رئیس سابقم زنگ زد و پرسید: میدانی از کجا میشود چادر مشکی از آنهائی که زنان ایرانی استفاده میکنند در اینجا (آلمان) تهیه کرد؟
من: نه، نمیدانم، اگر هم میدانستم نمیگفتم. حالا باید حتماً با چادر مشکی در میهمانیهای بالماسکهتان به شادی بپردازید؟ من: آیا حاضری در یک میهمانی با اٌنیفورم نازیها ظاهر شوی؟ و یا باستاره داوود زرد بر روی سینهات؟
رئیسم: اُ... یعنی به نظر تو اینها با هم قابل مقایسهاند؟
من: معلومه که قابل مقایسهاند. شماها (آلمانیها) چرا اینرا نمیفهمید که چادر یعنی نامرئی کردن زن، یعنی نادیده گرفته شدن زن، یعنی پذیرفتن جنس دوم بودن زن، یعنی زنان با مردان برابر نیستند واز حقوق یکسان انسانی برخوردار نیستند، یعنی نفی خواستههای شخصی زنان، یعنی نفی آزادی پوشش برای زنان. چادر به خصوص از نوع مشکی ایرانیاش سمبل تحقیر جنسیت زن است، سمبل تحمیل، زور و اجبار است.
رئیسم: ولی من فکر میکردم همه با میل از آن استفاده میکنند.
من: اولاً که تعداد زیادی از زنان به زور از حجاب استفاده میکنند درست همانطور که یهودیان باید در سالهای حکومت نازیها به زور ستاره داوود زرد را بر روی لباس خود حمل میکردند.
و دوماًً خیلی از آنهائی هم که با میل خود آنرا میپوشند در یک جامعه مردسالار که میخواهد زن را مطیع و تابع اختیار مرد، سنتها و فرهنگ مردسالاری ببیند رشد و نمو کردهاند. آنها میپندارند هر چه پوشیدهتر باشند به دیگران
( مردسالاران) نشان دادهاند که زنی خوب، مطیع و با خدا هستند.
رئیسم: پس عجب سؤال دردناک و حساسی را باهات مطرح کردم ، خوب حرفم را پس میگیرم.
من: اما یادمان نرود حقوق زنان، حقوق بشر است و آنهم در همه جای این کره خاکی.