Wednesday, August 31, 2005فمینیسم با واژه ها حرکت می کندزمانی که زلزله بم جان تعداد زیادی از هموطنان مان را گرفت و تعداد بسیاری را بی خانمان و یا مجروح و معلول کرد، عدهای معتقد بودند ( از جمله خود من ) زلزله بم را باید به جنایات این رژیم اضافه کرد و حالا من با خواندن نوشته زیراز خانم سهیلا وحدتی میگویم کشتار زنان ایرانی بوسیلهء سرطان پستان هم جزئی از جنایات این رژیم محسوب میشود. خودتان آنرا بخوانید: *یادداشتهای نیکآهنگ کوثر
|
![]() Friday, August 26, 2005بدون توضیح![]() به نظر من هیچ اثری به خوبی این عکس نمیتواند ماهیت نظام ولایت فقیه را در رابطه با جایگاه زنان در آن بیان کند. همینطور پذیرفتن نقشی که رژیم از زنان انتظار دارد و از آنان میخواهد که در اجرای آن سر تسلیم فرود آورند از طرف خود زنان.
![]() Tuesday, August 23, 2005سالگرد یک فاجعه![]() ٢٨ مرداد ١٣٥٧ خورشیدی در ساعات شب , سینما ركس شهر آبادان آتش گرفت و بیش از نیمی از تماشاگران فیلم (طبق گزارشهای روز بعد مطبوعات تهران ٤٠٠ تا ٦٠٠ تن) كشته شدند. در لحظه وقوع حریق که "عمدی" تشخیص داده شد و بعدا یک توطئه معرفی گردید، بیش از هفتصد تن در حال تماشای فیلم سینمایی بودند. علت سنگین بودند تلفات قفل بودن در های خروجی اعلام شده بود. هنوز جزئیات عمل و عامل یا عاملین این حریق كه باعث تسریع در تغییر مقامها , تشدید انقلاب در جهتی مشخص و تضعیف هرچه بیشتر نظام وقت و قطع اجرای طرحهای تازه شاه برای حفظ نظام سلطنتی شد به درستی روشن و اعلام نشده است. یک هفته پس از این حادثه که ایرانیان را سخت متاثر ساخت نخست وزیر وقت تغییر کرد و .... آیا شما تشابهاتی بین این فاجعه و واقعه ١١ سپتامبر ٢٠٠١ نیویورک، بمب گذاری ١١ مارچ ٢٠٠٤ مادرید و ٧ جولای امسال در لندن نمیبینید؟؟؟؟؟ ![]() Friday, August 19, 2005...و باز هم چرا؟![]() در وسط میدان "رومر" در فرانکفورت بر روی زمین این لوح یادبود مرا میخکوب کرد و به این فکر انداخت که چرا انسانها از تجارب یکدیگر نمیآموزند؟ چرا باید همان مصیبتهائی را که یک ملت کشیده ملت دیگری دقیقاً آنرا تجربه کند؟ آیا مقصر سیاستمداران هستند که نمیگذارند این تجارب منتقل شوند و یا ما خود مقصریم که همانطور که در پست قبلی گفتم جا افتادن قرمه سبزیمان برایمان مهمتر است و یا هر دو؟
در هر حال بر روی این لوح سه کتاب در شعلههای آتش به تصویرکشیده شده و نوشته شده در اینجا در تاریخ می ١٩٣٣ کتابهای نویسندهگان، دانشمندان، روزنامهنگاران و فیلسوفان به دست نازیها سوخته شد. در حاشیه آن هم نوشتهای از "هانریش هاینه " شاعر بزرگ آلمانی درج شده که در سال ١٨٢٠ گفته است. وی با اشاره به مصائبی که انسانها پس از انقلاب فرانسه و بعد از روی کار آمدن ژروندیستها متحمل شدند و عیناً هم بعد از انقلاب آلمان هم در آلمان تکرار شد میگوید: این فقط یک مقدمه بود، آنجائیکه کتابها سوزانده شوند در آخر انسانها هم سوخته خواهند شد. ![]() Sunday, August 14, 2005بدون