$BlogRSDUrl$>
Thursday, July 07, 2005ای کاش ما هم جلف بودیمهشت نه ساله بودم چند هفتهای بود که در میگون اتاقی گرفته بودیم وتابستان را در آنجا به سر میبردیم. از طرف خانوادهای که در میگون باغی داشتند و فامیل شوهر خالهام هم بودند یک روز جمعه دعوت شدیم. این خانواده چندین نسل دست در موسیقی داشتند و دارند. قدیمیها در موسیقی اصیل ایرانی و جوانترها در موسیقی کلاسیک غربی. من که از مدتها از این دعوت خوشحال و ذوق زده بودم نمیتوانستم روزهائی که مانده بود تحمل کنم، چرا که چند باری آنها را قبلاً دیده بودم و از اینکه میدیم با آدمهایی که من میشناسم زمین تا آسمان فرق دارند، اینکه به قولی خیلی با فرهنگ هستند و به خصوص اینگونه با موسیقی زندهگی میکنند مرا شیفته خود کرده بودند.
خلاصه آنروز فرا رسید و من بی توجه به کارنامهام که بابام شب قبلش همراه خود آورده بود، در پوست خود نمیگنجیدم و مطمئن بودم حتماً آنها مینوازند و روز فراموش نشدنی خواهیم داشت، هی به بزرگترها غر میزدم پس کی میریم. بابام که مثل همیشه پنجشنبهها میامد و دوباره جمعه شب به تهران بر میگشت اینبار پسر عموی مامانم را با خودش آورده بود این پسر عمو آن موقع هفده هجده ساله بود و خیلی چشم چرون و متلکگو بود از آنهائی که همیشه سر خیابان میستادند و مزاحم دیگران میشدند. ضمناً خانواده عموی مامانم هم فوقالعاده سنتی بودند. خلاصه موقعش رسید و ما روانه شدیم و همانطور که من حدس میزدم قبل از نهار بعد ازنهار، بعد از میوه، بعد از چای، قبل از عصرانه بعد از عصرانه و....خلاصه ساز در دست، جمعی و یا گروهی قطعاتی میزدند در این بین هم گاهی قطعات رنگی برای رقص که ما بچهها و یا جوانترها فوری به وسط رانده میشدیم که یااله. ومن این پسر عمو را میدیم که چگونه دارد دختر جوان این خانواده را نگاه میکند و تا حدی مزاحم وی میشود . هر بار که با این صحنه مواجه میشدم برایم خیلی خجالتاور بود یک بار هم از مامان پرسیدم چرا او را با خودمان آوردیم اینجا. که مامان در جواب گفت خوب میهمانمان بود درست نبود که تنها بگذاریمش. در راه خانه پسر عموی مامان بعد از اینکه مدتی این و آنرا مسخره کرد گفت چقدر خانوادهء جلفی بودند بخصوص اُن دختره با آن لباس پوشیدنش. من که شاید برای اولین بار بود این کلمه را میشنیدم در دل گفتم ای کاش ما هم جلف بودیم و هنوز که هنوز است وقتی این کلمه را میشنوم یاد آنروز و چشمچرانی آن پسر عموی مامانم میافتم و از خود میپرسم جلف بودن در فرهنگ ما یعنی چی؟ با اینحال آنروزدر خاطرات کودکی من هنوز روزی فراموش نشدنی است و خواهد ماند. من چند روزی نیستم برای همین برایتان مشق شب آماده کردهام حتماً بخوانید جالب است.
|
![]() |
![]() |