<$BlogRSDUrl$> Javaanehaa "جوانه ها"

Monday, November 24, 2008


دو خبر دردناک و به ظاهر بی ربط 





Sunday, November 09, 2008


یک مقایسه 


1- در کشور شیطان بزرگ باروک اوبامایی که مادری آمریکایی ولی پدری غیر آمریکایی دارد میتواند رئیس جمهور شود.
.
2- در کشور اسلامی ایران در زیر سایه امام زمان و با حکومت مهرورزش، کودکی که مادری ایرانی ولی پدری غیر ایرانی دارد نمیتواند حتی در مدرسه دولتی سواد خواندن نوشتن بیآموزد.



Saturday, November 01, 2008


تغییرات در رادیو زمانه 


شاید خیلی ها فکر کنند من یکی از اولین کسانی هستم که از تغییرات اخیر رادیو زمانه شاد شده باشم. ولی اینطور نیست و در اینجا میخواهم بگویم چرا، البته فقط و فقط به عنوان یک مشاهده گر و نه واقف به همه امور.

من همیشه چه قبل و چه بعد از شروع کار رادیو زمانه موافق این نوع از کارهای رسانه ای بوده و هستم. ولی آقای مهدی جامی را برای این کار فرد مناسبی نمیدانستم ( نگاه کنید به اینجا و اینجا) . معتقد بودم که موسساتی مانند پرس ناو مردم ایران و کلاً مشرق زمین را قابل تحول نمیدانند و معتقدند آنها در عالم هپروت سیر میکنند پس باید کسانی هم که زبان آنها را میفهمند برای دیالوگ با آنها انتخاب کرد. که البته باید بگویم تشخیص شان در انتخاب آقای جامی از این دید کاملاً درست و به جا بود.
پس از این انتخاب که بی تاثیر از نظر خانم فرح کریمی نبود، آقای جامی هم یک سفر به ایران داشت و در نوشته های بعد از برگشت خود بدون توجه به مسائلی اقتصادی و اجتماعی که در پشت برج سازی و جاده سازی در ایران قرار دارد، شعف و مسرت خود را از ساختمانها و اتوبان های ایران بر وبلاگش جاری ساخت و فریاد پیشرفت و توسعه در ایران را سر داد. ولی در همان زمان چندین خبرنگار داخلی را که به دعوت همین موسسه پرس ناو به هلند آمده بودند در زمان برگشتشان به تهران در فرودگاه به خاطر سفر و کلاسهای آموزشی کوتاه مدتشان مورد تفتیش و بازرسی و سین جین شدن قرار میگرند.
رادیو زمانه به راه میافتد و پر میشود از برنامه هایی کم محتوا و تا حدی لوس و کپی های ارزان قیمت از برنامه های رادیویی مین استریم اروپا. ولی خوشبختانه در بر همین پاشنه نمی ماند. رفته رفته کسان دیگری به همکاران این رسانه اضافه شدند. اشخاصی که یا حرفی برای گفتن داشتند یا اینکه اصل بوده و نمی خواستند کپی بوده و تجربه های دست چندم را تکرار کنند. به مرور ستونهای جدیدی باز شد که درکنار همکاران قدیمی ( که اکثرا از طیف اصلاح طلبان بودند ) همکارن جدیدی مطالب خواندنی و ارزشمندی را ارائه کردند. و خوب از آنجائیکه رادیو زمانه هم رسانه ای است که باید در بازار آزاد مشتری داشته باشد و برای دریافت بودجه سالانه اش تعداد کلیک هایش را به سرمایه گذارهای آن ارئه دهد، مجبور بود این سیاست را ادامه دهد یعنی هر چه متنوع تر و مخاطبانی وسیعتر. واین بود که با توجه به مسائل ایران ترکیب همکاران دائماً در تغییر بود و به خصوص با توجه به حرکت جنبش زنان، دفاع از حقوق بشر و در آخر نیاز ایران به یک جامعه سکولار دیدیم که برنامه سازانی به خصوص از میان زنان به جوش و خروش های درون جامعه ایران پرداختند. و همه اینها نه تنها این رسانه را فراگیر کرد حتی موجب تغییر در همکاران آن از جمله خود آقای جامی شد. یعنی دیگر آقای جامی که تا چندی قبل همجنسگرایی را با سوء استفاده جنسی به کودکان برابر میدانست، و یا مواضعی ضد فمینیسم و به نظر من حتی ضد زن داشت خود در سیبستان و یا در رادیو زمانه از قبول افکار جدید و پوست انداختن حکایت میکرد. و خوب مگر من به عنوان کسی که میخواهم جامعه ام متحول شود چه میخواهم جز تغییر و تحول در میان هم وطنانم؟ اگر چه حتی این تغییرات با سرعت دلخواه من انجام نپذیرد.
و آیا مگر خود من هم آنی هستم که دوسال پیش بوده ام؟

