرفه دید و به مصداق شعار آشنای "یک بار دیگر دست استعمار و غرب از آستین یک کاریکانوریست دانمارکی درآمد تا مسلمانان مظلوم را جریحه دار کند و..." سیما جان صد سال از انقلاب مشروطه میگذرد، من با مطالعات کمی که در این مورد داشتهام و رسول زادهها (اولین روشنفکری که در ایران علیه حکم اعدام نوشت، یکبار دیگرتوجه کنید در صد سال پیش)، میرزا آقا خان کرمانیها، طالبوف تبریزیها و غیرو را شناختهام، در یافتهام که افکار نوین به وسیله این روشنفکران یا از طریق مهاجران ایرانی در روسیه تزاری آن زمان و یا رفت و آمدهای خود آنان به اروپا و آشنائی با افکار و ایدههای لیبرالی و سوسیال دموکراسی به ایران راه باز کردهاند. و همان موقع بود که مرتجعین فریاد وای اسلاما و وای تخریب هویت ما بدست غربیان و غرب زدهگان سر دادند (بهت توصیه میکنم قدری در تاریخ ایران کنکاش کنی). در همان دوران بود که زنانی آزادیخواه (فمینیست) آن زمان توانستند به موفقیتهای هر چند ناچیز دست پیدا کنند تا اشخاصی مثل تو و من بتوانیم به مدرسه برویم و دیپلم بگیریم و در دانشگاههای خارج از کشور تحصیل کنیم و آنطور زندهگی کنیم که میخواهیم. ولی در همان زمان مرتجعین با مساوی قرار دادن مدارس دخترانه با فاحشه خانه و اینکه غرب و استعمار میخواهند جامعه ما رابه فساد بکشانند مدارسه دخترانه را به آتش میکشاندند و دختران دانش آموز و معلمانشان را با پرتاب سنگ مجروح میکردند. سیمای عزیز غرب فقط استعمار و جرج بوش نیست، غرب فقط جنگ ویتنام نیست اگر چه باید آنها را هیچوقت ، هیچوقت از مد نظر دور نداشت و با این جنایتکاران هم مبارزه کرد. ولی غرب منشور حقوق بشر دارد، غرب رعایت و احترام به حقوق فردی و دموکراتیک شهروندان زن و مرد دارد، غرب سکولار است، غرب آزدای احزاب، عقیده و بیان دارد و...البته که همه اینها در حد مینیمم است و در حدی مینیمم هم اجرا میشود، البته که همه اینها تا حد زیادی بر روی کاعذ است و به درستی اجرا نمیشود ولی سیما جان همین مینیممها بر اثر مبارزات و مجادلات هزاران هزار انسان و در طی سالیان سال بر روی کاغذ رفتهاند و کسی بر روی سینی نقره آنها را تقدیم نکرده است. پس باید که در حفظ آنها بکوشیم باید که در تعمیم آنها مبارزه کنیم و باید که آنها را برای همه انسانها بخواهیم و محدود به یک منطقه خاص نکنیم. در آخر سیمای عزیز کار ما که در خارج کشور هستیم خیلی خیلی سخت است میدانم ولی خوب اگر خواهان تغییریم باید که جور هندوستان کشیم. از یک طرف باید با استبداد و ارتجاع داخلی جنگید به گونهای که در کنار آمریکائیها و دیگر نیروهای استعمارگر قرارمان ندهند و از سوی دیگر میخواهیم مخالف استعمار و نیروهای اشغالگر باشیم و با هرگونه مداخلهگری در امور ایران به مبارزه برخیزیم ولی باید مواظب باشیم که ما را در کنار استبداد و ارتجاع داخلی قرار ندهند. دقیقاً به همین خاطر باید هشیار باشیم آنجائیکه به استعمار چنگ و دندان نشان میدهیم نباید جاده صاف کن آنانرا در داخل فراموش کنیم و ببینیم و بگوییم که چگونه سیاستهای آقایان نفت به این آتش میریزد و آنجائیکه با ارتجاع داخلی به ستیز بر میخیزیم گوشزد کنیم که نمیخواهیم چراغ سبزی برای امپریالیسم باشیم. سخت است ولی ما در جوامعی که در آن زندهگی میکنیم از امکانات زیادی برخورداریم که هموطنان ما از آنها بی بهرهاند ونباید در این موارد توان و امکانات خود را در حد داخل کشوریان پائین بیاورم و به همین خاطر از ترس اینکه مبدا آب به آسیاب دشمن بریزیم به مدد ارتجاع داخلی (که آنهم دشمن است) بشتابیم.
|
![]() |
![]() |