$BlogRSDUrl$>
Sunday, March 13, 2005زن شدن٢دقیقاً همان چیزی که من با نوشته قبلی میخواستم خیلی خلاصه عنوان کنم, متأسفانه از جانب دو زن ( درد هم همینجاست) کاملاً ندیده گرفته شد و حتی از جانب پرستو خانم متهم شدم که بله کرم از خودم بوده. حال بپردازم به حول و حوش آنچه که در نوشته قبلی مطرح شده بود.
١- تأثیر روحی که خشونت ازهر نوعش میتواند بر روان کودک، نوجوان و یا بزرگسال بگذارد برای نمونه من تا وقتی که در آن محله زندهگی میکردیم نمیتوانستم بدون آنکه آزرده خاطر شوم از آن سمت کوچه رد شم. و اینکه پس از سالیان دراز آن اتفاق هنوز یادش دردناک است. ٢- اینکه به جائی که مجرم مورد شماتت قرارگیرد همه تقصیرها به گردن کودک و یا زنی که به وی خشونت اعمال شده انداخته میشود و میگویند حتماً خودش تقصیر داشته. دقیقاً مثل خانم پرستو به جای آنکه از دیگران بپرسد چرا اینگونه به نوشتهای برخورد میکنند، به من ایراد گرقته و میگوید بدبخت حقته! عجبا ٣- اینکه کودک مورد خشونت قرار گرقته همیشه دردی را به مانند رازی با خود حمل میکند، گاهی این بار آنقدر سنگینی میکند که فرد از حالت عادی خارج شده تبدیل به آدمی پرخاشجو و یا دپرسیو شده و حتی در شرایطی دست به خودکشی میزند. و در این موارد است که اطرافیان در کمک به وی نقش مهمی را ایفا میکنند. البته که حرف بسیار است توصیه میکنم در اینمورد به اینجا سری بزنید.
|
![]() |
![]() |