سوار تاکسی شدم، مقصدم را گفتم. راننده تاکسی به فارسی پرسید:
- شما ایرانی هستید؟
- بله
و طبق معمول سؤالهای همیشهگی: چند سال اینجام، چه کاره هستم، به ایران سفر میکنم یا نه، ازدواج کردهام یا نه و ....
بعد خودش شروع کرد که تا چند سال پیش یک رستوران ایتالیائی و یک کُکتل بار داشته و هیچ روزی نبوده که کمتراز پنجهزار مارک در جیب داشته باشد و...حالا مجبوره تاکسی براند. بعد از مکثی گفت: راستش همهاش تقصیر این خارجیها است. ببینید که چگونه این آفریقائیها و روسها در همه جا رخنه کردهاند. سر را که میگردانی خارجی میبینی.
از تعجب شاخ درآوردم مثل اینکه یادش رفته که خودش هم یک خارجی است!
- شما هم که خارجی هستید.
- بله ولی آن موقع که ما آمدیم اینجا تک و توک خارجی بود ولی حالا نه، هر جا بری با یک غیر آلمانی سرو کار داری!
دیگر رسیده بودیم. پول را پرداختم و پیاده شدم. در ذهنم این ضربالمثل را زمزه کردم:
مهمون از مهمون بدش میاد صاحب خونه از هردوی آنها.
از خودم سؤال کردم اگر این شخص در ایران بود، افغانیها را چگونه میدید و با آنها چه رفتاری میکرد؟ چرا ما فکر میکنیم که فقط این اروپائیان هستند که راسیست هستند؟