با تبریک سال جدید برای دوستان این وبلاگ و با آرزوی روزهای بهتر از این برای مردم میهنمان. در چند روز گذشته من در سفر بودم و به دیدن دوستان قدیمیام رفته بودم، دوستانی که مدتها آنان را ندیده بودم ولی در جریان حال و احوالشان بودم. در این سفراتفاقات جالب و قابل شرحی رخ داد که به مرور آنها را برایتان بازگو خواهم کرد.
١ - در این مدت من دوتا کتاب خواندم: - " پدر آن دیگری" از پرینوش صنیعی، اصلاً من از آن خوشم نیآمد نه از قلمش و نه شکلی که به موضوعی که اتفاقاً از نظر من در جامعهای مثل ایران پرداختن به آن خیلی مهم است (نقش تعلیم و تربیت در آنی که هستیم و خواهیم شد). این کتاب فقط از این نظر قابل تأمل است که شاید باعث شود ما در اطراف خودمان در این مورد حساس باشیم.
-" تهران شهر بیآسمان" نوشته امیر حسین چهل تن، قلمی مثل همیشه فوق العاده قوی و گیرا. موضوع آنهم به نظر من برای کسانی که در دوران انقلاب بزرگسال بودهاند و جو و فضای آن موقع را فراموش کردهاند و به خصوص برای جوانانی که دوران قبل از انقلاب را تجربه نکردهاند خیلی سودمند است. خواندن آنرا توصیه میکنم.
٢- در این سفر ملاقاتی داشتم با یکی از آشنایان قدیمی که اتفاقاً فیزیکدان و تخصصاش هم فیزیک اتمی است. خلاصه هر چی سئوال داشتم از وی کردم. در آخر ضمناً از دیلی تلگراف هم نقل قولی آورد مبنی بر اینکه درختهای جنگل مصنوعی لویزان را میخواهند قطع کنند (یا کردهاند؟)، چرا که میتوان از طریق اندازهگیری تشعشعات رادیواکتیو در این درختان به مقدار فعالیتهای اتمی آزمایشگاه لویزان پی برد.
٣- در این سفر دوتن از دوستان (مزدوج) خیلی نازنینی که همیشه در خیلی از موارد به خصوص مسائل سیاسی و اجتماعی مورد قبول من بودند و آنها را دلسوز مردم ایران میدانم را، طرفدار رضا پهلوی یافتم که مرا قدری افسرده ساخت. اینکه چپهای ما اشتباه کرده و میکنند، اینکه چپهای ما در عالم هپروت سیر میکنند، اینکه افکار و عقاید چپهای ما در سالهای چهل و پنجاه شکل گرفته و همانطور هم منجمد ماندهاند و امیدی هم به آنها نمیرود، اینکه چپهای ما..... دلیل نمیشود که به دنبال چاره دیگر نباشیم و رضا پهلوی را فردی دموکرات بنامیم، چرا که خودش ادعا میکند دموکرات شده است. من نمیفهمم حالا اگر قرار باشد از احزاب و سازمانهای قدیمی و سنتی ببریم چرا باید یکی از سنتیترین و عقب ماندهترین نیروها را تقویت کنیم؟ به خصوص که از نظر من این نیرو به مانند مار زخم خورده است و باید از به قدرت رسیدنش شدیداً واهمه داشت و تازه چرا حالا رضا پهلوی؟ چون پسر آن شاه است که هر چه میکشیم از خطاها و ندانمکاریها و جنایت و... وی میکشیم؟ و ضمناً این آقا یک بار نیآمده بگوید پدرم خطاهای زیاد و جبرانناپذیری را مرتکب شده و من از مردم ایران که به خاطر اشتباهات بابام این صدمات، مصائب و فلاکتها را متحمل شدهاند عذر خواهی میکنم. از بازماندهگان کسانی که پدرم در زندانها شکنجه و اعدام کرد( که همین باعث شد جوانان بیشتری به خشونت کورو تعصب و آرمانهای اتوپیایی پناه ببرند و نه در پی تغییر آن سیستم از طریق روشهای مسالمتآمیز باشند، که شاید میتوانست راه بیرونرفتی از نابسامانیهای آن زمان باشد ) طلب بخشش میکنم و.....