تیترنمیدانم تا چه حد در جریان فعل و انفعالات سیاسی آلمان هستید، در هر صورت جریان خیلی جالب شده. قضیه از این قرار است که صدراعظم آلمان "گرهارد شرودر" بعد از انتخابات ایالت " Nordrhein-Westfalen" از آنجائیکه اکثریت در"Bundesrat" ( که مانند مجلس سنای آمریکا است با این تفاوت که با توجه به جمعیت ایالتها تعداد نماینده ها از حزب و یا احزابی که در حکومت آن ایالت شرکت دارند نماینده فرستاده میشود ) را از دست داد تصمیم گرفت انتخابات را یکسال قبل از تاریخ مقرر یعنی در سپتامبر امسال برگزار کند. بهانهاش هم این بود که هرچه را که در " Bundestag" به تصویب برساند احزاب دست راستی آنرا به "Bundesrat" میفرستند و در آنجا چون آنها اکثریت را دارند از تصویب نهائی آن خودداری میکنند و این یعنی سکون در سیاست آلمان و چون وی اینرا نمیخواهد پس تصمیم را به مردم وامیگذارد. تا اینجا خوب به نظر میرسد که همه چی دارد به نفع دست راستیها پیش میرود تا اینکه....
بله چندی پیش حزب سابق آلمان شرقی SED که اسم خودرا تغییر داده و با عدهء زیادی از جداشدهگان از دو حزب سوسیال دموکرات، سبزها و افراد منفردی که مدتها رای نمیدادند دست به یک اعتلاف زدند. از نظر من هم برنامه خاصی برای انتخابات ندارند و برنامهشان بیشتر به شعار میماند تا پیشنهادهایی برای برونرفت آلمان از بن بستهای اقتصادی و اجتماعی ولی آنها با توجه به نارضایتی شدید آلمانیها از سیاستمداران کنونی به حزب معترض تبدیل شدهاند که توجه مردم ناخرسند را به خود جلب کرده و دقیقاً همین هم کک به تنبان دست راستیها و سوسیال دموکراتها انداخته تا آنجائیکه " اشتویبر" رهبر اتحاد سوسیال مسیحیها که ضمناً نخست وزیر ایالت بایرن هم میباشد از خط خارج شد و گفت " ما نمیگذاریم که این شرقیها (منظور آلمان شرقی سابق است) سیاست آلمان را تعیین کنند و نباید اجازه داد این افسردهگان سیاسی (باز هم شرقیها منظور است) برای ما تصمیم بگیرند واین شرقیها مثل بایرنیها باهوش نیستند که مرا و حزب دست راستی را انتخاب کنند (نقل به معنی) و.....خلاصه نشان داد که چقدر همین تعداد کمی از معترضین و جناحهایی از نیروهای چپ و حتی بی یال و دمان سالخورده سنی و سیاسی حزب سابق آلمان میتوانند برای دست راستیها خطرناک باشند و ترسشان را برانگیزد. حال همه میگویند او به شرقیها توهین کرده باید معذرت خواهی کند و او هم میگوید من منظورم نه مردم بلکه رهبرانشان بوده و در همین توجیه کردنها هی بیشتر دست خود را رو میکند. ولی چیزی که مرا به مطرح کردن این قضیه با شما وادرار ساخت وقاحت این سیاستمداران دروغین از نوع اشتویبر، رفسنجانی، خاتمی و..که همیشه فکر میکنند که ملت خدمتگذاران انان هستند و نه بر عکس. من هم موافقم که زمان آن رسیده که باید دست به کارهای دیگری به غیراز هی بیانیه نوشتن و لوگو زدن وامضاء جمع کردن و...