$BlogRSDUrl$>
Sunday, July 17, 2005عدالت، نه تنها براي مادرممن دوباره به خانه برگشتهام. سفر خیلی خوبی بود، ولی سمینار امسال " بنیاد پژوهشهای زنان ایرانی" در وین یکی از بدترین سمینارهایی بود که من تجربه کردهام. البته دور از انتظار نبود چرا که هم کمیته محلی که دستاند کار اجرای سمینار امسال بود و کلاً جو ایرانیان آنجا و هم فضای وین که آلمانیها هم آنرا خرده بورژوازی سنتی میدانند برایم تا حدی آشنا بود. بخصوص که قبل از سفرم هم در جریان درگیری کمیته محلی و مسئولان بنیاد بر سر مراسمی به یاد زهرا کاظمی قرار گرفتم. ولی با اینحال این دلیل نمیشود که ما حتی از یک چنین سمیناری هم چیزی با خود به همراه نبریم. دو فیلمی را که راجع به خودفروشی در ایران تهیه شده بوده با اینکه قبلاً هم آنها را دیده بودم با دقت تماشا کردم، از ناتوانیم افسوس خوردم و گریستم. سخنرانان چیز جدیدی برای گفتن نداشتند و سئوالات و تذکرات حاضرین هم تکراری و کلیشهای بود. من در تمام مدت در صندلی خود نظارهگر بودم، سعی میکردم تا در حد توانم همه را ببینم، بشنوم و سعی میکردم هیچ چیزی را از دست ندهم. کنجکاو بودم دیگران چه میگویند ، چگونه میاندیشند و برداشتشان چه است. یادداشتهایی هم برداشتم که سر فرصت آنها را با شما و یا در متن نوشتههایی مطرح خواهم کرد. ولی چیزی که برایم خیلی جالب بود صحبت استفان هاشمی یعنی پسر زیبا کاظمی بود، وی گفت جنایتی که بر مادر من انجام گرفت مرا از مرد جوانی خودخواه که اصلاً سیاست و دیگران برایش هیچ اهمیتی نداشت به یک مبارزی درراه حقوق بشر و استقرارعدالت تبدیل کرده است و حالا خواهان عدالت نه فقط برای مادرم بلکه برای همه هستم.
در آخر باید بگویم حتماً وقتی از آنطرفها رد میشوید یک سری به بوداپست بزنید فوقالعاده زیباست!
|
![]() |
|