Monday, September 26, 2005شانزدهمین سمینار بنیاد پژوهشهای زنان ایرانیاگر یادتان نرفته باشد من به شما قول دادم در مورد شانزدهمین سمینار بنیاد پژوهشهای زنان ایرانی که از ٨ تا ١٠ جولای در وین برگذار شد برداشتهایم را برایتان بنویسم. از آنجائیکه در مورد این گردهمائی نطرات مختلفی از دیدگاههای مختلف انتشار یافته سعی کردهام همه را در یکجا برایتان جمعآوری کنم، تا خودتان قضاوت کنید. ضمناً از آنجائیکه من به مدت هشت روز در سفر خواهم بود شما هم بی کار نخواهید بود.
سپتامبر ٢٠٠٥ لیلا پگاهی: شادی امین:
|
![]() Saturday, September 24, 2005متحول شدن به سبک ایرانی ٢با کامنتهائی که بعضیها برای پست قبلی گذاشتهاند، نشان داده شده که ما ایرانیان واقعاً از همجنسگرائی چیز زیادی نمیدانیم. به خصوص دوستی به نام مریم همجنسگرائی را یک بیماری دانسته که در جواب باید بگویم این ایده مدتها است که به نقد کشیده شده و آخرین مدافعان آن در سالهای آخر قرن نوزدهم میزیستهاند. دوماً این چگونه علمی است که فقط در ایران وجود دارد که چنین پدیدهای را بیماری تشخیص داده و در اینجا یعنی مهد علم ودانش یک همچنین نظریهای مطرود است؟ و چگونه است که همخانهای زمان دانشجوئیم که یک خانم پزشک همجنسگرا بود نخواسته که خود را معالجه کند و برعکس دارد با سعادت در کنار دوست دخترو پسر چهار ساله و نیمه شان زندهگی میکند؟
در موری حیوانات هم اتفاقاً هم در پستانداران هم در پرندهگان و هم حتی در بین عنکبوتان همو و بی سکشوالیتی مشاهده شده است. در اینجا از این دوستان میپرسم آیا زیادی به دستگاه تبلیغاتی ولایت فقیه اعتماد نداشتهاید؟ و از آنها میخواهم به چیزهائی که این رژیم در رادیو تلویزیون و نشریاتش پخش میکند با دیدهء شک و تردید نگاه کنند. دلیل دیگری که خانم مریم از این قضیه اصلاً اطلاعی ندارند این است که مینویسند " در موارد حاد با تغییر جنسیت قابل حل است" . در اینجا دو تا پدیده از بی اطلاعی کاملاً مخلوط شده است و آن قرار دادن هموسکشوالیتی (همجنسگرائی) برابر با ترانس سکشوالیتی (فارسی اش را نمیدانم) است. برای اطلاع باید بگویم همجنسگراها تمایلی برای تغییر جنسیت ندارند بلکه فقط گرایش جنسی به هم جنس خود دارند ولی در مورد ترانس سکشوالها میشود گفت انسانهائی در جسم و کالبد اشتباهی هستند که از طریق جراحی به آرزوی خود میرسند. مورد دیگر اینکه دوستانی گفتهاند این قضیه ( یعنی همجنسگرائی) را سیاسی نکنم. در جواب باید بگویم این دست من و شما نیست و این قضیه سیاسی است. به خصوص در مورد ما ایرانیان که به نظر من حتی مقیاسی است برای محک زدن نهادینه شدن دموکراسی نزد ما، چرا که اجرا و حفظ دموکراسی رابطه مستقیم با رعایت و حفظ حقوق اقلیتها دارد. حال این اقلیتها در جوامعی مختلف انواع متفاوتی را میتوانند داشته باشند. در مورد ایران میتوان از اقلیتهای قومی (آذربایجانیان، کردها، بلوچها، ...)، اقلیتهای مذهبی ( سنیها، بهائیان، مسیحیان و ...)