میخواهم بگویم رادیو زمانه در شروع آنی نبود که برای متحول شدن جامعه ایران می بایست میبود و حالا هم نیست ولی من در اینجا و آنجا شاهد وجود نشانه هایی از این پتانسیل در آن بوده ام.
در آخر چیزی که باز مرا در رابطه با رادیو زمانه می رنجاند، عدم شفافیت لازم در کار حرفه ای رسانه ای است. به خصوص این نوشته خانم معصومه ناصری مرا به یاد یک خصلت عمومی اطلاح طلبان انداخت، یعنی همیشه در لفافه حرف زدن و اله و بله کردنهای بی تاثیر. از همان خاتمی که همیشه میگفت کار را به آنجا نرسایند که اله و بله کنم و این و آنرا بگویم ... و نکرد و نگفت، تا نماینده های اصلاح طلب مجلس ششم که حتی تحصن هم کردند ولی ... تا مسعود بهنود که هنوز هم مینویسد ولی نمیگوید، ... و تا خانم ناصری. همه میخواهند بگویند از چیزهایی خبر دارند، مینویسند و میگویند ولی حرفی نمی زنند.

به امید آنکه این رسانه با حفظ رنگارنگی بدنه خود و با مدیریت جدید به آنجایی برسد که صدای تحول و چند صدایی بودن در میان ما ایرانیان باشد.
.
...........
پس نوشت: دوست عزیزی در ایمیلی به من گوشزد کرد که در پشت پرده رادیو زمانه خیلی مسائل دیگر و به خصوص مسائل سیاسی نهفته است که من اشاره ای به آنها نداشته ام. برای نمونه سفر خانم ناصری و ملاقتشان با مقامات وزارت اطلاعات و ...
.
اما همانطور که در بالا آورده ام، من تنها به عنوان یک مشاهده گر به تغییرات در رادیو زمانه و مدیریت آن پرداخته ام و به عمد به مسائل پشت پرده نپرداخته ام، چرا که معتقدم وارد شدن به این زمینه ها برابر است با وارد شدن به دنیای احتمالات و بازیهای سیاسی جناح بندیها. و این دنیای من نیست. و باز تایید میکنم که تنها به عنوان یک نظاره گر نظرم را نوشته ام و بس
.
در همین مورد:

Labels:





گیرم که درباورتان به خاک نشسته ام، و ساقه های جوانم ازضربه های تیرهایتان زخمدار است، با ریشه چه میکنید ؟ گیرم که در سراین باغ بنشسته در کمین پرنده ای، پرواز را علامت ممنوع میزنید، با جوجه های نشسته در آشیان چه میکنید؟ گیرم که میکشید، گیرم که میزنید، گیرم که میبرید، با رویش ناگزیر« جوانه ها » چه میکنید؟



صفحه اول


تماس



آرشیو




همسایه ها


Weblog Commenting by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?