زد تا تاثیر بیشتری داشته باشد و روحیه شاداب و امیدواری را به حرکت اعتراضی مردممان بدهد و با اینکه آنرا هم امضاء کرده ام ولی با شکل و نوع این بیانیه مشکل دارم. از طرف دیگر هم فکر میکنم این واقعاً مردم داخل ایران هستند که خودشان باید راههایی برای هرچه وسیعتر و موثرتر کردن مبارزات را پیدا کرده و امتحان کنند و ما فقط نقش حامی و منعکس کنند را داریم..شما چه فکر میکنید؟ و من با این هم مشکل دارم آیا ما باید برای حقخواهی از یک عامل حق کشی تقاضای دادرسی کنیم؟ به نظر من که دوران این جور نامه ها گذشته بااینحال: زندانی سیاسی آزاد باید گردد ![]() Monday, August 08, 2005...و باز هم چرا؟![]() هنوز از سرنوشت رويا طلوعي روزنامه نگار كرد و فعال جنبش زنان خبري در دست نيست. ماموران سلطان به خانه اش ريختند و همه اسناد و مداركش را به تاراج برده اند. فقط روز اول يك ملاقات پنج دقيقه اي با خانواده اش داشته اما از آن پس تا حال از سرنوشت او و ديگر بازداشت شدگان اخير خبري در دست نيست. رژيم سلطان مانع ديدار وكيلش با وي شده. چه باید کرد؟
![]() Friday, August 05, 2005چرا؟![]() نمیدانم که آیا برای شما هم این سوال مطرح است، که چرا مردم دست به اعتراضات وسیع در حمایت از گنجی و منوچهرمحمدی و دیگر زندانیان سیاسی نمیزنند؟ زمانی که نمایندهگان مجلس ششم دست به تحصن زده بوده که چرا آنها در انتخابات مجلس هفتم از طرف شورای خبرهگان حذف شدهاند برایم قابل قبول بود که مردم دیگر نخواهند از این "اصلاحطلبان" حمایت کنند چرا که چندین بار به اینان اعتماد کرده و بعد سر خورده شده بودند. ولی حالا را نمیفهمم به خصوص که مردم کردستان هم دست به اعتراض زده و آن دیار نا آرام است و این خود میتواند در دل شوری برای شروع اعتراضات برانگیزد. نمیدانم اگر من در ایران بودم چه میکردم ولی آیا اگر وضعیت ما این است حقمان همین این نیست که هست؟ آیا کاری کردیم که اینگونه نشود؟ آیا در تغییر وضع موجود کوشیدیم؟ در هر صورت من فکر میکردم که همه منتظر این هستند که کسی قدم اول را بردارد ولی.......مگر همین چند وقت پیش نبود که نخبهگان دروغین این جامعه از مردم میخواستند که به رفسنجانی یعنی عامل و بانی و پایه گذار هر چه زشتی و پلیدی ، نابسامانی و جنگ، فقر و فلاکت، جرم و جنایت رأی دهند ؟ دنیای غریبی است. بعد وقتی به گذشته نگاه میکنم میبینم این بار اول نیست که مردم ما سرشان را در لاکهای خود میکنند و فقط میخواهند زندهگیشان را بکنند. مگر آن زمان که فوج فوج فرزندان این سرزمین به دست همین احمدی نژادها در زندانهای جمهوری اسلامی اعدام میشدند کسی به غیر از خانوادهها اعتراضی کرد؟ مگر زمانی که مصدق و دیگر ملیون ناعادلانه محاکمه میشدند کسی اعتراضی کرد؟ مگر این مردم نبودند که در روز بیست و هشت مرداد سی و دو به جای اینکه علیه کودتا مقاومت کنند به خانه مصدق و دیگر ملیون حجوم برده و دست به غارت زدند؟ و مگر همین ایرانیان خارج از کشور نشین نیستند که برایشان مهمتر است که وقت را صرف جا انداختن قرمه سبزیشان کنند تا برای مطالعه و یا حمایت از مبارزات زندانیان سیاسی و مردم کردستان؟ آیا شما فکر میکنید در فرهنگ و ضربالمثلهای دیگر کشورها اینچنین بیتی یافت میشود؟: هرکه در شد ما دالانیم ، هر که خر شد ما پالانیم ![]() Tuesday, August 02, 2005جرمش آن بود كه اسرار هويدا مى كرد!من وقتی به این گفتههای گنجی میاندیشم به این نتیجه میرسم که در وی تحولی ایجاد شده و این همان دگرگونی است که ما باید از آن استقبال کنیم و از هر کسی که این رژیم را در هر حدی همراهی میکند (البته که حساب جنایتکارانی مثل مرتضوی، خامنهای، رفسنجانی و دیگرانی که دستشان به خون آغشته است جدا است) انتظار آنرا داشته باشیم و بخواهیم گنجی را الگوی خود قرار دهد. مگر ما نمیخواهیم که آنان که در آنطرف هستند به این سو یعنی به جبهه مبارزه برای آزادی، دموکراسی و حقوق بشر بپیوندند؟ بیایید با هم نگاهی بیاندازیم:
- در سال ٨٢-١٣٨١ يه طور مفصل دربارهی ارتباط «اسلام با دموکراسی و حقوق بشر» کار کردم. محصول آن پژوهش متنی پانصد- ششصد صفحهای و کاملاً دگرانديشانه از کار درآمد. آن کار قرار بود به عنوان دفتر دوم مانيفست جمهوری خواهی منتشر شود. اما چون دلم میخواست در خارج از زندان و ضمن گفت وگو با اهل فن آن را تکميل کنم، آن را در جايی امن به امانت گذاردم تا دست کسی بدان نرسد. اگر مُردم، آن متن به عنوان دفتر سوم مانيفست جمهوری خواهی منتشر خواهد شد. - وقتی نقد هيتلر، موسولينی و استالين نقد رهبر محسوب میشود، چه جای سخن گفتن از آزادی بيان و ادعای دموکراسی؟ در نظام دموکراتيک نقد فاشيسم مجازات ندارد. جبههی دموکراسی و حقوق بشر نمیتواند و نبايد به قانون اساسی فعلی، التزام داشته باشد. والا نمیتواند گام از گام بردارد. - عدم خشونت و توسل به روشهای مسالمت آميز، بدون ترديد بايد به عنوان ملاک عضويت د راين جنبش قرار گيرد. اما التزام عملی به قانون اساسی هرگز ما را به دموکراسی و حقوق بشر نمیرساند. - من اگر دو هزار روز حبس خود را ناديده بگيرم، نمیتوانم نقض گستردهی حقوق بشر توسط آقای خامنهای، حکومت خودکامهی سلطانی، فساد گستردهی حکومتی، ترور مخالفان و هزاران مورد ديگر را ناديده بگیرم. خامنهای بايد برود: - چون تحملِ ديگری را ندارد. - چون قتلهای زنجيرهای در دورهی او اتفاق افتاد - چون بيش از يکصد نشريه به دستور مستقيم او توقيف و روزنامهنگاران زندانی شدند - چون در انتخابات مجلس هفتم و رياست جمهوری اخير به شيوههای ظالمانه مخالفان را حذف و مريدان خود را بالا کشيد - قبول ندارد که ايران از آن همهی ايرانيان است ..... - و خامنهای بايد برود، چون آمران قتلهای دگرانديشان و عاملان قتل زندانيان تابستان ١٣٦٧ را حاکم کرده است. .... البته که من هم شاید به مانند شما از وی سوالاتی دارم مانند: - چرا باید فقط گفت خامنهای باید برود و نه جمهوری اسلامی؟ - چرا هنوز خمینی - که عامل خیلی از این مصیبتها که گنجی هم نام میبرد میباشد، به عنوان پدر ایدئولوگ وی مطرح میشود؟ - چراکسانی مانند سروش مورد انتقاد وی قرار نمیگیرد؟ آیا وی اصلاح طلبان را دسته بندی میکند؟ - .... ![]() |
![]() |