، اقلیتهای جسمی ( معلولین جسمی، کرولالها و...) و اقلیتهای جنسی( همجنسگراها و ترانس سکشوالها و ...) نام برد. من آرزو میکنم روزی برسد که در هیچ کجا از این کرهء خاکی هیچ پیش قضاوتی در مورد هیچ قوم و ملیت و گروه و دستهای از انسانها صورت نگیرد. و اگر حتی یک نفر و فقط یک نفر وجود دارد که میخواهد بر خلاف نرمهای معمول و آنچیزی که دیگران عادی میدانند زندهگی کند این امکان را داشته باشد. ![]() Wednesday, September 21, 2005متحول شدن به سبک ایرانیجمع ایرانی بود و مثل همیشه از اینور آنور بحث و صحبت. در این میان چند تایی از آقایان داشتند راجع به اینکه در گذشته چه دید بستهای نسبت به پدیدههای انسانی و اجتماعی داشتهاند و حالا مسائل را بازتر میبینند و خلاصه به قولی " اُپن مایندد" شدهاند دردل میکردند. منهم کنجکاو که حالا این آقایان چرا خودشان را متحول احساس میکنند به صحبتهایشان گوش میدادم تا رسید به مسئله همجنسگرائی ناگهان چندتائی رنگشان سرخ شد. آقایی که میدانستم دو فرزند بزرگسال دارد با حرکاتی عصبی گفت من از اینها بدم میآید. من علتش را پرسیدم. در جواب گفت آخر عملی چندشآور انجام میدهند بقیه ساکت شدند ( چندتایی از آنها هم سرها را به پائین و نگاهها به زمین انداخته بودند) و سراپا گوش شدند. من در جواب گفتم اولاً از نظر شما این نوع از رابطه چندشآور است ولی برای آنها حتماً لذتبخش است چرا باید مانع روابطشان شد و یا تحقیرشان کرد. در ثانی چطور شما به خودتان اجازه میدهید به دیگران دیکته کنید که را باید دوست داشته باشند و با کی باید بخوابند. این موضوع به هیچ کسی ربط ندارد و رابطهای است انسانی بین آن دو نفرو بس ضمناً ما که همهاش دم از دفاع ازحقوق بشرو حفظ حقوق اقلیتها میزنیم، این خود موردی است که میتواند ادعای ما را محک بزند.
آقای دیگری که در بحثهای قبلی شنیدم از حفظ حقوق اقلیتهای قومی پشتبانی میکرد و تا حدی همه فارسها را هم به یک چوب میراند که دیکتاتور هستند و ....با لحجه شیرین آذری گفت اینها ( همجنسگرایان) اصلاً ضد بشرند چرا که با اینکارشان باعث میشود خانوادهای تشکیل نشود و بدین ترتیب نسل بشر از بین برود. من در جواب گفتم اولاً با پذیرفتن حق و حقوق برای همجنسگرایان قرار نیست که همه همجنسگرا شوند. دوماً این شکل از خانواده که شما مطرح میکنید مدتهاست که تغییر کرده و حالا خانوادههایی هستند که فقط یک مادر و یا یک پدربا بچه هستند و در مورد همجنسگراها هم دوتا مادر و یا دوتا پدر با بچه هستند. در ثانی شما که از دیگران میخواهید و انتظار دارید اقلیتهای قومی را در ایران به رسمیت بشناسند و از حق و حقوق آنها مانند حق به کار بردن زبان مادری و داشتن مدارس، دانشگاه، رادیو و تلویزیون به زبان محلی و غیرو... و حتی از حق تعیین سرنوشت حمایت کرده و همراه شما باشند چرا نمیخواهید که همجنسگراها هم به عنوان اقلیتی حق تعیین سرنوشت خود را داشته باشند و آنطور زندهگی کنند که خودشان میخواهند؟ وقتی در راه برگشت به صحبتها فکر میکردم پیش خود گفتم این هم متحول شدن به سبک ایرانی ![]() Saturday, September 17, 2005جشن ساحل موزه ها![]() ![]() هر ساله در آخرین جمعه، شنبه و یکشنبه آگوست در فرانکفورت جشنی برگزار میشود که برای من که امسال در آن شرکت کردم فوق العاده تجربه جالبی بود. البته به مانند این هم در اکثر شهرهای آلمان و یا کلاً اروپا مراسمی برگزار میشود ولی در فرانکفورت خصوصیات جالبی دارد که در اینجا به آن میپردازم.
نام این مراسم جشن ساحل موزههاست و این به این خاطر است که در ساحل جنوبی رود "ماین" در فرانکفورت تعداد زیادی موزه وجود دارد و به همین علت این خیابان به غیر از اسم خودش ساحل موزهها نامیده میشود. در این سه روز تمام دو سوی خیابان پوشیده میشود از دکههای فروش انواع غذاها و نوشیدنیهای الکلی و غیر الکلی از ملیتهای مختلف در کنار دکههای کارهای هنری و صنایع دستی و جالب تراز همه دکههای اطلاعاتی از طرف موزهها و سازمانهای دولتی و غیر دولتی. ضمناً موزهها در این شب تا ساعت ده شب باز هستند و بازدید کننده میپذیرند. در باغهای موزهها هم سکوهایی برای نوارندهگان، خوانندهگان، رقصندهگان و دیگر هنرمندان برپا میشود. برای نمونه در باغ موزه هنرهای معاصر موسیقی جاز و در باغ موزه فرهنگها موسیقی ملیتها که امسال بیشتر از کشورهای بالتیک بود و در باغ موزه هنرهای تجسمی موسیقی پاپ با ترانههائی که هرکسی یک جورائی از آنها خاطره دارد و در باغ .... در شب آخر هم یک کشتی به روی آب میاید و همرا با موزیک به آتش بازی میپردازد. شرکت کنندهگان از فرانکفورت و دیگر شهرهای اطراف در این سه روز به این مکان هجوم میآورند و به شادی و پایکوبی میپردازند. فردای این مراسم در روزنامه خواندم که امسال شرکت کنندهگان را بالغ بر ٣ میلیون نفر تخمین زدندهاند و مراسم بدون هیچگونه درگیری و مشکلی به خوبی انجام شده. حالا چرا از این جشن برایتان میگویم؟ فقط به این خاطر که سئوالاتی برای من مطرح شدهاند که با اینکه خودم تا حدی جواب برای آنها دارم میخواهم از شما هم بپرسم: - چگونه است که سه میلیون نفر با اینکه مشروبات الکلی صرف میکنند و در یک محوطه محدود تنگاتنگ به رقص و پایکوبی میپردازند هیچ درگیری و چاقو کشی اتفاق نمیافتد ولی در یک میهمانی شب عید ایرانیان با صد نفر شرکت کنندهء ایرانی باید چندین بار پلیس را خبر کرد؟ - چگونه است با اینکه زنان و دختران شرکت کننده در این جشن هر جوری که میخواهند لباس میپوشند و آرایش میکنند ولی دچار مزاحمت لفظی و فیزیکی قرار نمیگیرند. - چگونه است که با اینکه تعداد زیادی از این سه میلیون شرکت کننده با اتوموبیلهای شخصی به محل جشن میایند ترافیک تمام شهر به هم نمیخورد و دعوا و درگیری بر سر پارک ماشینها صورت نمیگیرد؟ و به قولی خون هم از دماغ کسی نمیریزد؟ - چگونه است که..... شما چه فکر میکنید؟ ![]() Friday, September 09, 2005خواستار لغو حکم اعدام شویم![]() دیروز سر چهاراه منتظر چراغ سبز بودم که ناگهان چند موتورسوار پلیس با آژیر و به بو کنان به سرعت رد شدند و در پی آنها هم یک لیموزین با شیشههای مات از جلوی چشمان ما عابرین گذر کرد در همین هین نگاهم به پرچم کوچکی که جلوی اتومبیل در حال تکان خوردن بود جلب شد. پرچم کشور عربستان سعودی بود. به این فکر کردم که «لااله الاالله، محمد رسول الله» با دو تيغهی شمشير چه مناسبتی باهم میتوانند داشته باشند؟ به یاد کشتار سال ٦٧ افتادم که جلادان از زندانیان میپرسیدند اسلام را قبول داری؟ نماز میخوانی؟ و اگر جوابها منفی بودند زندانی را فقط به علت این تفتیش عقاید به جوخه اعدام میسپردند. یاد قربانیان سال ٦٧ و دیگر جنایات ددمنشان ولایت فقیه گرامی باد
![]() Monday, September 05, 2005تزهايی در باره ی «بحران سياست»..... «سياستِ واقعاً موجود»، برای تغيير اوضاع و شرايط، همواره و به رغم ادعاها و انكارهايش، رو به دولت، قدرت و دستگاه ها دارد. بحران «سياست»، در حقيقت، از آن جا آغاز و ناشی می شود كه «سياست» میخواهد «از بالا»، با تسخير دولت و قدرت و دستگاه ها، اوضاع و احوال را تغيير دهد. به عبارت ديگر با ابزار «سلطه» به جنگ «سلطه» رود. در حالی كه «سلطه» نمیتواند خود را نفی كند.....و یا...اين که «سياستی» که مدعی مبارزه برای "دگر ساختن" جامعه است، هيچ تلاشی در " دگر ساختن" خود نمیكند. در نتيجه اصل ادعا نيز به زير سوال میرود.
بعد از مدتها یک مقاله درست و حسابی خواندم. به شما هم پیشنهاد میکنم آنرا از دست ندهید. من مدتها بود که میخواستم در مورد مسائل مطرح شده در این مقاله چیزی بنویسیم ولی خوب سوادم اجازه این کار را تا به امروز به من نداد. ولی دائماً در ذهن خودم با آنها کلنجار میرفتم. چندی پیش هم از همین نویسنده کتاب جالبی خواندم به نام " لائیسیته چیست " که خواندن آنرا هم به شما توصیه میکنم. ولی موضوعی را که بعد از خواندن این مقاله و به خصوص کتاب میخواهم با شما در میان بگذارم این است که به نظر من یکی از ضربههائی که اصلاح طلبان به جنبش دموکراسی خواهی و مترقی ما وارد آوردند تهی کردن اصطلاحات و لغاتی که باری فلسفی تاریخی دارند از معنی واقعیشان است. آنها با قاطی کردن، لوث کردن، وارونه جلوه دادن، تغییر ماهیت دادن به دلیل واهی ایرانی و اسلامی کردن و در آخر از معنی اصلی خارج کردن اصطلاحاتی مانند دموکراسی، مدرنیته، سکولاریته، لائیسیته، فمنیسم، جنبش، حزب، جبهه و...آنچنان مباحث روشنفکری ما را دچار سردرگمی و اغتشاش کردهاند که شاید باید یک نسل بگذرد تا از تأثیر سوء آن رها شویم. من خود معتقدم باید در استفاده از اصطلاحاتی که داراری باری فلسفی تاریخی هستند محتاط بود و در همین احتیاط است که سر از بیراهه در نمیآوریم. برای مثال وقتی منظورمان" دموکراسی" است باید همین اصطلاح را به کار برد ونه بر خلاف اصطلاح طلبان "مردم سالاری" که اولاً از مفهوم واقعی آن دور میشویم دوماً خیلی راحت یک کلمهء دینی هم به دمبش بسته میشود و میشود همان چیزی که در ایران مشاهده میکنیم. نظر شما چیست؟ ![]() |
![]() |